نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: روحانی شهید عبدالرضا ابراهیمی فر

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    روحانی شهید عبدالرضا ابراهیمی فر




    روحانی شهید عبدالرضا ابراهیمی فر


    شهر در تکاپو و جنبش بود. مردم دسته دسته به منزل حاج‌آقا می‌رفتند تا تسلای دل بی‌قرارش باشند. از مالکیه تا گنبد راهی دور بود ولی غم هجرانی که بر دل حاج آقا ابراهیمی‌فر می‌نشست، بسی طولانی‌تر و بیشتر می‌نمود. پیکر عبدالرضا آمد، همچون نگینی که در انگشتر شهر می‌درخشید، به رنگ سرخ، به رنگ خون.....


    شهید ابراهیمی‌فر در اسفند ماه سال 1342 آنروزها که ایران در فراغ یار درد آشنا در غم فرو رفته بود، پای به دنیا نهاد و لبیک گویان در انتظار گذر زمان نشست.

    دوران سرخوش کودکی‌اش در دامان پدری با ایمان و اهل علم ‌سپری می‌گشت و او بزرگ و بزرگتر می‌شد. پدری که در مبارزه و حمایت از پیر خمین یدی طولا داشت و مادر عبدالرضا بانویی آگاه و مسؤول بود که از کودکی او را با عشق و علاقه به اهل بیت(علیهم السلام) و معارف دین بار آورد.

    باری، «عبد الرضا» دوران تحصیل در مقطع ابتدایی را در دبستان ملی جعفری شاهرود به پایان برد و آنگاه با علاقه خود و تشویق پدر راهی حوزه علمیه گشت. ابتدا حوزه امام صادق گنبد کاووس و سپس حوزه مقدس قم میزبان این نوجوان پرشور بود.

    او که همراه پدر در تمامی درگیری‌ها و مبارزات قبل و بعد از انقلاب شرکت داشت، در درگیری‌های انقلابیون با شاه‌دوستان و منافقین گنبد مدتی فعالیت داشت و پدر را همراهی کرد.

    حجت الاسلام شیخ علی اکبر ابراهیمی‌فر پدر عبدالرضا با تاسیس مدرسه منتظریه در گنبد پایگاه محکمی برای حفظ دستاوردهای انقلاب در آنجا ایجاد و به ارشاد و هدایت مردم می‌پرداخت.

    با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز ناجوانمردانه کفتاران بعثی به خاک پاک ایران او نیز مردانه رقص زشت اقتاپوس را بر زلال آبی ایران زمین بر نتابید، از این روی سنگر علم را رها کرده و به میدان عمل روی آورد و سرانجام پس از رشادت‌های فراوان در منطقه عملیاتی «مالکیه» رخ بر نقاب خاک کشید و شعر شهادت را این‌گونه سرود:


    ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم
    گر جان طلبند دریغ از جان نکنیم
    دنیا اگر از یزیـد لبریـز شود
    ما پشـت بـه سالار شهیدان نکنیم


    19 اسفند سال 59 سالروز عروج مردی است که ریشه در خون و حماسه داشت. گلگشت‌های گنبد اینک سرشار از سرور از حضور پیکر پاک این دلاور هستند و ملکوتیان غبار خاک مزارش را توتیای چشم می‌کنند.


    «راهش پر رهرو و یادش گرامی باد




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-09-2010 در ساعت 04:31
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 3

    parsa (29-09-2010), نرگس منتظر (02-01-2012), حسنعلی ابراهیمی سعید (13-10-2019)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,468
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    شهر در تکاپو و جنبش بود. مردم دسته دسته به منزل حاج‌آقا می‌رفتند تا تسلای دل بی‌قرارش باشند. از مالکیه تا گنبد راهی دور بود ولی غم هجرانی که بر دل حاج آقا ابراهیمی‌فر می‌نشست، بسی طولانی‌تر و بیشتر می‌نمود. پیکر عبدالرضا آمد، همچون نگینی که در انگشتر شهر می‌درخشید، به رنگ سرخ، به رنگ خون…..




    شهید ابراهیمی‌فر در اسفند ماه سال ۱۳۴۲ آنروزها که ایران در فراغ یار درد آشنا در غم فرو رفته بود، پای به دنیا نهاد و لبیک گویان در انتظار گذر زمان نشست. دوران سرخوش کودکی‌اش در دامان پدری با ایمان و اهل علم ‌سپری می‌گشت و او بزرگ و بزرگتر می‌شد. پدری که در مبارزه و حمایت از پیر خمین یدی طولا داشت و مادر عبدالرضا بانویی آگاه و مسؤول بود که از کودکی او را با عشق و علاقه به اهل بیت(علیهم السلام) و معارف دین بار آورد
    .


    باری، «عبد الرضا» دوران تحصیل در مقطع ابتدایی را در دبستان ملی جعفری شاهرود به پایان برد و آنگاه با علاقه خود و تشویق پدر راهی حوزه علمیه گشت. ابتدا حوزه امام صادق علیه السلام گنبد کاووس و سپس حوزه مقدس قم میزبان این نوجوان پرشور بود. او که همراه پدر در تمامی درگیری‌ها و مبارزات قبل و بعد از انقلاب شرکت داشت، در درگیری‌های انقلابیون با شاه‌دوستان و منافقین گنبد مدتی فعالیت داشت و پدر را همراهی کرد.


    حجت الاسلام شیخ علی اکبر ابراهیمی‌فر پدر عبدالرضا با تاسیس مدرسه منتظریه در گنبد پایگاه محکمی برای حفظ دستاوردهای انقلاب در آنجا ایجاد و به ارشاد و هدایت مردم می‌پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز ناجوانمردانه کفتاران بعثی به خاک پاک ایران او نیز مردانه رقص زشت اقتاپوس را بر زلال آبی ایران زمین بر نتابید، از این روی سنگر علم را رها کرده و به میدان عمل روی آورد و سرانجام پس از رشادت‌های فراوان در منطقه عملیاتی «مالکیه» رخ بر نقاب خاک کشید و شعر شهادت را این‌گونه سرود:

    ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم گر جان طلبند دریغ از جان نکنیم


    دنیا اگر از یزیـد لبریـز شود ما پشـت بـه سالار شهیدان نکنیم


    ۱۹ اسفند سال ۵۹ سالروز عروج مردی است که ریشه در خون و حماسه داشت. گلگشت‌های گنبد اینک سرشار از سرور از حضور پیکر پاک این دلاور هستند و ملکوتیان غبار خاک مزارش را توتیای چشم می‌کنند. «راهش پر رهرو و یادش گرامی باد




    گلبرگی از وصیت نامه شهید





    و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» امروز که این جنگ از طرف فرعون‌های عصر یعنی کارتر و صدام بر انقلاب جوان و نو پای جمهوری اسلامی ایران تحمیل گشته است و ادامه نبرد حق با باطل در پهنه گیتی و در ازای زمان نمایان ساخته است، جنگی که به فرمان امام انسانها را از حالت سستی به ستیز وا‌می‌دارد، جنگی که طلیعه نجات مستضعفین را از افق بیکران هستی نوید می‌دهد و طلایه‌دار حکومت صالحان محروم گشته است، جنگی که من به آینده آن خوشبین و انتهای آن را نابودی و نقش بر آب شدن توطئه‌های قدرتهای شیطانی می‌بینم، جنگی که محرک آن را روح خدا و نیروی ایمان و بازوانش را مخلص‌ترین جوانان از تبار هابیل و تانک و توپ و مسلسل آنرا اشک و آه و نیایش‌های شب هنگام تشکیل می‌دهد. بنابراین چنین نبردی ‌آینده‌ای بس درخشان و پایان پرامان را بشارت می‌دهد.


    اینجانب عبدالرضا ابراهیمی‌فر یکی از از کوچکترین قطراتی از دریای مواج روحانیت هستم که بسوی اقیانوس مواج سپاهیان شهر شهادت در حرکتم و از همگی همکیشان خود خواستارم که راهی را که ابرمردان تاریخ تشیع از محمد تا علی و از علی تا حسین و از حسین تا خمینی از احد تا صفین، از صفین تا کربلا و از کربلا تا ایلام و خوزستان ]پیموده‌اند[ را بپیمایند. در شهادت من بر من نگریند، بر شهدای کربلا بگریند.

    درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی. پیروز باد جبهه مستضعفین علیه مستکبرین در تمام جهان و بر قرار باد پرچم توحید و لااله‌الا‌الله بر فراز گیتی.





    برگرفته از پرونده شهید در ستاد کنگره شهدای روحانی
    امضاء



  5. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,468
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    زندگی نامه روحانی شهید عبدالرضا ابراهیمی فر












    در سال ۱۳۴۲ همزمان با قیام خونین ۱۵ خرداد به رهبری حضرت امام خمینی(ره) علیه شاه ستمگر, در یک خانواده ی مذهبی پسری چشم به جهان گشود که پدرش بدلیل علاقه به ثامن الحجج حضرت «امام رضا(ع)»، «عبدالرضا» را بر او نهاد.





    به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانابه نقل ازقابوس نامه ،وی پس از پشت سرگذاشتن هفت بهار از عمر با ارزش خود، وارد عرصه‌ی علم آموزی می شود.دوره ابتدایی را در زادگاهش شاهرود ، سپری می کند و پس از آن بدلیل علاقه به تحصیل علوم دینی در حوزه‌ی علمیه‌ی «منتظریه» شهر گنبد کاووس مشغول به تحصیل می شود، مقدمات را در آنجا گذراند و جهت تکمیل تحصیلات خود وارد حوزه ی علمیه ی قم شد.





    با شروع انقلاب و اوجگیری مبارزات مردم علیه رژیم خائن پهلوی، به زادگاه خویش برگشت تا حضورش باعث قوت قلب و روشنگری بیشتر مردم شود. وی با هدایت و رهبری تظاهرات مردم نقش مهمی در گرم نمودن کانون مبارزه علیه استبداد سیاه پهلوی برعهده گرفت.



    در خاطرات او نقل شده: یکی از روزها که او و دوستان همرزمش، مقابل هنگ ژاندارمری تجمع کرده بودند مورد حمله و تیراندازی مأموران رژیم قرار می گیرند. در این درگیری تعدادی از دوستانش شهید و مجروح می شوند، اما او به طرز معجزه آسایی نجات می یابد.





    پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، به تحصیلات خود در حوزه ادامه می دهد که در این زمان متوجه می شود گروهک های الحادی در شهر گنبد شورش برپا کرده اند. بلافاصله خودش را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان گنبد معرفی می کند تا جهت نابودی آنان در خدمت انقلاب باشد. پس از ختم قائله، مجدداً به قم باز می گردد و همزمان با تحصیل، عضو بسیج می شود.




    با شروع جنگ تحمیلی علیه ایران، تصمیم می گیرد فعالیتهای پشت جبهه را رها کند و لباس رزم و جهاد را بر تن نماید تا همچون مجاهدان سلحشور از دین و وطن اسلامی اش دفاع کند. لذا در گروه شهید چمران مشغول به رزم می شود و سرانجام در «مالکیه اهواز» در سال ۱۳۵۹ جان خود را نثار دوست می کند و نامش در کاروان سرخ شهدا ثبت می شود. شهید ابراهیم فر بسیار مهربان، عاطفی و دارای خلق و خوی پسندیده بود و همین امر دوستانش را بسوی او جذب کرده بود.



    اولین روحانی شهید استان گلستان




    شهید عبدالرضا ابراهیمی فر در همان سالهای آغازین جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب شتافت و در گروه جنگ های نامنظم شهید چمران مشغول به رزم شد و در تاریخ ۱۳۵۹/۱۲/۱۹ به مقام رفیع شهادت نائل گردید.



    بنابراین این شهید بزرگوار و والا مقام، از اولین رزمندگان دفاع مقدس و همچنین از اولین شهدای استان گلستان و اولین روحانی شهید این استان می باشد.



    خاطره ای از مبارزات انقلابی


    شهید عبدالرضا در مبارزات قبل از انقلاب کوشا بود و اعلامیه های امام خمینی (رحمة الله علیه) را پخش می کرد و در شعار نویسی علیه رژیم شاهنشاهی بر روی دیوارها و اماکن مورد توجه مردم، پیشگام بود.



    یک شب سه چهار نفری برای شعار نویسی رفته بودند که ناگهان با نیروهای شهربانی روبرو می شوند و همگی پا به فرار می گذارند.


    شهید عبدالرضا هنگام فرار کفشش از پایش در می آید و بر می گردد تا کفش خود را بردارد که گرفتار نیروهای شهربانی می شود و در همانجا چند ضربه با باتوم به کمر و پایش می زنند و سپس او را به شهربانی می برند و با شناختی که از او و پدرش داشتند به منزل تلفن می زنند و می گویند: “پسر شما اینجاست و بیایید اورا ببرید و قول بدهید که هم خودش و هم پدرش دست از این خلافکاری ها بردارند.”



    پدر او رفته و عبدالرضا را به خانه می آورد ولی باز دوباره هردو تا پای جان در راه پیروزی اسلام می کوشیدند.



    همسنگر شهید چمران…


    به بسیج استان قم مراجعه کرد و در آن نهاد مردمی اسم نوشت. آنقدر کوشید و شایستگی نشان داد تا توانست در گروه شهید چمران راه یابد و از طریق دفتر جنگ های نامنظم به سوی جبهه های پیکار برود. می توان اورا از جمله کسانی نام برد که دارای روحیه شهادت طلبانه ایی بسیار قوی و کمیاب بود.



    انتظار شهادت …


    شهید عبدالرضا می کوشید تا قبل از شهادت، خانواده خود را آماده داغ فراق خود کند.
    یکبار که از جبهه برگشته بودف دوست و همرزمش شهید شده بود و برای عرض تسلیت به خانه آنها رفته بود.


    زمانی که برگشت به من گفت: “دوست دارم مادر و خواهرانم مانند خانواده دوستم باشند، وقتی که به مادر شهید تسلیت گفتم به ما گفت: “به من تبریک بگویید”؛ مادرش روحیه شادی داشت و مانند عزاداران نبود، هرچند که می دانم من لیاقت شهادت ندارم، اگر داشتم در همان جگ گنبد شهید می شدم ولی دوست دارم اگر روزی خبر شهادت من را شنیدید خود را نبازید.”


    توضیح درباره جنگ گنبد اینکه : به احالی گنبد خبر می رسد که در حوالی گالیکش عده ای به مردم شیعه حمله کرده و خون بپا کرده اند. پدر شهید (مرحوم علی اکبر ابراهیمی فر، مؤسس حوزه علمیه منتظریه گنبد کاووس) در همان وقت با سه اتوبوس از مردم برای کمک به مردم شهر گالیکش حرکت می کنند که دیگر شب شده بود و در بین راه نیروهای شهربانی اتوبوس ها را متوقف کرده و مرحوم ابراهیمی را پایین آورده و به قصد کشتن می زنند تا بیهوش می شود و پس از آن شروع به تیراندازی می کنند که بغل دستی شهید عبدالرضا به شهادت می رسد.


    سربازی درب اتوبوس را باز می کند و می گوید: “اینها می خواهند همه شما را بکشند و هرکس می تواند فرار کند.” چند نفر با شهید عبدالرضا فرار می کنند و به گالیکش می روند و با پاهای خون آلود که پُر از خاک و خاشاک بوده است، شب را در خانه روحانی گالیکش می گذرانند.


    این فاجعه موسوم به فاجعه ۱۲ دی ماه است.
    شهید عبدالرضا در آن واقعه ۱۷ ساله بوده است.


    برگرفته از وبلاگ روحانی شهید عبدالرضا ابراهیمی فر

    امضاء



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi