صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15

موضوع: ديوان غزليات خواجوي كرماني

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني





    آن نقش بین که فتنه کند نقش‌بند را
    و آن لعل لب که نرخ شکستت قند را
    پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست
    در گوش من مجال نماندست پند را
    چون از کمند عشق امید خلاص نیست
    رغبت بود بکشته شدن پای بند را
    آنرا که زور پنجه‌ی زور آوری نماند
    شرطست کاحتمال کند زورمند را
    گر پند میدهندم و گر بند مینهند
    ما دست داده‌ایم بهر حال بند را
    نگریزد از کمند تو وحشی که گاه صید
    راحت رسد ز بند تو سر در کمند را
    برکشته زندگی دگر از سر شود پدید
    گر بر قتیل عشق برانی سمند را
    هر چند کز تو ضربت خنجر گزند نیست
    عاشق باختیار پذیرد گزند را
    خواجو چو نیست زانکه ستم می کند شکیب
    هم چاره احتمال بود مستمند را





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات خواجوي كرماني


    رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را

    ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را


    زنده‌ی جاوید گردد کشته شمشیر عشق
    زانکه از کشتن بقا حاصل شود جرجیس را
    جان بده تا محرم خلوتگه جانان شوی
    تا نمیرد کی به جنت ره دهند ادریس را
    گرنه در هر جوهری از عشق بودی شمه‌ئی
    کی کشش بودی به آهن سنگ مقناطیس را
    همچو خورشید ار برآید ماه بی مهرم ببام
    مهر بفزاید ز ماه طلعتش برجیس را
    دامن محمل براندازی مه محمل نشین
    یا بگو با ساربان تا بازدارد عیس را
    چون بتلبیسم بدام آوردی اکنون چاره نیست
    بگذر از تزویر و بگذار ای پسر تلبیس را
    تا نپنداری که گویم لاله چون رخسار تست
    کی به گل نسبت کند رامین جمال ویس را
    خواجو ار در بزم خوبان از می یاقوت رنگ
    کاس را خواهی که پر باشد تهی کن کیس را



  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    ای صبح صادقان رخ زیبای مصطفی
    وی سرو راستان قد رعنای مصطفی
    آئینهٔ سکندر و آب حیات خضر
    نور جبین و لعل شکر خای مصطفی
    معراج انبیا و شب قدر اصفیا
    گیسوی روز پوش قمرسای مصطفی
    ادریس کو معلم علم الهی است
    لب بسته پیش منطق گویای مصطفی
    عیسی که دیر دایر علوی مقام اوست
    خاشاک روب حضرت اعلی مصطفی
    بر ذروه دنا فتدلی کشیده سر
    ایوان بارگاه معلای مصطفی
    وز جام روح‌پرور ما زاغ گشته مست
    آهوی چشم دلکش شهلای مصطفی
    خیاط کارخانهٔ لو لاک دوخته
    دراعه ابیت ببالای مصطفی
    شمس و قمر که لولوی دریای اخضرند
    از روی مهر آمده لالای مصطفی
    خالی ز رنگ بدعت و عاری ز زنگ شرک
    آئینه ضمیر مصفای مصطفی
    کحل الجواهر فلک و توتیای روح
    دانی که چیست خاک کف پای مصطفی
    قرص قمر شکسته برین خوان لاجورد
    وقت صلای معجزه ایمای مصطفی
    روح الامین که آیت قربت بشان اوست
    قاصر ز درک پایه ادنی مصطفی
    در برفکنده زهره بغلطاق نیلگون
    از سوک زهر خوردهٔ زهرای مصطفی
    گومه بنور خویش مشو غره زانک او
    عکسی بود ز غره غرای مصطفی
    بر بام هفت منظر بالا کشیده‌اند
    زین چار صفه رایت آلای مصطفی
    خواجه گدای درگه او شو که جبرئیل
    شد با کمال مرتبه مولای مصطفی





    امضاء


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا
    که برون شد دل سرمست من از دست اینجا
    چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان
    دلم آورد و به زنجیر فرو بست اینجا
    تا نگوئی که من اینجا ز چه مست افتادم
    هیچ هشیار نیامد که نشد مست اینجا
    کیست این فتنهٔ نوخاسته کز مهر رخش
    این دل شیفته حال آمد و بنشست اینجا
    دل مسکین مرا نیست در اینجا قدری
    زانک صد دل چو دل خسته من هست اینجا
    دوش کز ساغر دل خون جگر میخوردم
    شیشه نا گه بشد از دستم و بشکست اینجا
    نام خواجو مبر ای خواجه درین ورطه که هست
    صد چو آن خستهٔ دلسوخته در شست اینجا



    امضاء


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    میرود آب رخ از بادهٔ گلرنگ مرا
    میزند راه خرد زمزمهٔ چنگ مرا
    دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد
    که می لعل برون آورد از رنگ مرا
    من که بر سنگ زدم شیشهٔ تقوی و ورع
    محتسب بهر چه بر شیشه زند سنگ مرا
    مستم از کوی خرابات ببازار برید
    تا همه خلق ببینند بدین رنگ مرا
    نام و ننگ ار برود در طلبش باکی نیست
    من که بدنام جهانم چه غم از ننگ مرا
    ای رخت آینهٔ جان می چون زنگ بیار
    تا ز آئینهٔ خاطر ببرد زنگ مرا
    مطرب آهنگ چنین تیز چه گیری که کند
    جان شیرین بلب لعل تو آهنگ مرا
    نشد از گوش دلم زمزمهٔ نغمهٔ چنگ
    تا عنان دل شیدا بشد از چنگ مرا
    چون تو در خاطر خواجو بزدی کوس نزول
    دو جهان خیمه برون زد ز دل تنگ مرا




    امضاء


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi