.....روز بعد قارون به مجلس حضرت موسى (عليه السلام ) آمد در حالى كه آن جناب موعظه مى كرد و احكام الهى را بيان مى نمود: ((هر كه دزدى كند دستش را قطع مى نمايم ، هر كه به بى گناهى نسبت زنا دهد حدش مى زنم ، هر كه زنا نمايد اگر غير محصنه باشد تازيانه اش مى زنم و اگر محصنه باشد، سنگسارش كنم )).
قارون برخاسته گفت : اگر چه خودت باشى ؟ حضرت فرمود: آرى ، اگر چه من باشم . قارون گفت : بنى اسرائيل مى گويند تو با فلان زن زنا كرده اى . فرمود: معاذالله ! او را حاضر سازيد. وقتى زن حاضر شد، حضرت فرمود: اى زن ! تو را سوگند مى دهم به خدايى كه دريا را شكافت و بنى اسرائيل را از آن گذرانيد و از فرعون نجات داد و تورات را جهت رستگارى آنها فرستاده ، آنچه صحيح است بگو.
هيبت الهى ، زن را گرفت با خود انديشه كرد آنچه از فسق و فجور از من صادر شده ممكن است به توبه آمرزيده شود، اما اقرار به افترا در حق پيغمبر مرا به عقوبات دنيويه و اخرويه گرفتار خواهد نمود، نسيم توفيق حضرت ذوالجلال بر گلشن احوالش وزيد، گفت : حاشا! موسى از آنچه اين جماعت مى گويند مبراست ، قارون مرا به زر فريفته و به من دستور داده چنين افترايى به موسى بندم و الان دو كيسه زر يا طشت زر پيش من است و مهر او بر آن است .
بنى اسرائيل مهر قارون ديدند، جملگى به ناپاكى او پى بردند. حضرت موسى (عليه السلام ) از نسبت آن گناه گريان شد به سجده افتاد و عرضه داشت : خداوندا! حاضر مى شوى اين نابكار در حق من چنين گويد.
وحى آمد كه : زمين در اختيار و فرمان توست ، هر چه خواهى بكن .
موسى (عليه السلام ) سر از سجده برداشت و فرمود: اى بنى اسرائيل ! من همچنانكه بر فرعون مبعوث شدم ، بر قارون نيز مبعوثم هر كه با اوست ، نزد او باشد و هر كه با من است ، از او دور گردد.
همه از او كناره گيرى كردند مگر دو نفر، حضرت به زمين خطاب نمود: بگير ايشان را. زمين پاهاى آنها را تا ساق گرفت ، استغاثه نمودند، حضرت موسى (عليه السلام ) التفات نكرد و دوباره امر كرد زمين تا كمر آن ها را گرفت ، صداى استغاثه آنها بلند شد، آن حضرت خشمناك بود اعتنا ننمود، مرتبه سوم فرمود: بگير. آنها تا به گردن فرو رفتند و استغاثه زياد نمودند، آن حضرت متاءثر نشده بار ديگر به زمين دستور داد آنها را ببلعد، در زمين فرو رفتند و گويند هر روزى به اندازه قامت خود فرو مى رفتند(684).
رود به باد فنا هر كه خاك پاى تو نيست
فرو شود به زمين هر كه در هواى تو نيست
بعد از فرو رفتن قارون به زمين ، باز عده اى از احمقان بنى اسرائيل مشغول بيهوده گفتن شدند كه موسى اين كار را كرد تا گنجهاى قارون را متصرف شود، وقتى آن حضرت اين سخن را شنيد، دعا كرد، خداوند همه هستى و عمارات و گنجهاى او را به زمين فرو برد. خداوند داستان قارون را براى پند و عبرت ديگران چنين بيان مى كند:
((فرو برديم قارون و خانه او را و هيچ كس نتوانست او را يارى كند از غير خدا و خود نيز عاجز بود و نتوانست از خود رفع عذاب كند(685))).