صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16

موضوع: ديوان غزليات سنائي غزنوي

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,697
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,853
    مورد تشکر
    7,587 در 2,105
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات سنائي غزنوي





    آن نقش بین که فتنه کند نقش‌بند را
    و آن لعل لب که نرخ شکستت قند را
    پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست
    در گوش من مجال نماندست پند را
    چون از کمند عشق امید خلاص نیست
    رغبت بود بکشته شدن پای بند را
    آنرا که زور پنجه‌ی زور آوری نماند
    شرطست کاحتمال کند زورمند را
    گر پند میدهندم و گر بند مینهند
    ما دست داده‌ایم بهر حال بند را
    نگریزد از کمند تو وحشی که گاه صید
    راحت رسد ز بند تو سر در کمند را
    برکشته زندگی دگر از سر شود پدید
    گر بر قتیل عشق برانی سمند را
    هر چند کز تو ضربت خنجر گزند نیست
    عاشق باختیار پذیرد گزند را
    خواجو چو نیست زانکه ستم می کند شکیب
    هم چاره احتمال بود مستمند را





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,697
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,853
    مورد تشکر
    7,587 در 2,105
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات سنائي غزنوي


    مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را
    جان ابراهیم باید عشق اسماعیل را
    گر هزاران جان لبش را هدیه آرم گویدم
    نزد عیسا تحفه چون آری همی انجیل را
    زلف چون پرچین کند خواری نماید مشک را
    غمزه چون بر هم زند قیمت فزاید نیل را
    چون وصال یار نبود گو دل و جانم مباش
    چون شه و فرزین نباشد خاک بر سر فیل را
    از دو چشمش تیز گردد ساحری ابلیس را
    وز لبانش کند گردد تیغ عزراییل را
    گر چه زمزم را پدید آورد هم نامش به پای
    او به مویی هم روان کرد از دو چشمم نیل را
    جان و دل کردم فدای خاکپایش بهر آنک
    از برای کعبه چاکر بود باید میل را
    آب خورشید و مه اکنون برده شد کو بر فروخت
    در خم زلف از برای عاشقان قندیل را
    ای سنایی گر هوای خوبرویان می‌کنی
    از نخستت ساخت باید دبه و زنبیل را



  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,697
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,853
    مورد تشکر
    7,587 در 2,105
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ديوان غزليات سنائي غزنوي






    ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را

    بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را


    تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم

    بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را


    جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم

    همچو خون دل نهاده ای پسر صد جام را


    دام کن بر طرف بام از حلقه‌های زلف خویش

    چون که جان در جام کردی تنگ در کش جام را


    کاش کیکاووس پر کن زان سهیل شامیان

    زیر خط حکم درکش ملک زال و سام را


    چرخ بی آرام را اندر جهان آرام نیست

    بند کن در می پرستی چرخ بی آرام را






  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,528 در 2,242
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    احسنت و زه ای نگار زیبا
    آراسته آمدی بر ما
    امروز به جای تو کسم نیست
    کز تو به خودم نماند پروا
    بگشای کمر پیاله بستان
    آراسته کن تو مجلس ما
    تا کی کمر و کلاه و موزه
    تا کی سفر و نشاط صحرا
    امروز زمانه خوش گذاریم
    بدرود کنیم دی و فردا
    من طاقت هجر تو ندارم
    با تو چکنم به جز مدارا




    امضاء


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,528 در 2,242
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را
    تا زمانی کم کنم این زهد رنگ آمیز را
    ملکت آل بنی آدم ندارد قیمتی
    خاک ره باید شمردن دولت پرویز را
    دین زردشتی و آیین قلندر چند چند
    توشه باید ساختن مر راه جان آویز را
    هر چه اسبابست آتش در زن و خرم نشین
    بدرهٔ ناداشتی به روز رستاخیز را
    زاهدان و مصلحان مر نزهت فردوس را
    وین گروه لاابالی جان عشق‌انگیز را
    ساقیا زنجیر مشکین را ز مه بردار زود
    بر رخ زردم نه آن یاقوت شکر ریز را


    امضاء


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,528 در 2,242
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    جمالت کرد جانا هست ما را
    جلالت کرد ماها پست ما را
    دل آرا ما نگارا چون تو هستی
    همه چیزی که باید هست ما را
    شراب عشق روی خرمت کرد
    بسان نرگس تو مست ما را
    اگر روزی کف پایت ببوسم
    بود بر هر دو عالم دست ما را
    تمنای لبت شوریده دارد
    چو مشکین زلف تو پیوست ما را
    چو صیاد خرد لعل تو باشد
    سر زلف تو شاید شست ما را
    زمانه بند شستت کی گشاید
    چو زلفین تو محکم بست ما را



    امضاء


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi