اما مطلب دوم
يعنى رابطه عمل با آثار اخروى و نسبت آن با قضا و قدر.
با توجه به اينكه ميان عمل و ثواب و عقاب اخروى رابطه علت و معلول حاكم است هر آنچه در قيامت نصيب انسان مى شود پيامدها و معلول افكار او در اين دنيا است - چنانچه در بحث رابطه دنيا و آخرت و بحث تجسم اعمال بيان شد - چنانچه در بحث رابطه دنيا و آخرت و بحث تجسم اعمال بيان شد - لذا اين تصور ممكن است پديد آيد كه اولا - اعمال انسان داراى ارزش ذاتى است . ثانيا - بلحاظ اينكه ثواب و عقاب اخروى معلول و آثار مستقيم اعمال دنيوى انسان است پس پاداش و جزاء براى انسان بالضروره حاصل است و بهشت رفتن خوبان و جهنم رفتن بدان تخلف ناپذير است زيرا انفكاك معلول از علت محال است ، بنابر اين اذن و تفضل الهى در اين خصوص نقش نخواهد داشت ! در حاليكه قرآن مكررا ثواب و عقاب اخروى را به تفضل و اذن الهى نسبت داده است - ان الله يدخل الذين ءامنوا و عملوا الصلحت جنت تجرى من تحتها الاءنهر(167) يدخل من يشاء فى رحمته و الظلمين اءعد لهم عذابا اءليما(168)
بنابراين وجه جمع ميان اين دسته از آيات كه ثواب و عذاب اخروى را به مشيت و خواست الهى نسبت مى دهد به عملكرد انسان و آياتى كه بهشت و جهنم اخروى را معلول و اثر مستقيم اعمال دنيوى انسان بيان و سرنوشت قهرى و جبرى هر كسى را در آخرت ناشى از انتخاب و رفتار اختيارى او در اين دنيا مى داند، پاسخ اين قبيل سوالات با توجه به آنچه در مطلب قبل ذكر شد، واضح است زيرا فرق است بين اينكه گفته شود فلان چيز از عوامل و در سلسله علل فلان چيز قرار دارد و بين اينكه فلان چيز علت تامه و منحصره براى آن پديده است . در بحث رابطه عمل با آثار اخروى آن ، حداكثر چيزى را كه مى توان گفت اين است كه اعمال انسان نسبت به پيامدهاى اخروى ، علت معده است و نياز به اذن الهى دارد، اذن الهى است كه در نهايت به اعمال انسان اثر مى بخشد كما اينكه همه تاثيرات در عالم وجود در اين حد نقش دارد.
در هيچ مرحله اى انسان از مبداء فاعلى بى نياز نيست ، در قيامت نيز انسانهاى صالح ، بهشتى هستند اما با اذن تكوينى الهى ، نه اينكه آنان بالضروره بهشتى باشند، منتهى اين اذن تكوينى الهى در مورد اثر بخشى اعمال صالح قطعى و تخلف ناپذير است چون خلف وعده از او محال است .
بنابراين اعمال نسبت به آثار آن علت منحصره نيستند زيرا خداوند بدون عمل نيز مى تواند با تفضل خود انسانها را مشمول نعمت خود قرار دهد، مشيت محدوديت ندارد منتهى اين مشيت و اراده او حكمت و معيار دارد. نه علت تامه است چون اذن الهى است كه در حقيقت اين زنجيرها را پيوند مى دهد.
توضيح مطلب اين است كه : قانون عليت يك قانون و سنت فراگير است و اختصاص به جهان طبيعت و اين دنيا ندارد بلكه جهان آخرت و پديده هاى آن نيز محكوم اين قانون است ، هيچ پديده اى در عالم وجود - چه در دنيا چه در آخرت - از اين قاعده مستثنى نيست .
اعمال انسان از آن جهت كه مربوط به او است صرفا يك پديده طبيعى است كه داراى علل مادى و معنوى است .
اما از آن جهت كه منسوب به خدا است و مظهر اداره و اذن خالق جهان است ، آثار عظيمى بر آن مترتب مى شود و اين ناشى از عنايت و اذن الهى است كه سنت حكيمانه او در تعامل با بندگان است . نه مربوط به ارزش ذاتى عمل . و لذا چون اعمال انسان حتى اگر عنوان عبادت نيز داشته باشد، از آن جهت كه انتساب به فعل بى ارزش است و در همه حال انسان در پيشگاه الهى از قصد و تقصير خود بايد پوزش بطلبد و به حقارت و پوچى عمل خود اعتراف نمايد. چه اينكه سيره انبياء و اوليا عليهما السلام چنين بوده است . از اين جهت هيچ كس نبايد به اعمال خود متكى باشد و براى خود حساب باز كند تا چه رسد به اينكه در مقابل اين حركات فيزيكى خويش از خداوند خود و قصور بهشتى نيز طلبكار باشد.