داخل قبر
- نعشم را چند نفر از بستگانم از جمله پسرمبرداشتند و داخل قبر گذاشتند و سپس از طرف بالاى سر كفن را باز كردند و مرا به سوىقبله به زمين گذاشتند اينجا ذلت و خوارى ام را در مقابل عظمت الهى يافتم و فهميدمما از خاكيم و بدن ما به خاك تبديل خواهد شد غرور و تكبر كه معمولا از روى نادانىما در دنيا سر مى زند و خيال مى كنيم همه كاره هستيم و انسانهاى ديگر را به حسابنمى آورديم ، انگار بقيه آدم نيستند و تنها ما آدميم و بس ! اگر كسى به ما سلام مىكرد، غرور و عجب ما را گم مى كرد و اگر پست و مقامى به ما مى دادند واقعا مىپنداشتيم اين ما هستيم كه به اين كار زيبنده هستيم و بس و خود را از ديگران يك سر وگردن بالاتر مى ديديم ولى همه و همه بازى بود كه سودى به حالمان نداشت .
و همهآن مقامها و پستها سرابى بيش نبود، البته اگر آن پست و مقام به خاطر اين بود كه حقىرا به حق دار برسانيم يا از ظلمى جلوگيرى كنيم ، خوب بود.
-
آرى همه چيز تمام شدو بايد به قائم مقامها تبريك گفت و يادآور شد اين تو و اين رياستت اما بزودى تو هماين مقام را بايد به ديگران بسپارى و اين سنت الهى است اگر غير از اين بود هيچ كسىمقام خود به ديگرى واگذار نمى كرد.
-
و آنگاه يكى از مامورين گورستان با صداىبلند گفت : آقا را بگوييد بيايد و تلقين بگوييد.
تلقين به ميت
در حالى كه يكپتو در روى قبرم نگه داشته بودند، شخصى كه بايد به من تلقين مى داد شروع كرد بهخواندن اين كلمات كه اگر دو ملك مامور خداوند آمدند پيش تو و از تو در مورد خدايتپرسيدند در جواب آنها بگو الله و...
-
من احساس مى كردم گرچه كلمات به عربىخوانده مى شد ولى مى فهميدم و با او تكرار مى كردم همه آن سوالهاى كه نكير و منكربايد از من بپرسند از خدا و پيامبر و امامان و از حساب و كتاب و قيام و قيامت يكىبرايم تلقين مى كرد و من هم با او تكرار مى كردم .
-
در خاتمه دعايى كرد و سنگلحد را يكى ، يكى روى قبر من گذاشتند و من تاريكى قبر را بيشتر و بيشتر احساس كردمتا جايى كه ديگر تاريكى مطلق و ظلمات ، قبرم را فرا گرفت و من از وحشت تاريكى دادمى زدم : كمك ! مرا رها نكنيد كجا! بدون من كجا مى رويد؟
مگر من به شما چه ظلمىكردم كه مرا تنها مى گذاريد؟
- اما افسوس و صد افسوس ، اينها رفقاى با وفانخواهند بود، من تازه پى بردم كه بايد كار اساسى مى كردم و عمل صالح بيشترى انجاممى دادم .
-
اما شايد من هم كارى را كه بستگان و فاميل كردند، مى كردم چرا كه تاانسان به مصيبتى مبتلا نشود درك مصيبت نمىكند.