بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
«اعجاز علمی قرآن»مربوط به اشاراتی است که ازگوشههای سخن حق تعالی نمودار گشته و هدف اصلی نبوده است،زیرا قرآن کتابهدایت است و هدف اصلی آن جهتبخشیدن به زندگی انسان و آموختن راهسعادت به او است.از اینرو اگر گاه در قرآن به برخی اشارات علمی بر میخوریم،از آن جهت است که این سخن از منبع سرشار علم و حکمت الهی نشات گرفته و ازسرچشمه علم بیپایان حکایت دارد. قل انزله الذی یعلم السر فی السماوات والارض (1) ،بگو:آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمینمیداند»و این یک امر طبیعی است که هر دانشمندی هر چند در غیر رشتهتخصصی خود سخن گوید،از لا به لای گفتههایش گاه تعابیری ادا میشود که حاکیاز دانش و رشته تخصص وی میباشد.همانند آن که فقیهی درباره یک موضوعمعمولی سخن گوید،کسانی که با فقاهت آشنایی دارند از تعابیر وی در مییابند کهصاحب سخن،فقیه میباشد،گرچه آن فقیه نخواسته تا فقاهتخود را در سخنانخود بنمایاند.هم چنین است اشارات علمی قرآن که تراوش گونه است و هدفاصلی کلام را تشکیل نمیدهد.
چند تذکر:پیش از آن که نمونههایی از این اشارات علمی ارائه گردد،ضرورتاست که چند نکته تذکر داده شود:
1- برخی را گمان بر آن است که قرآن مشتمل بر تمامی اصول و مبانی علومطبیعی و ریاضی و فلکی و حتی رشتههای صنعتی و اکتشافات علمی و غیرهمیباشد و چیزی از علوم و دانستنیها را فرو گذار نکرده است.خلاصه قرآن علاوهبر یک کتاب تشریعی کتاب علمی نیز به شمار میرود.برای اثبات این پندارافسانهوار،خواستها ند دلایلی از خود قرآن ارائه دهند،از جمله آیه و نزلنا علیکالکتاب تبیانا لکل شیء (2) ،قرآن را بر تو فرستادیم تا بیانگر همه چیز باشد». ما فرطنا فیالکتاب من شیء (3) ،در کتاب-قرآن-چیزی فرو گذار نکردیم». و لا رطب و لا یابس الافی کتاب مبین (4) ،هیچ خشک و تری نیست مگر آن که در کتابی آشکار[ثبت]است».
در حدیثی از عبد الله بن مسعود آمده:«من اراد علم الاولین و الآخرین فلیتدبرالقرآن (5) ،هر که علوم گذشتگان و آیندگان را خواهان باشد،همانا در قرآن تعمقنماید».
اگر این گمان از جانب برخی سرشناسان (6) مطرح نگردیده یا به آنان نسبت دادهنشده بود،متعرض آن نگردیده در صدد نقد آن بر نمیآمدیم،زیرا سستی دلایل آنآشکار است.
اولین سؤال که متوجه صاحبان این پندار میشود آن است که از کجا و چگونهاین همه علوم و صنایع و اکتشافات روز افزون از قرآن استنباط شده،چرا پیشینیان بهآن پی نبرده و متاخرین نیز به آن توجهی ندارند؟!
دیگر آن که آیات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بی گانه است.زیرا آیه سورهنحل در رابطه با بیان فراگیر احکام شریعت است.آیه در صدد اتمام حجتبرکافران است که روز رستاخیز هر پیامبری با عنوان شاهد بر رفتار امتهای خودبر انگیخته میشود و پیامبر اسلام نیز شاهد بر این امت میباشد،زیرا کتاب وشریعتی که بر دست او فرستاده شده کامل بوده و همه چیز در آن بیان شده است وجئنا بک شهیدا علی هؤلاء.و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء و هدی و رحمة و بشریللمسلمین (7).یعنی جای نقص و کاستی در بیان وظایف و تکالیف شرعی باقینگذاردیم،تا هدایت و رحمت و بشارتی باشد برای مسلمانان.لذا با ملاحظه شاننزول و مخاطبین مورد نظر آیه و نیز صدر و ذیل آیه،به خوبی روشن است کهمقصود از«تبیانا لکل شیء»همان فراگیری و جامعیت احکام شرع است.
اصولا شعاع دائره مفهوم هر کلام،با ملاحظه جای گاهی که گوینده در آن قرارگرفته،مشخص میگردد.مثلا محمد بن زکریا که کتاب«من لا یحضره الطبیب»رانگاشت و یاد آور شد که تمامی آن چه مورد نیاز است در این کتاب فراهم ساختهاست،از جای گاه یک پزشک عالی مقام سخن گفته است،لذا مقصود وی از تمامینیازها،در چار چوب نیازهای پزشکی است.بر همین شیوه مرحوم صدوق کتاب«من لا یحضره الفقیه»را تالیف نمود،تا مجموع نیازهای در محدوده فقاهت راعرضه کند.هم چنین است آن گاه که خداوند بر کرسی تشریع نشسته،در رابطه باکتب و شرایع نازل شده بر پیامبران،چنین تعبیری ایفا کند که صرفا به جامعیتجنبههای تشریعی نظر دارد!
همین گونه است آیه ما فرطنا فی الکتاب من شیء (8) اگر مقصود از«کتاب»قرآنباشد.در صورتی که ظاهر آیه چیز دیگر است و مقصود از کتاب،کتاب تکوین و دررابطه با علم ازلی الهی است.آیه چنین است: و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیربجناحیه الا امم امثالکم.ما فرطنا فی الکتاب من شیء ثم الی ربهم یحشرون (9).یعنی ماهمه موجودات و آفریدهها را زیر نظر داریم و هیچ چیز بیرون از علم ازلی ما نیستو سرانجام همه موجودات به سوی خدا است.
آیه و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین (10) ،در اینجهت روشنتر است،که همه موجودات و رفتار و کردارشان در علم ازلی الهی ثبتو ضبط است و حضور بالفعل دارد.
و اما حدیث ابن مسعود،صرفا در رابطه با علومی است که وی با آن آشناییداشته و آن،علوم و معارف دینی است و مقصود از اولین و آخرین،سابقین ولا حقین انبیا و شرایع آنان میباشد،که تمام آن چه در آنها آمده در قرآن فراهماست.
2- دومین نکته آن که به کارگیری ابزار علمی برای فهم معانی قرآنی،کاری بسدشوار و ظریف است،زیرا علم حالت ثبات ندارد و با پیش رفت زمان گسترش ودگرگونی پیدا میکند و چه بسا یک نظریه علمی-چه رسد به فرضیه-که روزگاریحالت قطعیتبه خود گرفته باشد،روز دیگر هم چون سرابی نقش بر آب،محو ونابود گردد.لذا اگر مفاهیم قرآنی را با ابزار ناپایدار علمی تفسیر و توجیه کنیم،بهمعانی قرآن که حالت ثبات و واقعیتی استوار دارند،تزلزل بخشیده و آن را نااستوارمیسازیم.خلاصه،گر ه زدن فرآوردههای دانش با قرآن،کار صحیحی به نظرنمیرسد.
آری اگر دانش مندی با ابزار علمی که در اختیار دارد و قطعیت آن برایش روشناست،توانست از برخی ابهامات قرآنی-که در همین اشارهها نمودار است-پردهبردارد،کاری پسندیده است.مشروط بر آن که با کلمه«شاید»نظر خود را آغاز کند وبگوید:شاید-یا به احتمال قوی-مقصود آیه چنین باشد،تا اگر در آن نظریه علمیتحولی ایجاد گردد،به قرآن صدمهای وارد نشود،صرفا گفته شود که تفسیر او اشتباهبوده است.
ما در این بخش از اعجاز قرآنی،با استفاده از برخی نظریههای قطعی علم منقولاز دانشمندان مورد اعتماد،سعی در تفسیر برخی اشارات علمی قرآن نمودهایم.
اما به این نکته باید توجه داشت که هرگز نباید میان دیدگاههای استوار دین وفراوردههای ناپایدار علم،پیوند ناگسستنی ایجاد نمود.