قال تعالى:
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ القَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا القُرْآنَ ....
ما بهترين سرگذشت ها را به وسيله ى اين قرآن به تو وحى كرديم.......
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحمن الرحيم
حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا (93) قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا (96) فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا (97) قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98)
ترجمه
و به راه افتاد ، تا وقتى كه به درّه اى ميان آن دو كوه ( از كوه هاى قفقاز ) رسيد ، در مجاورت آن دو كوه ، قومى عقب مانده را يافت كه به آسانى مفهوم هيچ سخنى را درك نمى كردند .«93»
گفتند : اى ذوالقرنين ، قبيله « يأجوج » و « مأجوج » فسادگرند . آنان به اين سرزمين هجوم مى آورند و به قتل و غارت ما مى پردازند . آيا براى تو از اموال خود مزدى مقرّر كنيم كه ميان ما و آنان سدّى بنا كنى ؟«94»
ذوالقرنين گفت : من به اموال شما نيازى ندارم . آنچه پروردگارم به من در آن توانايى بخشيده بهتر از دستمزدى است كه شما به من مى پردازيد . اگر خواهانِ بناى سدّ هستيد ، مرا با نيروى انسانى و تهيه مصالح سدّ يارى دهيد كه من ميان شما و آنان سدّى استوار بنا خواهم كرد .«95»
سپس گفت : پاره هاى آهن به من بدهيد . پس از آن كه پاره هاى آهن را آوردند ، آنها را روى هم چيد ، و وقتى ميان آن دو كوه را با پاره هاى آهن و مواد لازم پر كرد و آن دو را برابر ساخت ، گفت : در دم هاى آهنگرى بدميد . هنگامى كه آنها را بسان آتش گداخته كرد گفت : مسِ ذوب شده به من دهيد تا بر شكاف هاى آن فروريزم .«96»
بدين ترتيب سدّى بلند و استوار ساخت . از آن پس قبيله يأجوج و مأجوج نه توانستند از آن بالا روند و نه توانستند در آن رخنه اى پديد آورند .«97»
ذو القرنين گفت : اين سد رحمتى از جانب پروردگار من است كه بدين وسيله امّت هايى از گزند فسادگران مصون مى مانند ، و اين سدّ تا فرا رسيدن وعده الهى پايدار است ، و هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد آن را با خاك يكسان مى كند ، و وعده پروردگارم راست و درست است .«98»
سوره مباركه كهف
ياجوج و ماجوج دو قبيله اند از خلق خداي تعالي و در حديث آمده است که خلق ده جزاند نه جزء آنها ياجوج و ماجوج باشند. اين دو کلمه اعجمي است خواندن و ضبط آنها به همزه و بي همزه هردو آمده است . آنان که بي همزه آرند الف را در هر دوزايده مي شمارند و گويند اصل آنها «يجج و مجج » است . اين دو کلمه غيرمنصرف باشند. روبه گويد:
لوان ياجوج وماجوج معا
و عاد عادواستجاشواتبعا...
(از تاج العروس ).
گويند ياجوج و ماجوج از نسل ماغوغ بن يافث بن نوح اند و بقول بعضي از نسل کومربن يافث .
(صبح الاعشي ذيل نسب عجم ص 371)
. برخي گفته اند ياجوج و ماجوج مشتق از اجيج است به معني زبانه کشيدن آتش . و گفته اند دو کلمه اعجمي باشند و دو امت بزرگند از ترک . (از اقرب الموارد). ياجوج و ماجوج دو گروهند که ذوالقرنين بر ايشان سد بست . (دهار). نسناس . (منتهي الارب ). گفته اند که ياجوج و ماجوج پسران يافث بن نوح اند و آنان دوقبيله از مردمند. تلفظ آنها هم با همزه و هم بي همزه آمده است و دو لفظ مزبور عجمي هستند ولي اشتقاق نظير چنين کلماتي در سخن تازي از «اجت النار» و از «ماء اجاج » است و ماء اجاج آبي است بسيار شور و سوزان به سبب شوري آن و بنابراين بر وزن «يفعول » و «مفعول » باشند و هم رواست که آنها را بر وزن «فاعول » فرض کنيم و اين در صورتي است که دو نام مذکور را عربي بپنداريم وگرنه لغت عجمي از عربي اشتقاق نمي يابد. از شعبي روايت کرده اند که وي گفته است ذوالقرنين به ناحيه ياجوج و ماجوج رهسپار شد و در آنجا مردماني را ديدکه داراي مويهاي سرخ و سپيد و چشمان ازرق بودند و گروهي بسيار از اين قوم نزد وي گرد آمدند و گفتند:
اي پادشاه پيروزمند در پشت اين کوه اقوامي باشند که جز خداي کسي شماره آنان نداند. آنها شهرهاي ما را ويران مي سازند و ميوه ها و کشتهاي ما را مي خورند. ذاالقرنين گفت اين اقوام بر چه صفتي باشند؟
گفتند مردمي کوتاه قد اصلع و داراي چهره هاي پهن اند. پرسيد آنها چند صنفند؟ گفتند اقوامي بيشمارند که جز خداي کس شماره آنان نداند. گفت نامهاي آنان چيست ؟ گفتند: آنان که به ما نزديکند، شش قبيله اند بدين نامها: ياجوج ، ماجوج ، تاويل ، تاريس ، منسک ، و کماري ... ولي قبائلي که ازما دورند را نمي شناسيم و راهي به سوي آنان نداريم . آيا ممکن است بر ما خراجي بنهي و ما آن را بگزاريم وبدان سدي بر آنان ببندي و ما را از گزند آنها حفظ کني ! ذوالقرنين گفت خوراک آنان چيست ؟
گفتند در هر سال دريا دو ماهي به سوي آنان مي اندازد که ميان سر هر ماهي تا دم آن ده روز يا بيشتر راه است .
ذوالقرنين گفت آنچه خداي مرا تمکين داده است در آن بهتر است . شمامرا به قوتي ياري دهيد هريک از شما آنچه ميتوانيد بپردازيد تا آن را در راه بستن سد صرف کنم .
آنها پذيرفتند. آنگاه ذوالقرنين فرمان داد مقداري آهن آوردند سپس دستور داد آهنها را بگدازند و از آن خشتهاي بزرگبزنند. سپس فرمان داد مس بياورند و آنها را هم ذوب کنند و از آن ملاطي براي آن خشتها آماده سازند. سرانجام دره را برآوردند و آن را دو قله کوه برابر ساختند و شبيه به در بسته اي شد.
(از معجم البلدان ياقوت ذيل سد ياجوج و ماجوج ).
در قرآن کريم آمده است : قالوا يا ذا القرنين اِن ّ ياجوج و ماجوج َ مُفسدون َ في الارض فهل نجعل ُ لک خرجاً ان تعجل َ بيننا و بينهم سداً. (قرآن 18/93).
گفتند اي ذوالقرنين به تحقيق ياجوج و ماجوج فسادکنندگانند در زمين پس آيا قرار دهيم براي تو خرجي را بر آنکه گرداني ميان ما و ميان آنهاسدي را.
(تفسير ابوالفتوح رازي ج 3 ص 444).
ابوالفتوح در تفسير آيه مزبور نويسد آنگه روي به ميانه نهاد (اسکندر) که ياجوج و ماجوج و انس در او بودند. در بعضي برسيد بجماعتي مردمان مصلح . او را گفتند
اي ذوالقرنين پس در اين کوه ، خداي را خلقي هستند که به آدميان نمانند. مانند بهائم گياه مي خورند و چون سباع وحوش را مي درند و هرچه در زمين بجنبد از جانور ميخورندو هيچ خلق نيست خداي را که آن زيادت مي پذيرد که ايشان . اگر مدتي برآيد و ايشان همچنين بيفزايند، جهان بستانند و زمين را فروگيرند و اهل زمين را از زمين برانند و هر وقت ما منتظر مي باشيم که به بالاي اين کوه برآيند...
ما خراجي بر خود بنهيم که بتو مي گزاريم تادر ميان ما و ايشان سدي کني ... گفت :
آنچه خداي مرا تمکين داده است در آن بهتر است شما ياري دهيد به قوتي تا من از ميان شما سدي کنم به روي و سنگ و آهن بسيار و روي و مس چندان که توانيد جمع کنيد. آن را جمع کردند چندانکه او گفت . آنگه گفت من بروم و يک بار ايشان را بنگرم . به بالاي کوه برآمد و در نگريد گروهي را ديد بر يک شکل نر و ماده بقد نيم مرد و بهري بود. اميرالمومنين عليه السلام گفت بالاي ايشان يک به دست بيش نيست و بهري از ايشان درازند و ايشان دندان و چنگال دارند چنانکه سباع . چون چيزي خورند آواز دندانهاي ايشان بمانند اشتر باشد که نشخوار کند يا ستور که علف خورند و بمانند چهارپاي موي دارند بر اندام و پوشش ايشان موي است از سرما و گرما به آن موي خويشتن راپوشيده دارند و گوشهاي بزرگ دارند، يکي پر موي چون پشم گوسفند و يکي اندک موي . چون بخسبند لحاف کنند و ديگري دواج بسازند و هيچ از ايشان نباشد که بميرند الا آنکه هزار فرزند بزايند. چون هزار تمام بزايد بداند که وقت مرگ است او را. و به وقت ربيع چنانکه ما راباران آيد ايشان را از دريا ماهي آيد. چندانکه جز خداي حد و اندازه آن نداند. ايشان بگيرند آن ماهيان را و ذخيره کنند تا سال ديگر و يکديگر را با آواز کبوتر خوانند و آواز بلندشان چون بانگ گرگ باشد و جفت چنان گيرند چون بهائم . (تفسير ابوالفتوح رازي ج 3 ص 450):
حتي اذا فُتحت ياجوج و ماجوج و هم من کل حدب ينسلون .
(قرآن 21/96);
تا چون گشوده شود ياجوج و ماجوج و آنها از هر بلندي مي شتابند. (تفسير ابوالفتوح ج 3 ص 559).
و ابوالفتوح در تفسير آيه نويسد: و فتح ياجوج و ماجوج در وقت رجعت باشد براي آنکه عقيب ياجوج و ماجوج صاحب الزمان عليه السلام که مهدي است بيرون آيد و رجعت براي او باشد... تا آنگه که سد ياجوج و ماجوج بگشايند و قصه ايشان رفته است . حذيفةبن اليمان گفت رسول عليه السلام گفت اول آيتي و علامتي از علامات آخر زمان خروج دجال بود آنگه خروج دابة الارض آنگه خروج ياجوج و ماجوج آنگه عيسي عليه السلام از آسمان فرود آيد و اين عند خروج مهدي باشد.
(تفسير ابوالفتوح رازي ج 3 ص 572).