امپریالیسم جدید
بسیاری بر این باورند که امروزه دیگر استفاده از واژه «امپریالیسم» درست نیست، زیرا دوران آن سپری شده و هر کس که استکبار و سیاست های دوگانه و سلطه جو را امپریالیسم می نامد، ازنظر تفکر و اندیشه سیاسی عقب مانده است و دیگر برای امپریالیسم که با پایان جنگ جهانی دوم کنار گذاشته شد، درواژه نامه های سیاسی، جایی وجود ندارد. از این رو بسیاری ازمتفکران و نویسنده ها از به کار بردن این واژه برای توصیف سیاست هایی که کشورهای بزرگ به منظور فشار بر ملت های محروم ومستضعف و تحمیل نظر و ایده خود بر آنها در اختیار می گیرند، تاحد امکان خودداری می کنند. این سیاست ها از آن جا سرچشمه می گیرندکه دولت های قدرتمند خود را از هر جهت نه تنها نظامی وتکنولوژی بلکه حتی از نظر پیشرفت فکری و فرهنگی!! برتر ازدیگران می دانند. در حقیقت واژه امپریالیسم جای خود را به عبارت «نظام نوین جهانی » داده است. البته تفاوت فقط در اسم است ولی در معنا هیچ اختلافی وجود ندارد. آن چه که روزانه از سخنگوهای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)می شنویم آن روزهایی را به خاطر ما می آورد که حرکت های آزادی خواه و استقلال طلب به عنوان آشوب و شورش شناخته می شد وهنگامی که اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشیده شد و هر یک ازجمهوری ها استقلال خود را به دست آوردند، غربی ها اعلام کردند که این جمهوری ها باید به پیمان ناتو بپیوندند و نپذیرفتن آن ها رایک سیاست «بچه گانه » و نابجا خواندند.
هدف اصلی بحث
همه از اقدامات وحشیانه میلوشویچ و آثار سوء جسمی و روانی آن بر آلبانیایی تبارهای کوزوو و سیاست های نسل کشی او اطلاع دارندکه دیگر نیازی به بازگویی آن ها نیست. محکوم شدن این اقدامات از سوی جوامع بین المللی، زمینه مناسب برای حضور بی چون و چرای ناتو در منطقه بالکان را فراهم ساخت. شورای امنیت نیز قرارداداستقرار نیروهای حافظ صلح را در کوزوو صادر کرد تا وجود آن هادر این منطقه کاملا مشروع باشد! در حالی که شایسته بود این قرار پیش از حمله نظامی صادر شود. این وضع نشان دهنده آن است که تنها وظیفه شورای امنیت، مشروع کردن هر چیزی است که امریکامی خواهد، نه ایجاد و برقراری صلح و امنیت بین الملل. و سرانجام پس از این همه زجر و مصیبت بیشتر آوارگان کوزوو (اگرنگوییم همه آن ها) به خانه و کاشانه خود باز می گردند و کاش آوارگان فلسطینی نیز که اولین آوارگان سیاست های نسل کشی پس ازجنگ جهانی دوم هستند به سرزمین خود باز می گشتند. ولی چراهمیشه هرگونه فعالیت برای بازگرداندن صلح و امنیت به حساب درماندگی ملت های تحت سلطه حکام مستبد و زورگو تمام می شود؟ در پاسخ به این سوال دوباره واژه امپریالیسم خودنمایی می کند.ملت های مستضعف از دو جهت تحت تاءثیر قرار دارند. یکی حاکمان ستم گری که بر آن ها حکومت می کنند و دیگر امپریالیسم جدید که درتوافق های انگلیسی - امریکایی جلوه گر می شود (مانند حملات هوایی که به عراق می شود و یا آن چه در بالکان به اصطلاح برای تنبیه میلوشویچ و دستیارانش انجام می دهند). با این که حملات ناتو به صربستان و وادار کردن آن به عقب نشینی از کوزوو با وفقیت به انجام رسید ولی جامعه بین الملل تاوان سختی برای مدتی طولانی باز پس خواهد داد، چه به این وسیله، امپریالیسم جدید قدم مهمی در راه رسیدن به اهداف خود که گرفتن استقلال کشورها به معنای عمیق تر و اجبار آن ها به پیروی از سیاست های امریکا و شرکای اواست برداشت و در این راستا سازمان ملل برای اعضای پنج گانه دارای حق وتو، مسؤولیت های خاصی تعیین کرده است بدون این که کوچک ترین توجهی به اراده ملت ها و حق آنان در تعیین سرنوشت خویش داشته باشد. تبلور دوباره سیاست های امپریالیستی امریکا و هم پیمانش انگلیس به تحمیل هر چه بیش تر اراده محور انگلیسی - امریکایی کمک می کند. به این ترتیب که با استفاده از خرابی ها و نابسامانی هادر گوشه و کنار دنیا، قدرت و برتری نظامی و اقتصادی این محوررا بیش تر به رخ جهانیان می کشانند و در پی آن برای نشان دادن تسلط سیاسی خود قرار تحریم اقتصادی را صادر می کنند که تنهاقربانیان آن، ملت ها هستند. یکسان کردن ملت ها و دولت ها دربرابر قراردادهای تحریم و محاصره باعث نابودی نیروهای مردمی وخفه کردن هر حرکتی در نطفه می شود که این نشان دهنده آن است که حقوق بشر در حساب ها و سیاست های امپریالیسم هیچ معنایی ندارد.آن چه مهم است تسلط است، پیروزی است، یگانه بودن در صادر کردن قرارهای انتقام و تحریم کشورها از حقوق انسانی خویش است.درست است که حملات ناتو سبب بازگشت آوارگان به موطن اصلی خودشد، ولی آیا همین حمله ها نبود که باعث چند برابر شدن عددکشته ها و قربانیان آلبانیایی تبار و بیش تر شدن آوارگان آن هاشد؟ آیا همین حملات پی در پی نبود که صربستان را برای انتقام جویی به کشتن بیش تر مردم بی گناه وامی داشت؟