و اما در کوفه، همه درها بروی مسلم بسته بود و هر كس، سودای سلامت و آسایش خویش را در سر داشت؛. تا اینکه پس از چند روز آوارگی در محله «بنی بجیله» زنی به نام «طوعه» به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن زیاد» بود.
شب كه به خانه آمد، از حركات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادی شد. با كنجكاوی فراوان بالأخره فهمید كه مهمان خانه شان كسی جز مسلم بن عقیل نیست؛ بسیار خوشحال شد، كه اگر به والی شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد كه به كسی نگوید.
و سپاهیان ابن زیاد شبانه به قصد جان مسلم به خانه طوعه یورش بردند؛ حضرت مسلم یك تنه در برابر انبوهی از سپاهیان ابن زیاد ایستاده بود و دلیرانه مقاومت و جنگ می كرد.
هر هجومی را با شمشیر دفع میكرد و هر مهاجمی را ضربتی كاری میزد. مسلم، تصمیم داشت كه تا آخرین قطره خون و تا واپسین دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در یك حلقه محاصره از پشت سر، نیزه ای بر او زده و او را به زمین افكندند و بدین گونه، اسیرش كردند.
طبق برخی از نقلها سر راهش گودالی كندند و مسلم در آن افتاد و اسیر شد. مسلم را گرفتند؛ آزاده ای كه در اندیشه نجات آن اسیران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوی دارالاماره بردند و ورقی دیگر از حماسه در پیش دیدگان تاریخ، نمودار شد.
حضرت مسلم بن عقیل با خرسندی از تقرب به مقام والای شهادت خود، دشمنان را ندا داد:
من، امروز، از خم خون، می چشم شهد شهادت را ولی خرسند و خشنودم كه مرگم جز به راه حق و قرآن نیست؛ از این مردن سرافرازم كه پیش باطل و بیداد نیاوردم فرود، این سر نكردم سجده بر دینار، نسودم لحظه ای پیشانی ام بر زر، كنون در چنگ این دشمن، شرافتمند می میرم كه من، مردانه جنگیدم و بر مرگ دلیران و جوانمردان نمی بایست گرییدن.
ولی ناگاه مسلم را گریه فرا گرفت، و گفت: «انا لله وانا الیه راجعون» یكی از سران سپاه ابن زیاد، از روی طعنه، گفت: كسی كه در پی این كارها باشد، بر این پیشامدها نباید گریه كند. مسلم گفت: «به خدا سوگند! گریه ام برای خویش و به خاطر ترس از مرگ نیست، بلكه گریه من برای خانواده ام و برای حسین بن علی و خانواده اوست، كه به سوی شما می آیند.»
در زیر برق سرنیزه ها، آن اسیر آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند.
هم به سرنوشت افتخارآمیز خویش می اندیشید و هم به فكر كاروانی بود كه به سوی همین كوفه در حركت بود و سالار آن قافله، كسی جز اباعبدالله الحسین(ع) نبود؛ مسلم را به بالای دارالاماره می بردند، در حالی كه نام خدا بر زبانش بود، تكبیر میگفت، خدا را تسبیح میكرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود میفرستاد و میگفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبكاران نیرنگ باز كه دست از یاری ما كشیدند، حكم كن!
شكوه و عظمت مسلم در آن اوج و بر فراز آن سكوی شهادت و معراج، دیدنی بود؛ گرچه آنان، این قهرمان اسیر و دست بسته را با تحقیر و توهین برای كشتن به آن بالا برده بودند، لیكن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چیز دیگری است كه دیده های بصیر و دلهای آگاه، شكوهش را می یابند.
با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا كردند، و... پیكر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سر و صدای زیادی به پا كردند.
پس از شهادت مسلم، به سراغ «هانی» رفتند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامی بزرگ مسلم را از بدن جدا كردند؛ درحالیکه این چنین با خدای خود میگفت: «بازگشت به سوی خداست. خدایا مرا به سوی رحمت و رضوان خویش ببر!»
آن فرومایگان، بدن هانی را هم به طنابی بستند و در كوچه ها و گذرها بر خاك كشیدند. خبر این بیحرمتی به مذحجیان رسید. اسب سوارانشان حمله كردند و پس از درگیری با نیروهای ابن زیاد بدن هانی و مسلم را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن كردند، در حالی كه جسد مسلم، بی سر بود.
آن روز، تنی چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در كنار آن دو قهرمان رشید به خاك سپرده شد و در روز نهم ذیحجه، كربلای كوچكی در كوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگی پیوست.
در پی این شهادتها كه وضع كوفه این گونه بحرانی و اوضاع نامساعد بود، كاروان امام حسین(ع) هم كه از مكه به سوی كوفه حركت كرده بود به سوی این شهر میآمد.
حسین بن علی(ع) در یكی از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید.
شهادت مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و عبدالله یقطر، امام را ناراحت كرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» و اشك در چشمانش حلقه زد. چندین بار، برای مسلم و هانی از خداوند رحمت طلبید
و گفت: «خدایا برای ما و پیروانمان منزلتی والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خویش جمع گردان، كه تو بر هر چیز، توانایی!» آن گاه نامه ای را كه محتوایش گزارش شهادت آنان و دگرگونی اوضاع كوفه بود بیرون آورد و برای همراهان خود، خواند و گفت: هر كس از شما میخواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پیمان و عهدی نیست...
آرامگاه حضرت مسلم(ع)، این شخصیت والا مقام در بیرون باروی مسجد كوفه و در سمت جنوب شرقی آن قراردارد كه به وسیله راهرو كوتاهی از مسجد میتوان به درون صحن آن قدم نهاد.
حرم حضرت مسلم(ع) فضای وسیعی در شرق مسجد كوفه را در بر گرفته و از گنبد طلایی بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشكیل شده است و در برابر حرم حضرت مسلم و در سمت شمالی صحن او آرامگاه هانی بن عروه قرار دارد
ملکوت به نقل از زندگینامه سفیر امام حسین "مسلم بن عقیل"
.