وصيتنامه شهید محمدرضا چهابي
اي کسانيکه ايمان آوردهايد، از قيام کنندگان به عدل و گواهاني براي خدا باشيد، اگر چه اين شهادت بر عليه خويش و پدر و مادر ميباشد.
« ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاً کانهم بنيان مرصوص »
پس از حمد و سپاس خداوند تبارک و تعالي وصيتنامهي خود را به اين شرح آغاز ميکنم:
با درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي و سلام بر شهيدان به خون خفتهاي که جان خود را در راه حق و حقيقت نثار نمودند تا با خون خود مسير حرکت اين انقلاب را هموار ساخته و درخت انقلاب اسلامي را آبياري نمودند.
خداوند متعال اين فرصت را به من داد تا قدم به جبهههاي نبرد حق عليه باطل گذارده و همدوش برادران رزمنده و شجاع به جهاد بپردازم. به راستي سپاس اين نعمت بزرگ را چگونه ميتوان به جا آورد. جز اين که جان خود را در راهش فدا نمايم تا شايد به اين طريق افکار باطل و گناهاني که در گذشته مرتکب شدهام، جبران کنم و از خداوند منّان التماس دعا دارم که اگر نيت و خلوصي در راهم است، مرا توفيق دهد. خدايا از تو ميخواهم که هر گناهي از کوچک تا بزرگ اگر مرتکب شدهام، مرا ببخش.
خدايا اين امام عزيز را تا انقلاب مهدي (عج) نگه دار.
خدايا صدام کافر را نابود بفرما که اين صدام است که به خاک ايران اسلامي تجاوز کرده است.
از پدر و مادر عزيزم، خواهران و برادرانم درخواست ميکنم لباس سياه به تن نپوشند و گريه و زاري نکنند.
و به دوستان و خويشاوندان توصيه ميکنم که همچون شهدا راه حسينبنعلي (ع) و يارانش را ادامه دهند و امام را فراموش نکنند و در همهي مواقع امام را دعا کنند.
از پدر و مادر عزيزم ميخواهم در صورت به شهادت رسيدنم، يک جلد قرآن مجيد بر سر [ قبرم ] بگذارند.
مادرم، هنگام نماز هر وقت سر به سجده گذاشتيد، به پروردگار بگوييد که آرزوي شهادت فرزندمان را داشتيم.
در آخر از پدر و مادرم تقاضا ميکنم که هنگام دفن، مرا در کنار برادر عزيز فتحالله شجاعي به خاک بسپارند.
همهي شما را به خداي منّان ميسپارم و آرزوي موفقيت شماها را دارم.
«خداحافظ»