سؤال: قرآن راه ارتباط پيامبران با خدا را به چند طريق بيان مى كند؟
جواب: پاسخ اين سؤال در آيه 51 سوره «شورى» آمده است. خداى متعال در اين آيه از يكى از پربارترين مواهب خويش كه براى بشر فراهم ساخته سخن مى گويد و آن چيزى نيست جز مسأله وحى و ارتباط انبياء با خدا.
نخست مى فرمايد: «شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد (و با او روبرو گردد، چرا كه او منزه از جسم و جسمانيت است) مگر از طريق وحى و الهام مرموز، به قلب او» (وَ ما كانَ لِبَشَر أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْياً).
«يا شنيدن سخنان پروردگار، از پشت حجاب» (أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب).
آن گونه كه «موسى بن عمران» در كوه طور، سخن مى گفت، و پاسخ شنيد، از طريق امواج صوتى كه خداوند در فضا ايجاد مى كند بى آن كه كسى او را مشاهده كند، چرا كه او مشاهده كردنى نيست.
«و يا از طريق فرستادن رسولى كه پيام الهى را به او ابلاغ كند» (أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً).
آن گونه كه فرشته وحى و پيك الهى «جبرئيل امين» بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نازل مى شد.
«در اين هنگام، فرستاده الهى به فرمان پروردگار، آنچه را خدا مى خواهد به پيامبرش وحى مى كند» (فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ).
آرى، راهى براى سخن گفتن خداوند، با بندگان، جز اين سه راه نيست «چرا كه او بلند مقام و حكيم است» (إِنَّهُ عَلِىٌّ حَكِيمٌ).
بالاتر از آن است كه ديده شود، يا با زبان سخن گويد، و تمام افعالش حكيمانه است، و ارتباطش با پيامبران روى حساب.
اين آيه، در حقيقت پاسخى است روشن، به افرادى كه به خاطر بى خبرى ممكن است توهم كنند، مسأله وحى، دليل بر اين است كه پيامبران خدا را مى بينند، و با او سخن مى گويند، اين آيه روح و حقيقت وحى را به صورت فشرده و دقيقى منعكس كرده است.
از مجموع آيه، چنين بر مى آيد كه، راه ارتباط پيامبران با خدا منحصر به سه راه بوده است:
1 ـ القاى به قلب ـ كه در مورد بسيارى از انبياء بوده است، مانند «نوح» كه مى گويد: فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا: «ما به نوح وحى كرديم كه كشتى در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز».(1)
2 ـ از پشت حجاب ـ آن گونه كه خداوند در كوه «طور» با موسى(عليه السلام) سخن مى گفت: «وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَكْلِيماً».(2)
بعضى نيز «من وراء حجاب» را شامل رؤياى صادقه نيز مى دانند.
3 ـ از طريق ارسال رسول ـ آن گونه كه در مورد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ: «بگو كسى كه دشمن جبرئيل باشد (دشمن خدا است) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرد».(3)
البته، وحى بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) منحصر به اين طريق نبوده است، از طرق ديگر نيز صورت گرفته است.
اين نكته نيز، قابل توجه است كه وحى از طريق القاى به قلب، گاه در بيدارى صورت مى گرفته، چنان چه در بالا اشاره شد، و گاه در خواب و رؤياى صادقه، چنان كه در مورد «ابراهيم» و دستور ذبح «اسماعيل» آمده است (هر چند بعضى آن را مصداق من وراء حجاب دانسته اند).
گر چه شاخه هاى اصلى وحى، همان سه شاخه مذكور در آيه فوق است، ولى بعضى از اين شاخه ها، خود نيز شاخه هاى فرعى ديگرى دارد، چنان كه بعضى معتقدند نزول وحى از طريق فرستادن فرشته وحى، خود به چهار طريق صورت مى گرفته:
1 ـ آنجا كه فرشته بى آن كه بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ظاهر شود، در روح او القاء مى كرده است ، چنان كه در حديثى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: إِنَّ رُوحَ الْقُدْسِ نَفَثَ فِي رُوْعِى أَنَّهُ لَنْ تَمُوْتُ نَفْسٌ حَتّى تَسْتَكْمِلَ رِزْقَها فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَجْمِلُوا فِى الطَّلَبِ: «روح القدس در قلب من اين معنى را دميده كه هيچ كس نمى ميرد تا روزى خود را به طور كامل بگيرد، بنابراين از خدا بپرهيزيد، و در طلب روزى حريص نباشيد».
2 ـ گاه فرشته، به صورت انسانى در مى آمد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مخاطب مى ساخت و مطالب را به او مى گفت (چنان كه در مورد ظهور «جبرئيل» به صورت «دحيه كلبى» در احاديث آمده است).
3 ـ گاه، به صورتى بود كه همچون زنگ در گوشش صدا مى كرد و اين سخت ترين نوع وحى بر پيامبر بود، به گونه اى كه حتى در روزهاى بسيار سرد صورت مباركش غرق عرق مى شد، و اگر بر مركب سوار بود مركب چنان سنگين مى شد كه بى اختيار به زمين مى نشست.
4 ـ گاه، «جبرئيل» به صورت اصليش كه خدا او را بر آن صورت آفريده بود بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ظاهر مى شد و اين در طول عمر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) تنها دو بار صورت گرفت.(4)
پي نوشت :
1 ـ مؤمنون، آيه 27.
2 ـ نساء، آيه 164.
3 ـ بقره، آيه 97.
4. تفسیر نمونه، جلد 20، صفحه 512.