چرا بین من و بقیه ی نیرو هام فرق گذاشتی؟
سرمای شدیدی خورده بود . احساس می کردم به زور روی پاهایش ایستاده است .من مسؤول تدارکات بودم . با خودم گفتم :خوبه یک سوپ برای حاجی درست کنم تا بخوره حالش بهتر بشه . همین کار را هم کردم .با چیز هایی که توی آشپز خانه داشتیم، یک سوپ ساده و مختصر درست کردم...
از حالت نگاهش معلوم بود خیلی ناراحت شده است .گفت چرا برای من سوپ درست کردی؟ گفتم حاجی آخه شما مریضی ،نا سلامتی فرمانده ی لشکرم هستی ،شما که سر حال باشی ، یعنی لشکر سر حاله! گفت :این حرفها چیه می زنی فاضل؟من سؤالم اینه که چرا بین من و بقیه ی نیروهام فرق گذاشتی؟ توی این لشکر ،هر کسی مریض بشه ،تو براش سوپ درست می کنی؟ گفتم :خوب نه حاجی! گفت : پس این سوپ رو بردار ببر ،من همون غذایی رو می خورم که بقیه ی نیرو ها خوردن .
غیبت
اگر کسی در حضور ایشان راجع به فردی می خواست صحبت (غیبت) کند، با ظرافت و خیلی صریح ، به طوری که کسی متوجه نشود ،حرف را عوض می کرد ، می گفت : "بیا داخل خودمان "و موضوع را عوض می کرد ، و کلاً ایشان در مقابل غیبت بسیار حساس بود .
عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
در مکانی (ستاد لشکر 8 نجف اشرف) که هر سال دهه محرم مراسم داشتند چند تا از همسایه ها مسیحی بودند که چند روز مانده به مراسم 2- 3 نفر از مسئولین لشکر را می فرستادند تا با احترام از همه همسایه ها اجازه برگزاری مراسم روضه امام حسین (ع) را بگیرند، می گفتند سرو صدای عزاداری بلند است و ترافیک و شلوغی زیاد و آنها حق همسایگی ما را دارند.باید با رضایت کامل ایشان باشد.موقع توزیع غذا نیز سهم همسایه ها را جدا می کردند و می فرستادند درب منازل آنها، و بعد شام قریبان هم با تشکر و حلالیت از همسایه ها مراسم تمام می شد.