نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: مخمسی از شهریار بر غزل زیبای سعدی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kabotar. مخمسی از شهریار بر غزل زیبای سعدی




    ای که از کلک هنر نقش دل انگيز خدايی.... حيف باشد مه من کاينهمه از مهر جدايی
    گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجايی ..... «من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفايی
    عهد نابستن از آن بهه که ببندی و نپايی»


    مدعی طعنه زند در غم عشق تو زيادم ......... وين نداند که من از بهر عشق تو زادم
    نغمهء بلبل شيراز نرفته است زيادم .. .... «دوستان عيب کنندم که چرا دل بتو دادم
    بايد اول بتو گفتن که چنين خوب چرايی»


    تير را قوت پرهيز نباشد ز نشانه ........... مرغ مسکين چه کند گر نرود از پی دانه
    پای عشاق نتوان بست به افسون و فسانه ......... « ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
    ما کجائيم در اين بهر تفکر تو کجايی»


    تا فکندم بسر کوی وفا رخت اقامت ...... عمر، بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت
    سر و جان و زر و جاهم همه گو، رو به سلامت ..... «عشق و درويشی و انگشت نمايی و ملامت
    همه سهل است تحمل نکنم بار جدايی»


    درد بيمار نپرسند به شهر تو طبيبان ........... کس درين شهر ندارد سر تيمار غريبان
    نتوان گفت غم از بيم رقيبان به حبيبان ........ «حلقه بر در نتوانم زدن از بيم رقيبان
    اين توانم که بيايم سر کويت بگدايی»






    ویرایش توسط ملکوت* گامی تارهایی * : 16-11-2010 در ساعت 22:38

  2. تشكرها 2

    نرگس منتظر (21-08-2012), عهد آسمانى (26-01-2011)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kabotar. پاسخ : مخمسی از شهریار بر غزل زیبای سعدی


    گِرد گلزارِ رخ تست غبار خط ريحان ..... چون نگارين خطِ تذهيب بديباچه قرآن
    ای لبت آيت رحمت دهنت نطفه ايمان ...«آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پريشان
    که دل اهل نظر برد که سريست خدايی»


    هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجويم ...... همه چون نی بفغان آيم و چون چنگ بمويم
    ليک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببويم ...... «گفته بودم چو بيايی غم دل با تو بگويم
    چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايی»


    چرخ امشب که بکام دل ما خواسته گشتن ...... دامنِ وصل تو نتوان برقيبان تو هشتن
    نتوان از تو برای دل همسايه گذشتن ..... «شمع را بايد از اين خانه برون بردن و کشتن
    تا که همسايه نداند که تو در خانهء مايی»


    سعدی اين گفت و شد ازگفتهِ خود باز پشيمان ....... که مريض تب عشق تو هدر گويد و هذيان
    بشب تيره نهفتن نتوان ماه درخشان ..........«کشتن شمع چه حاجت بود از بيم رقيبان
    پرتو روی تو گويد که تو در خانهء مايی»


    نرگس مست تو مستوری مردم نگزيند........... دست گلچين نرسد تا گلی از شاخ تو چيند
    جلوه کن جلوه که خورشيد بخلوت ننشيند........ «پرده بردار که بيگانه خود آن روی نه بيند
    تو بزرگی و در آئينهء کوچک ننمايی»


    نازم آن سر که چو گيسوی تو در پای تو ريزد ...... نازم آن پای که از کوی وفای تو نخيزد
    شهريار آن نه که با لشکر عشق تو ستيزد ......«سعدی آن نيست که هرگز ز کمند تو گريزد
    که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهايی»





    ملکوت
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  5. تشكرها 3

    نرگس منتظر (21-08-2012), عهد آسمانى (26-01-2011)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi