صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 32

موضوع: (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)

    خواهش دعا
    شخصى با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق علیه السلام آمد و گفت:
    «درباره من دعایى بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقى بدهد، كه خیلى فقیر و تنگدستم.».
    امام: «هرگز دعا نمى‏كنم.».
    - چرا دعا نمى‏كنید؟!.
    «براى اینكه خداوند راهى براى این كار معین كرده است. خداوند امر كرده كه روزى را پى جویى كنید و طلب نمایید. اما تو مى‏خواهى در خانه خود بنشینى و با دعا روزى را به خانه خود بكشانى!
    (مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهر ى)
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  2. تشكرها 5



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)





    حبّ علي عليه السلام و ابليس


    روزي حضرت علي عليه السلام به شيطان گفت که :

    اي اباالحارث براي معاد خود چه ذخيره کرده اي ؟


    عرض کرد که: دوستي تو را يا ابوتراب .

    در بحار از سلمان فارسي رضي الله عنه روايت کرده که وقتي جمعي به حضرت علي عليه السلام ، دشنام وبد ميگفتند؛

    شيطان بر آنها گذشت و دربرابر ايشان ايستاد گفتند : کيستي تو ؟

    گفت : منم ابومرّه .

    گفتند: آيا ميشنوي سخنهاي ما را ؟

    گفت : بَدا بر حال شما که سب ميکنيد آقاي خود علي بن ابيطالب را !

    گفتند: از کجا دانستي که علي آقاي ما است ؟

    گفت : از قول پيغمبر شما که فرمود :

    (من کنت مولا فهذا علي مولاه )

    گفتند: پس تو از دوستان علي هستي ؟

    گفت : من از شيعيان او نيستم ولکن او را دوست دارم ...دشمن ندارد احدي او را ، مگر آنکه من در مال و فرزند او شريکم...

    گفتند : که يا ابا مره آيا فضيلتي از علي ميداني؟!

    گفت : بشنويد اي معاشر ناکثين و مارقين و قاسطين !

    در ميان بني جان دوازده هزار سال عبادت خدا کردم ... پس چون خدا بني جان را هلاک کرد ؛ من به سوي خدا از تنهايي شکايت کردم.
    پس مرا به آسمان برد پس در آسمان اول دوازده هزار سال عبادت در ميان فرشتگان کردم که دراثناي تسبيح ما نوري درخشنده بر ما ظاهر شد ...
    پس ملائکه به سجده افتادند و گفتند سبوح قدوس اين نور ملک مقرب يا پيغمبر مرسل است که منادي ندا کرد از جانب خدا که :


    نه نور ملک مقرب و نه نور پيغمبر مرسلست اين نور طينت علي بن ابيطالب عليه السلام است .




    السلام عليك يا اميرالمومنين يا سيد الائمه
    يا مولانا يا ابالحسن صلوة‌ الله عليك



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), بیرق ظهور (09-03-2010), خادمه زینب کبری(س) (30-03-2010)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)






    غرور




    گوش تا گوش مجلس نشسته‌اند. مردانی كه همه برای دیدن امام و گفتگو با ایشان آمده‌اند. آن سوی اتاق امام رضا(ع) و نزدیك ایشان زیدبن موسی برادر امام حضور دارند.
    من گوشه‌ای از مجلس دو زانو كنار عمویم نشسته‌ام. هنوز نوجوانم، كسی اعتنایی به من نمی‌كند. صدا زید می‌آید، زیدبن موسی، پسر امام موسی كاظم(ع)، گویا به همه فخر می‌فروشد. ببینم چه می‌گوید، زید: آری ما از ذریه فاطمه(س) هستیم، آتش بر ما حرام است، پدر ما امام موسی كاظم(ع) روزها را روزه می‌گرفتند و شب‌ها را به عبادت سپری می‌كردند. ما از نسل برگزیده‌ایم...

    چشمانم به امام افتاد، گویا تازه متوجه حرفهای برادرشان شده بودند، ایشان قبل از این، در حال صحبت با مردم بودند. امام رو به زید كرد و گفت: ای زید! آیا گفتگوی نقالان كوفه كه فاطمه(س) خود را از نامحرم حفظ كردند و خدا آتش را بر ذریه او حرام كرد ترا مغرور كرده است؟ به خدا قسم كه این تنها برای حسن(ع) و حسین(ع) و فرزندانی كه از فاطمه(س) به دنیا آمدند شأن و مقام است، اما اینكه موسی بن جعفر(ع) خدا را اطاعت كند، روز را روزه بگیرد و در شب عبادت كند و تو نافرمانی خدا كنی، آیا در قیامت هر دوی شما در عمل مساوی محاسبه می‌شوید؟

    همانا امام حسین(ع) فرمودند: برای ما، در نیكی از پاداش دو بهره است و در بدی هم دو بهره از آتش. پس هر كسی كه خدا را اطاعت نكند از ما اهل بیت نیست و تو هر گاه خدا را اطاعت نكنی از ما اهل بیت نیستی مانند معنای این آیه كه خدا فرزند نوح(ع) را از او نفی كرد. یعنی گفت آن پسر بد كاره پسر تو نبود و این به آن معنا نیست كه فرد بد كار پسر حضرت نوح(ع) نبوده یعنی پسری كه به خدا كفر ورزد پسر این پدر نیست. او به سبب معصیتش از پدر نفی شد نه به دلیل دیگر. هنوز با چشمانی متعجب به جمعیت نگاه می‌كنم.

    نگاه امام به من می‌افتد لبهای مباركشان متبسم می‌شود. از خوشحالی گویا در آسمان سیر می‌كنم. پس اگر من هم از خدا اطاعت كنم و كارهایم درست و الهی باشد از دوست داران اهل بیت(ع) خواهم بود و از آنهایم. چقدر خوشحالم! دیگر حقارتی را احساس نمی‌كنم من هر كه باشم اگر عملم خیر باشد مورد محبت اباالحسن قرار خواهم گرفت. خوشحالم و به خود می‌بالم.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  7. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), بیرق ظهور (09-03-2010), خادمه زینب کبری(س) (30-03-2010)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)

    درس جدید



    هنوز هم پس از گذشت قرن‌ها، به مناسبت‌های مختلف این سؤال را برای شاگردان روی تخته سیاه می‌نویسند: چرا حضرت رضا(ع)، رضا نامیده شد؟

    محسن، شاگرد كلاس دوم راهنمایی مدرسه هدایت، فقط یك روز فرصت داشت تا جواب سؤال را پیدا كند. اوضاع او از این قرار بود:
    اخیراً بین او و پدرش، شكرآب شده بود؛ بنابراین نمی‌توانست از او كمكی بگیرد.

    مادرش هم كه یادش نمی‌آمد سالها پیش چه جوابی برای این سؤال به معلمش داده است، فقط توانست به عنوان كمك یك بسته روزنامه را جلوی او روی میز تحریر خالی كند.
    شرایط اصلاً خوب نبود. محسن اول روی تیتر روزنامه‌ها مكث می‌كرد و آنها را با دقت می‌خواند اما بعد، كم كم حوصله‌اش سر رفت و با نگاهی بسیار سریع، تیترها را رد می‌كرد.
    در واقع، در همین لحظات بی‌حوصلگی بود كه در بالای صفحه اندیشه یك روزنامه محلی، عكسی از ضریح امام رضا(ع) توجهش را جلب كرد و مقاله‌ای را كه مربوط به یازده سال پیش بود، خواند. تنها مطلب به درد بخوری را كه توانست در ستون مقاله پیدا كند، از قول شخصی به نام «ابن ابی نصر» بود كه به پسر امام رضا(ع) گفته بود: عده‌ای می‌گویند، اسم رضا را مأمون برای پدر شما انتخاب كرده است، چون پدرتان راضی شد كه ولایت عهدی مأمون را بپذیرد.

    ابی‌جعفر، پسر امام رضا(ع)، در جواب ابن ابی نصر به خدا قسم خورده بود كه آنها دروغ گفته‌اند. بلكه خداوند، پدرش را رضا(ع) نامیده است، چون كه او راضی به خداوندی او در آسمان و پیامبری پیامبرش و پیشوایی امامان او در زمین بود.

    محسن همین مطلب را توی دفترش نوشت و در نهایت برای تكمیل آن جلوی كلمه رضا نوشت: خوشدل بودن، خشنود بودن، راضی بودن.

    سپس در جواب مادرش كه نتیجه كار را می‌پرسید، از پشت كوه روزنامه، سرش را بلند كرد و با قدرشناسی لبخند زد. اما این خوشحالی خیلی دامنه‌دار نبود و فردای آن روز، وقتی آقای كسائی از او پرسیده بود: همه پدران و اجداد امام رضا، این طور خشنود و راضی به خدا، پیامبر(ص) و امامان(ع) بودند، پس چرا از این همه، فقط امام هشتم(ع) به نام رضا نامیده شده است؟ محسن سر جایش پا به پا شده بود. باید توضیحی پیدا می‌كرد اما هر چه فكر كرد، جوابش را در نیافت و در دلش از دست نویسنده آن مقاله حرص خورده بود كه چرا مقاله‌اش را ناقص نوشته است.

    با وجود این در ذهنش، كنجكاوی عجیبی برای پیدا كردن جواب سؤال پیدا شده بود.
    یك دقیقه گذشت و هیچ كدام از شاگردان نتوانستند جوابی پیدا كنند. تا اینكه آقای كسائی در میان نگاه گیج و مبهوت شاگردان، روی تخته سیاه از قول پسر امام رضا(ع) نوشت: زیرا همانطور كه دوستان امام رضا(ع) از او راضی بودند، دشمنان او هم از آن حضرت راضی بودند و این موضوع برای پدران او نبود.

    محسن نفس راحتی كشید. حالا جواب به نظرش ساده می‌آمد، جوابی كه این نكته را هم گوشزد می‌كرد كه حتی اگر یك سؤال برای سالهای متوالی روی تخته سیاه نوشته شود، ممكن است باز هم نیاز به یادآوری داشته باشد. زیرا ما انسانها در میان این زندگی پر آشوبی كه به سر می‌بریم، گاهی واقعیت‌های مسلم زیادی را از یاد می‌بریم
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  9. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), بیرق ظهور (09-03-2010), خادمه زینب کبری(س) (30-03-2010)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,631 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)







    مقام صبر

    منابع مقاله:
    داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛

    ابان بن تغلب گوید که : زنی دیدم پسرش مرد، برخاست چشمش را بست و او را پوشاند و گفت : جزع و گریه چه فایده دارد آن چه را پدرت چشید تو هم چشیدی و مادرت بعد از تو خواهد چشید، بزرگترین راحتها برای انسان خواب است و خواب برادر مرگ است چه فرق می کند در رختخواب بخوابی یا جای دیگر، اگر اهل بهشت باشی مرگ به حال تو ضرر ندارد و اگر اهل ناری زندگی به حال تو فایده ندارد، اگر مرگ بهترین چیزها نبود خداوند پیغمبر خود را نمی میراند و ابلیس را زنده نمی گذاشت .(1)

    پی نوشت:
    1- هزار و یک نکته ، ج 1 و 2، ص 796.








    امضاء

  11. تشكرها 3

    parsa (19-03-2010), بیرق ظهور (09-03-2010), خادمه زینب کبری(س) (09-03-2010)

  12. Top | #16

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,631 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)






    میوه بهشتی



    مرحوم مجلسی گوید: در بعضی از نوشته های اصحاب ما (امامیه) دیدم که به صورت مرسل از گروهی صحابه نقل شده که گفته‌اند:

    پیامبر خدا وارد منزل فاطمه زهرا سلام الله علیها شد و فرمود: فاطمه! پدرت امروز مهمان توست.

    فاطمه عرض کرد: پدرجان حسن و حسین از من خوردنی می خواهند، چیزی نمی یابم تا بخورند.

    سپس پیامبر وارد شد و با علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نشست، فاطمه متحیر بود نمی دانست چه کند.

    پیامبر-كه درود خدا برو باد- مدتی به آسمان نگاه کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای محمد، خدای علیّ اعلی سلامت می‌رساند و تو را به درود و اکرام خود ویژه داشته، می‌فرماید: به علی و فاطمه و حسن و حسین -علیهم السلام- بگو از میوه‌های بهشتی چه چیزی را دوست می‌دارند؟

    پیامبر فرمود: ای علی، ای فاطمه، ای حسن و ای حسین پروردگار عزیز می‌داند که شما گرسنه‌اید، از میوه‌های بهشتی کدام را دوست دارید؟

    آنان از روی شرم از پیامبر سکوت کرده، چیزی نگفتند. پس حسین علیه السلام (سکوت را شکسته) و عرض کرد: با اجازه شما! باباجان، و مادرجان، و با اجازه شما، برادرجان ای حسن، من (می خواهم) یکی از میوه های بهشتی را برگزینم.

    همگی فرمودند: حسین جان هر چه می خواهی بگو که ما به آنچه تو برای ما برگزینی خرسندیم، حسین عرض کرد: ای رسول خدا به جبرئیل بگو: ما رطب تازه می خواهیم.

    پیامبر فرمود: خدا این را می دانست، سپس (رو به فاطمه نموده) فرمود: فاطمه! برخیز و وارد آن اتاق شو و هر چه در آن بود بیاور.

    جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای محمد، خدای علیّ اعلی سلامت می‌رساند و تو را به درود و اکرام خود ویژه داشته، می‌فرماید: به علی و فاطمه و حسن و حسین -علیهم السلام- بگو از میوه‌های بهشتی چه چیزی را دوست می‌دارند؟





    امضاء

  13. تشكرها 2

    parsa (19-03-2010), خادمه زینب کبری(س) (30-03-2010)

  14. Top | #17

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,631 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)




    فاطمه علیها السلام وارد شده دید طبقی بلورین با روپوش سبز بهشتی -که در آن رطب تازه است- با آنکه فصلش نبود در آنجا نهاده شده است. (آنرا برداشته نزد پیامبر آورد).

    پیامبر-صلوات الله علیه- فرمود: فاطمه جان! این از کجا آمد؟



    فاطمه همان جواب مریم را (که در قرآن مجید آمده است) داد و عرض کرد: از جانب خداست، همانا خدا هر که را بخواهد بی حساب روزی می دهد.

    پیامبر برخاست و آن را گرفته پیش روی همه نهاد، سپس فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم، آنگاه دانه‌ای خرما برداشته در دهان حسین نهاد و فرمود "نوش جان و گوارایت ای حسین"

    خرمای دیگری برداشت و آن را در دهان حسن نهاد و فرمود "نوش جان و گوارایت ای حسن". سومین خرما را برداشته در دهان فاطمه زهرا نهاد و فرمود: "نوش جان و گوارایت ای فاطمه زهرا".

    سپس چهارمین خرما را برداشت و آن را در دهان علی نهاده، فرمود: "نوش جان و گوارایت ای علی". باز به علی خرمای دیگری داد و فرمود " نوش جان و گوارایت ای علی".

    سپس شتابان از جا برخاست، بعد نشست.

    چون چهارمین خرما را كه برداشته و در دهان علی نهادم، از جانب خداوند ندایی شنیدم که می‌گوید: نوش جان و گوارایت ای علی. من هم طبق ندای حق تعالی آن را گفتم

    پس همگی از آن خرما خوردند همین که دست کشیدند و سیر شدند آن مائده آسمانی به آسمان برخاست (و ناپدید شد).

    فاطمه عرض کرد: پدر جان امروز چیز عجیبی از شما دیدم، پیامبر فرمود: ای فاطمه! خرمایی که در دهان حسین نهادم و گفتم: گوارایت ای حسین، از این رو بود که شنیدم میکائیل و اسرافیل به او می‌گویند: گوارایت ای حسین. من نیز همچون آنان گفتم.

    خرمای دوم را برداشته در دهان حسن نهادم، شنیدم جبرئیل و میکائیل به او می‌گویند: گوارایت ای حسن. من نیز مثل آنان گفتم.

    خرمای سوم را که برداشته در دهان تو- ای فاطمه- نهادم، شنیدم حوریان بهشتی- در حالی که شادمان، از بلندای عوالم بهشتی بر ما اشراف داشتند- به تو می‌گویند: گوارایت باد، ای فاطمه، من نیز طبق آنان آنرا گفتم.

    چون چهارمین خرما را كه برداشته و در دهان علی نهادم، از جانب خداوند ندایی شنیدم که می‌گوید: نوش جان و گوارایت ای علی. من هم طبق ندای حق تعالی آن را گفتم.

    باز به علی خرمای دیگری دادم، دوباره ندای حق را شنیدم که می گوید: نوش جان و گوارایت ای علی.

    سپس به خاطر گرامی داشت حضرت پروردگار (شتابان) برخاستم. پس شنیدم می فرماید: ای محمد! به عزت و جلالم سوگند اگر از هم اکنون تا روز قیامت، دانه دانه خرما به علی می دادی، من پیوسته به او می گفتم: نوش جان و گوارایت ای علی.

    فرهنگ جامع سخنان امام حسین؛ ترجمه علی مؤیدی



    امضاء

  15. تشكرها 2

    parsa (19-03-2010), خادمه زینب کبری(س) (30-03-2010)

  16. Top | #18

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)





    زنى صالحه درزمان حضرت عيسى عليه السلام

    در زمان عيسى بن مريم عليه السلام ، زنى بود صالحه عابده ، چون وقت نماز مى شد، هر كارى كه داشت مى گذاشت و به نماز و طاعت مشغول مى شد .

    روزى نان مى پخت ، مؤذن بانگ كرد، نان پختن رها كرد و به نماز مشغول گشت چون در نماز ايستاد، شيطان در وى وسوسه كرد:

    تا تو از نماز فارغ شوى نان همه سوخته شود. زن به دل جواب داد:

    اگر همه نان بسوزد بهتر كه روز قيامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.

    ديگر بار شيطان وسوسه كرد كه : پسرت در تنور افتاد و سوخته شد.

    زن در دل جواب داد: اگر خداى تعالى قضا كرده است كه من نماز كنم و پسر مرا به آتش ‍ بسوزاند من به قضاى خداى تعالى راضى گشتم و از نماز دست برندارم كه اللّه تعالى فرزند را نگاه دارد از آتش .

    شوهرِ زن از درِ خانه در آمد، زن را ديد در نماز، نان را در تنور به جاى خويش ديد نسوخته و فرزند را ديد در آتش بازى مى كند و يك تار موى از او كم نشده و آتش به قدرت خداى عزّوجلّ بر وى بوستان گشته .

    چون زن از نماز فارغ گشت شوهر دست او را گرفت و نزديك تنور آورد و در تنور نگريست ، فرزند را ديد به سلامت و نان به سلامت هيچ بريان نشده ، تعجّب كرد و شكر بارى تعالى كرد و زن سجده شكر بجا آورد خداى عزّوجلّ را. شوهر فرزند را برداشت و به نزديك عيسى عليه السلام برد و حال قصه با وى بگفت :

    عيسى عليه السلام گفت : برو از اين زن بپرس تا چه معاملت كرده است و چه سرّ دارد از خداى ؟

    اگرچه اين كرامت اگر براى مردان بود، او را وحى مى آمد و جبرئيل براى وى وحى مى آورد.

    شوهر پيش زن آمد و از معالمتِ وى پرسيد. زن جواب داد:

    كار آخرت پيش ‍ گرفتم و كار دنيا را بازپس داشتم و ديگر تا من عاقلم هرگز بى طهارت ننشستم الا در حال زنان ، و ديگر اگر هزار كار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنيدم همه كارها به جاى رها كردم و به نماز مشغول گشتم و ديگر هر كه با ما جفا كرد و دشنام داد، كين و عداوت وى در دل نداشتم و او را جواب ندادم و كار خويش با خداى خويش افكندم و به قضاى خداى تعالى راضى شدم و فرمان خداى را تعظيم داشتم و بر خلق وى رحمت كردم و سائل را هرگز باز نگردانيدم اگر اندك و اگر بسيار بودى بدادمى و ديگر نماز شب و نماز چاشت رها نكردمى .

    عيسى عليه السلام گفت : اگر اين زن مرد بودى پيامبر گشتى .


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  17. تشكر

    parsa (02-04-2010)

  18. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,631 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)




    آزادی خروس!


    بخیلی خروسی کشت و به غلام خود داد و گفت: اگر از عهده ی پختن این خروس خوب برآیی تو را آزاد می کنم. غلام هرچه توانست جدیت کرد تا شاید از بندگی آزاد شود. وقتی غذا حاضر شد بخیل آب خروس را خورد و خروس را به جا گذاشت و گفت: اگر آشی با همین خروس درست کنی آزادت می کنم. غلام شور بای خوبی تهیه کرد، باز بخیل شوربا را خورد و خروس را گذاشت و غلام را آزاد نکرد، برای بار سوم دستور داد با پیکر خروس حلیمی تهیه کند و پیوسته غذاهای رنگارنگ با این خروس دستور می داد و غذا را می خورد و خروس را نگه می داشت. بالاخره غلام به تنگ آمد و گفت: آقای من! دیگر مرا میلی به آزاد شدن نیست، شما را به خدا این خروس را آزاد کنیدو بخورید تا از دست شما راحت شود !


    امضاء

  19. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,631 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : (¯`•.*~.*._.*.~*داستانها و حكايت هاي مذهبي *~.*._.*.~*.•´¯)




    اصناف مردم!

    در خبری از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که فرمودند: مردم شش طبقه هستند: یک عده شیر صفت اند؛ مثل پادشاهان که می خواهند بر همه غلبه کنند و نمی خواهند مغلوب شوند. یک عده گرگ صفت اند؛ مثل تاجران که هنگام خرید، بر سر قیمت می زنند و هنگام فروش، از جنس خود تعریف می کنند. یک عده روباه صفت اند؛ آنان کسانی هستند که از را دین نان می خورند (دین را دکان و بازار قرار می دهند) و به آنچه بر زبان می آورند، اعتماد قلبی ندارند. یک عده سگ صفت اند؛ مثل کسانی که مردم آزارند و مردم نیز به خاطر زبان شان، مصاحبت با آنها را ناخوش دارند. یک عده خوک صفت اند؛ مثل کسانی که مُخَنَّث اند (نامرد و زن صفت هستند ) که به هیچ کار ناپسندی دعوت نمی شوند، مگر این که دعوت را اجابت می کنند. یک عده گوسفند صفت اند؛ مثل کسانی که (توسط ستمگران) مو و کُرکشان کنده، گوشتشان خورده و استخوان شان شکسته می شود. در نتیجه، گوسفند (بی چاره و مظلوم) بین شیر و گرک و روباه و سگ و خوک چه کند ؟!



    امضاء

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi