نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: اثر زیارت امام رضا علیه السلام

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,859
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,982 در 11,463
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kabotar. اثر زیارت امام رضا علیه السلام

    اثر زیارت امام رضا علیه السلام

    شهید دستغیب در کتاب داستان‎های شگفت انگیز ص 165نقل می‎کند:

    حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت امام رضا علیه السلام مشرف بودم . پیرمردی را که از پیری خمیده و موی سر و صورتش سفید شده و ابروهایش بر چشمانش ریخته بود را دیدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت .
    وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است؛ او را در بلند شدن یاری کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم .
    ـ گفت: حجره‎ام در مدرسه خیرات خان است .
    او را تا منزل همراهی کردم و سخت مورد علاقه‎ام شد؛ به طوری که همه روزه می‎رفتم و او را در کارهایش یاری می‎دادم . روزی نام و محل و حالاتش را پرسیدم .
    گفت: نامم ابراهیم است و اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب می‎دانم. ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا علیه السلام مشرف می‎شوم و مدتی توقف کرده و باز به عراق باز می‎گردم .
    در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرف شده‎ام . در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من هم‎سن بودند و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم، مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمی‎توانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند .
    هنگام وداع با من گریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول توست و پیاده و به زحمت می‎روی؛ پس حتماً مورد نظر واقع می‎شوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام نموده و در آن محل شریف یادی از ما بنمایی .
    پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حرکت کردم . پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی شدید به حرم مطهر مشرف شدم . پس از زیارت، در گوشه‎ای از حرم افتادم و حالت از خود بی‎خودی و بی‎خبری به من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السلام به دست مبارکشان رقعه‎ای می‎دادند و چون به من رسیدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمودند .
    ـ پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟
    ـ حضرت فرمودند: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت !
    ـ عرض کردم این کار، مناسب حضرت نیست خوب است به دیگری امر فرمایید تا این رقعه‎ها را تقسیم کند .
    ـ حضرت فرمودند: این جمعیت همه به امید من آمده‎اند و خودم باید به آنها برسم .
    پس از آن یکی از رقعه‎ها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته بود:
    «برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنه و انا بن رسول الله صلی الله علیه و آله» ؛ خلاصی از آتش جهنم و ایمنی از حساب و داخل شدن در بهشتف منم فرزند رسول خدا .

    منبع:
    داستان های شگفت انگیز، شهید دستغیب، ص 165 .

    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  2. تشكرها 3

    parsa (10-12-2010)

  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi