۱- در حدود ۱۷۰ سال پیش، فردی به نام میزا علی محمد شیرازی (معروف به سید باب) مدعی شد که واسطهی میان مردم و امام زمان(ع) است.[۱]
۲- او در ابتدا برای نزدیکترین پیروانش، حضرت حجةبن الحسن را به عنوان امام زمان خود معرفی کرد و مدعی شد که فدایی امام زمان است و آرزو دارد تا در راه دوستی او کشته شود.[۲]
۳- او چهار سال بعد خود را امام زمان خواند و طرفداران او با احکام جدیدش، اسلام را منسوخ اعلام کردند .[۳]
۴- بخش مهم دستورات باب عبارت است از سوزاندن کتابهای غیر از کتابهای بابی، از بین بردن زیارتگاهها و اماکن مقدس غیر از اماکن مقدس بابیان و کشتار و قتل عام تمامی کسانی که به او ایمان نیاوردهاند.[۴]
۵- باب چند بار توبه کرد و تمامی ادعاهایش را پس گرفت و بر مریدانش لعنت فرستاد.[۵]
۶- او پس از این توبهها، دوباره ادعاهای جدیدی نمود و خود را پیامبری جدید و سپس خدا دانست.[۶]
۷- پس از گیر و دارهای زیاد میرزاحسینعلی نوری (معروف به بهاءالله)-که یکی از پیروان باب بود- جانشین او شد.
۸- گرچه بهاء در ابتدا ادعای پیامبری داشت، اما پس از چندی خود را خدا و حتی آفرینندهی خدایان نامید و ارسال رسولان الهی و نازلکردن کتابهای آسمانی را به خود نسبت داد.[۷]
۹- او با مشاهدهی نفرت به وجود آمده از رفتار بابیها، احکام باب در نحوهی مواجهه با غیر بابیان را نسخ کرد.[۸]
۱۰- میرزا حسینعلی دو پسرش عباس(عبدالبهاء) و محمدعلی را به ترتیب به عنوان جانشینان بعد از خود معرفی نمود و محبت و احترام فزندانش را بر همه لازم دانست.
۱۱- پس از بهاء، عباس عبدالبهاء و میرزا محمدعلی بر سر جانشینی پدر باهم به نزاع و دشمنی پرداختند.[۹]
۱۲- عباس پس از کنار زدن محمدعلی، بر خلاف وصیت پدرش، نوه دختری خود، شوقی افندی، را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد.[۱۰]
۱۳- به ابتکار بهاءالله و عبدالبهاء طرحی برای مجلس قانون گذاری و ادارهی امور (بیتالعدل) برای بهائیان زده شد.[۱۱]
۱۴- بنا به وصیت عبدالبهاء، قرار بود که شوقی و فرزندان پسر شوقی، یکی پس از دیگری «ولی امر» بهائیان و رئیس دائمی بیتالعدل باشند.[۱۲]
۱۵- اما شوقی عقیم بود و فرزندی از خود به جای نگذاشت.
۱۶- لذا بهائیان برای نجات از سردگمی، بیتالعدل را بدون حضور «ولی امر» تأسیس کردند.
۱۷- از منظر تعالیم بهائی، بنا به تأکید عبدالبهاء، عدم حضور «ولی امر» در رأس بیت العدل، به معنای تزلزل در ارکان امر بهائی و غیر قانونی بودن بیتالعدل است.[۱۳]
این بود گذری مختصر بر تاریخ بهائیت؛در ۱۷ کلام .
قضاوت با شما که آیا میتوان این اعتقاد را یک آئین الهی و رهبران آن را فرستاده های الهی دانست یا خیر؟!
———————————————— —————————–
[۱] – رحیق مختوم، اشراق خاوری، جلد ۱
[۲] – مقاله شخصی سیاح، عباس افندی.
[۳] – قاموس توقیع منیع، اشراق خاوری، جلد۲٫
[۴] – بیان فارسی، علی محمد باب،.
[۵] – تلخیص تاریخ نبیل، اشراق خاوری، و اسرارالاثار، فاضل مازندرانی، جلد۱
[۶] – بیان فارسی، علیمحمد باب، و لوح هیکل الدین، علیمحمد باب
[۷] – اقتدارات، بهاءالله و مکاتیب، عبدالبهاء .
[۸] – مکاتیب، ج۲،
[۹] – مکاتیب، عبدالبهاء، جلد یکم،
[۱۰] – الواح وصایا، عباس افندی
[۱۱] – اقدس، بهاءالله، و الواح و وصایا، عبدالبهاء، چاپ مصر،
[۱۲] – الواح وصایا چاپ مصر