هر نوع عمل فیزیکی، بصری، کلامی، یا جنسی که زن در زمان وقوع، یا بعدتر، آن را به صورت تهدید یا ارعاب حمله احساس کند، که اثرش ناراحتی یا تحقیر او باشد یا توانایی برقراری تماس نزدیک و صمیمانه را از او سلب کند خشونت علیه زنان تعریف کرده اند
ریشه این مشکل را باید در تجارب فردی، خانوادگی، فرهنگی و اجتماعی فرد همسرآزار جستجو کرد. سطح پایین تحصیلات اعضای خانواده، اختلافات مکررخانوادگی، ازهم پاشیدگی خانواده، وجود والدین منضبط و وسواسی، آسیبهای روحی روانی و حقارتهای دوران کودکی فرد همسرآزار و از سوی دیگر، ویژگی های شخصیتی و روانی این مردان که غالباً احساس نا امنی، نا امیدی و افسردگی است و گاها مشکلات جسمانی همچون اختلال غدد و اعتیاد آنان به مواد مخدر یا الکل و... از جمله عوامل منجر به خشونت هستند.
همچنین وجود برخی از باورها، ارزش ها، آداب و رسوم و سنت های غلط این ذهنیت اشتباه را القا می کند که «زنان، خود مسبب رفتار خشونت آمیز همسرانشانند و در کتک خوردن مقصرند، مردی که زنش را کتک نزند، مرد نیست ویا زن اگر کتک نخورد، سرکش می شود ».
حقانیت این «خشم»، به گونه ای در اذهان جا افتاده است که به صورت بخشی از تربیت اجتماعی در آمده و تمام افراد جامعه و به طور تعجب آوری از طرف زنان هم پذیرفته شده است و حتی بعضاً خود زنان نیز به آن دامن می زنند ؛ کوتاهی و قصور زن در انجام وظایف مثلاً پاکیزه نبودن خانه، آماده نبودن به موقع غذا، و... ، وی را مستحق تنبیه می کند واین کاملا کار عادلانه ای است و اگرمرد غیر از این عمل کند، از نظر خانواده و جامعه، بی اقتدار و به اصطلاح زن ذلیل تلقی می گردد. این ذهنیت و باور در اقشار مختلف جامعه رسوخ کرده و متاسفانه پذیرفته شده است که این خود موجب افزایش میزان همسرآزاری خواهد شد.
حال این سوال پیش می آید که چرا زنان چنین رابطه خشونت آمیزی را تحمل می کنند ؟ تحقیقات نشان داده است که زنان کتک خورده برای عدم متارکه و جدایی از همسرشان دلا یلی عاطفی، اجتماعی و عملی زیادی می آورند که عمدتا وابسته به فرهنگ و باورهای آنهاست از جمله این دلایل می توان به موارد زیر اشاره کرد:
عدم امنیت و وابستگی اقتصادی به همسر، فشارهای خانوادگی یا فرهنگی برای جدایی (خویشاوندان زن به او بگویند که گناه وضعیتی پیش آمده به اشتباه خود اوست و باید با آن بسازد؛ از سوی دیگر، زنان طوری تربیت شده اند که طلاق گرفتن غلط است و آنها معتقدند که زندگی کامل را فقط در قالب یک همسر و مادر تجربه خواهند کرد) ، عدم پذیرش شکست زندگی زناشویی و حالات خود سرزنشگری زنان و پذیرفتن گفته های شوهر (حق با اوست، مقصر خودم هستم)، پایبندی به فرزندان، ترس از تنهایی، پایبندی به ازدواج، وابستگی عاطفی و علاقه به مرد، حفظ آبرو و احساس شرم نسبت به جدایی ، ترس از خشونت های بعدی، عدم آگاهی و دسترسی به کمک حقوقی- قانونی، و...
اما با این اوصاف، گاهی آنچنان شرایط برای زن سخت و رنج آور می شود که بعد از سال ها تحمل رفتار خشن شوهر این احساس بر زن مستولی می شود که ماندن بی فایده است و این مرد هرگز تغییر نخواهد کرد و تا کی باید به او فرصت دهد؟
در هر صورت طبق آداب دینی و فرهنگی ما ، زنان یک جامعه باید بیشتر برای حفظ خانواده ی خود تلاش کنند اما این بدان منظور نیست که هرگونه تحقیر و آزاری را تحمل کنند. بهتراست بعد از امتحان راه های مختلف در جهت حفظ کیان خانواده در صورت ادامه دار شدن این مشکل از طریق مراجع قانونی اقدام شود.
گروه خانواده و زندگی سایت تبیان - نسرین صفری