روز دانشجو(16آذر) شاید بهانه ای باشد برای تحلیل دانشگاه و دانشجو از دیدی واقع بینانه تر...
از نظر روانشناسانه، نظری (فرضیه ای) وجود دارد که وقتی انسان در موضوعی یا پدیده ای غرق می شود و آن عمل، در زندگی روزمره ی فرد وارد می شود، شخص کم تر به آن فکر می کند، در مورد آن طرح سؤال می کند، بر سؤال خود اصرار می کند یا پیگیرانه در جست و جوی یافتن پاسخش بر می آید. حال ببینیم (به نظر بنده) دلیل این پدیده، چه می تواند باشد:
۱- ترس از طرح سؤال:
اکثر انسان ها از طرح سؤال راجع به مسایل مبنایی، عادتی و مهم انگاشته شده، هراسان می شوند. دلیل این امر می تواند ناتوانی در پاسخ گویی، عدم دغدغه مندی در اصول، نرسیدن به موضع فهم عمیق برای طرح سؤال و یا اشتباه و بی خاصیت پنداشتن تعمق در مبانی باشد.
۲- هراس از تغییر:
بسیاری از انسان ها و چه بسا اکثر انسان ها از تغییر در مبانی زندگی که معمولاً از آن به دگرگونی (انقلاب و زیر و رو شدن) یاد می شود، گریزانند. نگرانند که مبادا در راه رسیدن به آرمان ها و خواسته هاشان، داشته هاشان را نیز از دست بدهند. به عبارت دیگر، گاهی سعی می کنند به خود بقبولانند که این وسوه ای است برای رسیدن به خواسته ای جدید و به قیمت نابودی داشته های قبلی. برای این که خود را در انصراف از ارتکاب به آن عمل قانع کنند، آن تصمیم را نوعی « قمار » و هوس جلوه می دهند؛ ازاین شاخه به آن شاخه پریدن، هدر دادن عمر، سراب، جست و جوی ناکجا آباد و عناوین مشابه را برای آن بر می گزینند.
۳- خسته شدن از بازیابی اصول:
وقتی انسان برای مدتی طولانی در جست و جوی امری بر می آید، پس از مدتی که به نتیجه ی دلخواه نرسد، خسته شده و احساس آسیب دیدگی به او دست می دهد. به گونه ای که ممکن است احساس پشیمانی، پریشانی و نگرانی و خسران زدگی به سراغش بیاید. به این معنا که اگر آن کار را نمی کرد، اکنون در شرایط بهتری به سر می برد، موفق تر بود و رضایت مندی بیشتری را کسب کرده بود.
۴- عدم دغدغه مندی در اصول:
بسیاری از مردم به دلایل متعدد و بسیار ریشه ای و البته متأثر از جامعه و اطراف، سرگرم فرعیات هستند. قبل از این که پایه ها و مبانی را قرص و محکم کنند، پیش از این که به درستی، شیرازه ی زندگی و شخصیتشان را شکل دهند، به سراغ دغدغه های فرعی و کم اهمیت تر می روند. اموری که پس از تکامل نسبی اصول و شاکله و شیرازه شخصیت و زندگی انسان، اولویت پیدا کرده و اهمیت می یابد.
۵- نرسیدن به موضع فهم عمیق برای طرح سؤال:
این مورد مربوط به عواملی هم چون میزان تحصیلات، ویژگی های شخصیتی و میزان تلاش و رغبت فرد، جامعه و خانواده می باشد. همان طور که فردی ممکن است به درجات عالی شعور و ادراک نرسد، ممکن است به به درجه ای که تعمق در طرح سؤال را موجب شود، دست نیابد.
۶- اعتفاد نداشتن به تفکر در اصول:
متأسفانه برخی به دلیل بی خاصیت انگاشتن تفکر و سؤال پیرامون اصول، گمان می کنند مسایلی مهم تر از اصول نیز وجود دارد؛ مانند معلولات اصول مثل پول. اگر پول را برای امرار معاش و وسیله ای قراردادی که نمایانگری نسبی از سعی و تلاش یا بعضاً ارزش کار انجام شده است، در نظر بگیریم، آن فکری که منجر به این کار شده است می شود علت؛ ولی اصل می شود این که کار کردن مفید است و لازم، چه بسیار به ما پول برساند چه کم. حتی گاهی ممکن است مجانی باشد ولی لازم است.
این مقدمه برای این بود که درکی نسبی از مبنای بحث داشته باشیم.