وصيت معاويه درباره حسين
مـعـاويه در نيمه رجب سال 60 هجرى درگذشت و يزيد را به جانشينى خود تعيين نمود و هنگـام مـرگ به وى وصيت و نصيحت نمود به اينكه : من گردن گردنكشان را براى تو خـاضع ساخـتـم و شهرها را برايت محكم و ثابت و پابرجا نمودم و سلطنت را براى تو طعـمـه قـرار دادم امـا از سه نفر درباره تو مى ترسم كه با تو مخالفت نمايند و از در منازعت درآيند، يكى عبدالله بن عمر و ديگرى عبدالله بن زبير و سومى حسين بن على است .
امـا عـبدالله بن عـمـر بن خطاب با تو خواهد بود او را ملازم خود گير و طردش منماى اما عـبدالله بن زبير او همانند شيرى كه بر شكارش حمله ور مى شود به تو حمله خواهد كرد و همانند روباهى كه با سگ به مكر و خدعه مى پردازد با تو معامله خواهد نمود پس اگر بر او پيروز گشتى بند از بندش جدا ساز.
«و امـا حسين پـس بتـحقـيق مـى دانى بهره و نصيب او را از رسول خدا و از گوشت و خون رسول خدا است و همچنين مى دانى كه مردم عراق لا محاله او را بسوى خود فرا مى خوانند آنگاه پشت به او خواهند كرد و او را بيكس و تنها خواهند گذاشت و در حقش جفا خواهند نمود پس وقتى بر او ظفر يافتى و پيروز گشتى مقام و منزلتش را در نزد رسول خدا بياد آر و بكردارش مؤ اخذه مكن ، بعلاوه اينكه او از خويشاوندان رحمى ما است و بپـرهيز از اينكه بدى به او برسانى يا عمل زشتى از تو مشاهده نمايد.»2
مـروان گـفـت : بخـدا قـسم اگر حسين از اينجا برود بيعت نخواهد كرد و تو هم قدرت چنين كارى را ندارى مـگـر آنكه گـروه كثيرى از طرفين كشته شوند پس بهتر است كه او را نگذارى برود و زندانيش كن تا بيعت كند و يا گردنش را بزن. امام حسين عليه السلام از سخنان مروان خشمگين شد و به مروان گفت : واى بر تو اى پسر زرقـاء (زن كبود چشم ) تو به كشتن من امر مى كنى بخدا سوگند دروغ گفتى و پستى و زبونى خودت را آشكار نمودى