صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18

موضوع: امامت از دیدگاه شیعۀ دوازده امامی با تکیه بر براهین عقلی و آیات و روایات سراج منیر

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض امامت از دیدگاه شیعۀ دوازده امامی با تکیه بر براهین عقلی و آیات و روایات سراج منیر

    امامت از دیدگاه شیعۀ دوازده امامی با تکیه بر براهین عقلی و آیات و روایات سراج منیر

    چکیده


    مسألة امامت از دیرباز مطمح نظر متکلّمان و مفسّران نامدار اسلامی بوده است. فرقه‌های اسلامی در هیچ یک از مسائل دینی به سان مسألة امامت اختلاف نظر نداشته‌اند. علمای نام‌آور اسلامی، اوّلاً به دو فرقۀ بزرگ شیعه و اهل سنّت تقسیم شدند که جمیع فرقه‌های شیعه در تعیین امام، قائل به نصّ شدند، لیکن همۀ فرقه‌های اهل سنّت قائل به بیعت و اجماع اهل حلّ و عقد در این باب گشتند. فرقه‌های شیعه نیز در امر تعیین امام، از برخی جهات متشتّت گشتند. برخی قائل به نصّ خفیّ و برخی دیگر به عدم عصمت امام نظر دادند. در این میان، شیعۀ اثناعشری بر این باور است که وجود امام با قاعدۀ عقلی لطف اثبات می‌شود، چون امامت از ملحقات نبوّت است. به دنبال اثبات امام با این قاعدۀ عقلی، عصمت و منصوص بودن امام از جانب خدا و رسول را نیز با استناد به عقل و نقل اثبات می‌کنند. نویسندۀ مقاله در این جستار، برجسته‌ترین براهین عقلی شیعۀ دوازده امامی را ذکر نموده، سپس با استناد به آیات و روایات، عصمت و منصوص بودن امام را به اثبات رسانیده است. نکتۀ قابل توجّه در باب امامت، آوردن براهین عقلی نو با نگاهی دیگر می‌باشد و نیز تکیه به کتاب الحجّة اصول کافی است، که دیگر نویسندگان به این دو نکته کم‌توجّه بوده‌اند.

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مقدّمه


    مسألة امامت بعد از توحید و نبوّت، مهم‌ترین مسأله در دین اسلام است. امّت اسلامی به طور کلّی در این باب به دو فرقۀ بزرگ شیعه و اهل سنّت منقسم شده که هر یک از این دو فرقه با وجود اختلافات درون‌گروهی، دو تفاوت جوهری با یکدیگر دارند. به باور جمیع فرقه‌های شیعه، امام باید منصوص باشد، یعنی شخص امام باید از جانب خدا و رسول خدا تعیین شده باشد، چون عصمت در امام شرط است و شخص معصوم را فقط خدا و رسول خدا می‌شناسد.


    شیخ طوسی می‌فرماید: «امامت بعد از توحید مهم‌ترین مسألة دینی است، چه بدون شناخت و فهم جایگاه امام، توحید ناقص خواهد بود و جمیع دستاوردهای پیامبر اعظم(ص) در معرض خطر و اضمحلال قرار خواهد گرفت» (طوسی، 1351: 50). فیّاض لاهیجی نیز در این باب گفته است: «جمهور امامیّه، امامت را از اصول دین دانند، چون بقای دین و شریعت را به وجود امام موقوف دانند، چنان‌که ابتدای شریعت موقوف به وجود نبیّ است. پس حاجت دین به امام به سان حاجت دین به نبیّ است» (فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 333).


    بنابراین، امامت جزء اصول دین است و مباحث مربوط به آن در ردیف مباحث توحید و نبوّت خواهد بود و بدین جهت باید در دانش کلام مورد بحث قرار گیرد. گرچه از جهت تعیین حدود ولایت تشریعی در علم فقه نیز مورد بحث واقع می‌شود، لیکن امامت از نگاه جمیع فرقه‌های اهل سنّت، مقوّم دین نباشد، بلکه مدیریّت جامعۀ اسلامی است و چنین شخصی نیاز به عصمت ندارد و بدین جهت، با اجماع و بیعت تعیین می‌گردد.


    فیّاض لاهیجی در بیان باور ایشان می‌گوید: «امام الحرمین که از اعاظم علمای اهل سنّت است، گفته است: «اگر از امام ظلم و جور ظاهر شود و با منع قولی منزجر نگردد، هر آینه اهل حلّ و عقد را رسد که بر منع فعلی او اتّفاق نمایند، گرچه نیاز به جنگ و ستیز باشد. شارح مقاصد گفته است: بی‌تردید مباحث امامت سزاوار است که جزء فروع دین باشد و اگر بخشی از امّت امام را نصب نمایند، از عهدۀ بقیّه ساقط باشد، چون شارع فی الجمله قصد تحصیل آن دارد، لیکن به جهت شیوع عقاید روافض و خوارج، متکلّمان امامت را به علم کلام ملحق کرده‌اند» (همان).


    بدیهی است که باور امامیّة اثناعشری در باب امامت از جهات عدیده با باورهای فرقه‌های دیگر شیعه مثل کیسانیّه، زیدیّه، اسماعیلیّه و غیره متفاوت می‌باشد، گرچه در منصوص بودن امام فی‌الجمله اتّفاق نظر دارند.


    به هر روی، این جستار به اختصار در چهار بند زیر به رشتۀ تحریر کشیده آمده است:


    1) مفهوم‌شناسی و تعاریف.


    2) امامت عامّه از نگاه عقل و نقل.


    3) امامت خاصّه در اصول کافی.


    4) امامت خاصّه در قرآن و برخی از روایات (غیر اصول کافی).


    1) مفهوم‌شناسی امام و شیعه


    راغب اصفهانی در باب معنی امام می‌گوید: «الإِمَامُ هُوَ المُؤتَمُّ بِهِ إِنسَاناً کَأَنَ یقتَدِی بِقَولِهِ أَو فِعلِهِ، أَو کِتَاباً أَو غَیر ذَلِکَ، مُحِقّاً کَانَ أَو مُبطِلاً، وَ جَمعُهُ أَئِمَّة. وَ قولُهُ تَعَالَی: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» (الإسراء/71) أَی بِالَّذِی یقتَدُون بِهِ: امام یعنی مقتدا و کسی یا چیزی که بدو اقتدا کنند. ممکن است امام انسانی باشد که به قول و فعل او اقتدا نمایند و یا کتاب آسمانی و غیر آن باشد، حق یا باطل باشد و جمع امام، ائمّه است. خداوند با توجّه بدین معنی فرمود: روز قیامت هرکس را با امام و پیشوایشان خواهیم خواند» (راغب اصفهانی، 1385).


    واژۀ «امام» در قرآن مجید دوازده بار به صورت مفرد و جمع وارد شده که تا حدودی دارای همین معنی می‌باشد. کلمۀ امام دو بار در آیۀ 12 و آیۀ 41 سورۀ توبه و قصص آمده است، سه بار در آیات 12، 12، 17 سوره‌های هود، احقاف و یس وارد شده، یک بار در آیۀ 79 سورۀ حجر، یک بار در آیۀ 74 سورۀ فرقان، دو بار در آیات 73 و 24 سوره‌های انبیاء و سجده «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، یک بار در آیۀ 5 سورۀ قصص، یک بار در آیۀ 71 سورۀ اسراء و یک بار هم در آیۀ 124 سورۀ بقره آمده است. در جمیع این آیات، گاه امام پیشوای پرهیزکاران و در خطّ نبوّت است و گاهی دیگر، پیشوای تبهکاران و در خطّ شیطان است.


    امّا راغب اصفهانی شیعه را چنین معنی کرده است: «الشِّیعَةُ مَن یَتَقَوِّی بِهِم الإِنسَانُ: شیعه کسانی باشند که رهبرشان را تقویت نمایند و در خدمت او باشند» (همان). شیخ مفید نیز می‌فرماید: التَّشَیَّعُ فِی أَصلِ اللُّغَةِ هُوَ الإِتِّبَاعُ عَلَی وَجهِ التَّدَیُّنِ وَ الولاَءُ لِلمَتبُوعِ عَلَی الإِخلاَصِ: شیعه بودن یعنی تبعیّت و پیروی، همراه با باور دینی و محبّت شدید، نسبت به متبوع خود. خداوند با توجّه به همین معنی فرمود: «وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ: ابراهیم از شیعیان نوح بود» (الصّافّات/83). بدیهی است که پیروی ابراهیم از نوح همراه محبّت و باور دینی است و پیروی خشک زیردست از زبردست نمی‌باشد (ر.ک؛ شیخ مفید، 1371: 36).


    طبق سخن شیخ مفید، شیعه به پیروان خاص اطلاق می‌شود که همراه محبّت و باورمندی دینی است. با توجّه بدین نکته، شیعه حاضر است هرچه دارد در راه رهبر محبوب خود فدا کند. نکتۀ قابل توجّه آنکه وقتی کلمۀ «شیعه» مطلق آورده شود، به پیروان حضرت علی و سایر امامان (علیهم‌السّلام) اطلاق می‌گردد که معتقد به امام منصوص هستند و اگر مقصود جز این باشد، همراه مضاف‌ٌإلیه ذکر می‌شود؛ مثل شیعۀ آل امیّه، شیعۀ آل عبّاس و ... (ر.ک؛ همان).

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    تعریف اصطلاحی امام


    هریک از فرقه‌های گونه‌گون اسلامی، امامت را طبق باور خود تعریف کرده‌اند. از آن میان فرقۀ دوازده امامی گرچه امامت را با تعابیر گونه‌گون تعریف نموده‌اند، لیکن در سه نکته اتّفاق نظر دارند که ذیلاً بدانها اشاره خواهد شد. ابن میثم بحرانی می‌گوید: «الإِمَامَةُ رِیَاسَةُ عَامَّةِفِی أُمُورِ الدِّینِ وَ الدُّنیَا لِلإِنسَانِ الَّذِی لَهُ الإِمَامَةُ بِالأَصَالَةِ: امامت ریاست عام (مطلق) بالاصالة در جمیع امور دینی و دنیایی برای انسانی برگزیده از جانب خدا و رسول می‌باشد» (بحرانی، 1355: 174).


    سه نکتة مورد اشاره در این تعریف گنجانده شده است: یکی ریاست عامّه و ولایت مطلق امام در جمیع شئون دنیایی و دینی است. دو دیگر، برگزیدگی و منصوص بودن امام از جانب خدا و رسول است. سوم آنکه این ریاست نیابت و خلافت بدون فاصله بعد از پیامبر است. قید أخیر، جهت اخراج نایبان خاصّ یا عامّی است که از جانب پیامبر تعیین می‌شدند.


    شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «الإِمَامُ رَئِیسُ مُنبَسِطُ الیَدِ، یُردَعُ المُعَانِدِینَ وَ یَنتَصِفُ لِلمَظلُومِینَ مِنَ الظَّالِمِینَ: امام رئیس گشاده‌دستی است (دارای ولایت مطلق است) که از زیاده‌طلبی معاندان جلوگیری می‌کند و دادِ ستمدیدگان از ستمگران بستاند» (طوسی، 1351، ج1: 60). خواجه نصیر طوسی نیز در تعریف امامت می‌فرماید: «الإِمَامَةُ رِیَاسَةُ عَامَّةِ دِینِیَّةِ مُشتَمِلَةِ، عَلَی تَرغِیبِ عُمُومِ النَّاسِ فِی حِفظِ مَصَالِحِهِمِ الدِّینِیَّةِ وَ الدُّنیَاوِیَّةِ وَ زِجرِهِم عَمَّا یَضُرُّهُم بِحَسَبِهِا: امامت ریاست عام و مطلقی است که شامل واداشتن مردمان بر حفظ مصالح دینی و دنیایی‌شان می‌باشد و نیز بازداشتن مردم از کارهای خلاف مصالح‌شان که به دست امام صورت گیرد» (حلّی و طوسی، 1360: 77). علاّمه حلّی نیز می‌فرماید: «امامت ریاست عامّه در امور دینی و دنیایی برای شخص وارسته‌ای از آدمیان به نیابت از پیامبر اکرم(ص) و انتخاب ایشان می‌باشد» (حلّی، 1375: 66). عبدالرّزاق لاهیجی نیز می‌فرماید: «مراد از امامت نیست مگر ریاست عامّۀ مسلمین در امور دنیا و دین بر سبیل خلیفگی و نیابت از پیغمبر» (فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 329).


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    2) امامت از نگاه عقل و نقل


    فی الجمله، علمای شیعه مباحث عقلی امامت عامّه را در چهار مطلب منطقی و عقلی بیان داشته‌اند. ابن‌میثم بحرانی خلاصۀ این چهار مطلب را به طور تفصیل در قواعد المرام بیان فرموده که ذیلاً خلاصه‌ای از آن آورده می‌شود:


    1ـ هَلیّت وجود امام: در این بحث از ضرورت یا عدم ضرورت وجود امام بحث می‌شود و با قاعدۀ عقلی لطف، وجود امام اثبات می‌گردد.


    2ـ لمیّت وجود امام: در این بخش از هدف و چرایی وجود امام بحث می‌شود.


    3ـ کیف الإمام: در این بخش از صفات امام بحث به میان می‌آید.


    4ـ مَن الإمام: این بخش که آخرین بحث عقلی امامت است، به اثبات امامت خاصّه پرداخته می‌شود و در باب تعیین شخص امام سخن به میان می‌آید (ر.ک؛ بحرانی، 1355: 174).


    ذیلاً درخور این جستار هریک از این چهار مطلب مورد بحث قرار می‌گیرد.


    1ـ2) هَلِ الإمامُ ضروریُّ الوُجود؟


    ملاک حکم عقل در باب نصب امام از جانب خداوند، همان ملاک نصب پیامبر است. به باور شیعۀ دوازده امامی سبب و انگیزۀ نصب پیامبر و بعثت او، لطف نامتناهی الهی به جامعۀ بشری می‌باشد. چه خداوند حکیم قادر، طبق رحمت و لطف رحمانی به همۀ ممکنات و در رأس آنها به آدمیان، هستی بخشید و طبق رحمت رحیمی و لطف خاصّ الهی، جهت هدایت و ارشاد بشر پیامبران را برانگیخت. بدیهی است که نیاز بشر به هدایت و ارشاد، دائمی و لطف خداوندی نیز همیشگی و مستمرّ است. پس وجود امام، استمرار لطف خداوند به جامعۀ بشری می‌باشد. به بیان دیگر، علّت محدثه، علّت مُبقیّه نیز هست.


    با توجّه بدین نکته، شیخ طوسی در آغاز تلخیص الشافی می‌فرماید: «الکَلاَمُ فِی وُجودِ الإِمَامِ عَقلاً وَ إِن لَم یَکُن سَمعُ، وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ مَا ثَبَتَ مِن کَونِهِ لُطفاً، فَجَرَی مَجرَی سَائِرِ الأَلطَافِ فِی أَنَّهُ لاَیُحسَنُ التَّکلِیفُ مِن دُونِهِ: سخن در وجوب وجود امام به حکم عقل است، گرچه به فرض سمع (آیات و احادیث) در کار نباشد. دلیل این مطلب، لطف بودن امامت به سان سایر الطاف الهی می‌باشد، (به سان وجود پیامبر) که بدون آن تکلیف از جانب حق‌تعالی مورد قبول عقول نخواهد بود» (طوسی، 1351، ج1: 59). ملاّ عبدالرّزاق لاهیجی نیز می‌فرماید: «هرکه نبوّت را دانسته باشد و سبب حاجت به نبی را شناخته باشد، شک نکند در بقای حاجت به وجود چنین شخصی در هر زمانی از ازمنه، بقای تکلیف حاجت ناس به وجود مرشد هادی آمرِ ناهی که از او فراگیرند و به او رجوع نمایند، معلوم است. پس امامت جز خلیفگی و نیابت از پیامبر نباشد» (فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 329). باز همو فرماید: «نشاید و روا نبُوَد که پیغمبر(ص) شخصی را به جهت قیام به امور مکلَّفین تعیین نکند و حال آنکه بیان کرده باشد امور غیر ضروریّه را. عصمت در چنین شخصی شرط باشد و عقول بشری راهی به شناخت عصمت نباشد. پس واجب باشد ورود نصّ بر او از جانب خدای تعال» (همان: 334).


    خواجه نصیر طوسی نیز در باب وجوبِ وجود امام با استناد به قاعدۀ عقلی لطف می‌فرماید: «اِنحِصَارُ اللُّطفِ فِیهِ مَعلُومٌ لِلعُقَلاَءِ، وُجُودِهِ لُطفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطفٌ آخَرٌ: انحصار لطف به نصب و تعیین امام (بعد از پیامبر) برای عاقلان جهان روشن است، چه وجود امام در میان جامعۀ بشری لطف و تصرّف او در امور دینی و دنیایی لطفی دیگر است» (حلّی، 1364: 362). علاّمه حلّی در این باب می‌فرماید: «هِیَ وَاجِبَةٌ عَقلاً لِأَنَّ الإِمَامَةَ لُطفٌ، لِأَنَّا نَعلَمُ إِذَا کَانَ لِلنَّاسِ رَئِیسٌ مُطَاعٌ مُرشِدٌ، کَانُوا إِلَی الصَّلاَحِ أَقرَبُ وَ مِنَ الفَسَادِ أَبعَدُ: به حکم عقل نصب امام از جانب خداوند واجب باشد، چون ما می‌دانیم که اگر برای مردمان رئیس مفترض‌الطّاعه و راهنمای معصوم در کار باشد، به صلاح نزدیک و از فساد دورتر خواهند بود» (حلّی، 1385: 66). ابن میثم نیز می‌فرماید: «إِنَّ نَصبَ الإِمَامِ لُطفٌ مِن فِعلِ اللهِ، وَ کُلُّ لُطفٍ وَاجِبٌ فِی حِکمَةِ اللهِ أَن یَفعَلَهُ، فَنَصبُ الإِمَامِ وَاجِبٌ مِنَ اللهِ فِی کُلِّ زَمَانٍ: همانا امام لطفی از افعال خداوندی باشد و در حکمت الهی جمیع لطف‌ها واجب است. پس نصب امام از جانب خداوند در جمیع ازمنۀ بقای تکلیف واجب است» (بحرانی، 1355: 175).


    شایان ذکر آنکه ریشۀ حکم عقلی قاعدۀ لطف در قرآن مجید است که خداوند عقول سالم بشری را بدان حکم ارشاد فرمود و در آیات بسیاری بدان اشارت فرموده است: «...کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ...: ...پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده...» (الأنعام/54). در این آیه دو نکتة قابل دقّت است: یکی آنکه هیچ نیرویی لطف را بر خدا واجب نکرده، چون خدا بالادست ندارد، بلکه خود، لطف را بر ذات خود واجب کرده است. دو دیگر آنکه چون خداوند حکیم و قادر مطلق است، محال است که بخل در ذات او راه یابد و رحمتی را دریغ نماید. با توجّه بدین نکته، خداوند بارها وجود پیامبر و قرآن را به عنوان رحمت و لطف معرّفی کرده است و به عنوان نمونه می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ: ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم» (الأنبیاء/107)؛ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ...: و از قرآن آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان نازل مى‏کنیم...» (الإسراء/82). بدیهی است که وجود امام نیز در راستای وجود پیامبر و قرآن است و با نصب امام، لطف بی‌کران الهی استمرار می‌یابد.

  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    2ـ2) علّت غایی نصب امام


    شیعۀ دوازده امامی بعد از آنکه به حکم قاعدۀ عقلی، لطف وجود و وجوب نصب امام را اثبات کردند، علّت غایی و هدف از نصب و تعیین امام را مورد بحث قرار دادند. بدیهی است که بحث از هدف و غایت، مترتّب بر بحث وجود امام است. دو نکته در این باب از نظر امامیّه بسیار مهمّ است: یکی آنکه جامعۀ بشری بدون امام، به سرمنزل سعادت و کمال نخواهد رسید. دو دیگر آنکه امام حافظ شریعت است و شریعت بدون او نماند.


    ابن میثم در بیان هدف از نصب امام فرموده است: «هدف و غایت از نصب امام در دو چیز خلاصه می‌شود: یکی آنکه امام جامعۀ بشری را به اذن الله به جهت کمال ممکن سوق می‌دهد. دو دیگر آنکه حافظ شریعت حقّۀ الهی می‌باشد و بدون وجود امام شریعت الهی نپاید، چون مدّعیان ناشایسته با اعمال نابایستۀ خود دین را تحریف نمایند. امام در شرایط گونه‌گون دین خدا را از خطرات حفظ فرماید که او مقوّم دین و دین متقوّم به اوست (بحرانی، 1355: 177). لاهیجی در این باب فرموده است: «برای دو جهت نصب امام واجب است: یکی حاجت شریعت باقیّه إلی یوم القیامه به حافظی معصوم، چنان‌که محتاج است در ابتدا به مبلّغی معصوم. حاجت شریعت در بقا به حافظ، شبیه به حاجت وجود ممکن به علّت در بقاء باشد. دوم حاجت مکلّفین به رئیس مطاع مأمون از خطا و جور که با وجود او نزدیک شوند به فعل تکلیف» (فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 339).


    فاضل مقداد در این باب گفته است: «هر که قواعد سیاست داند، شک نکند که وقتی رئیسی هدایت‌گر در کار باشد که جلوی ستمگران ایستد و آنان را از ستم منع نماید و مردمان را به دینداری وادارد، این جامعه به صلاح و قرب الهی نزدیک، و از فساد و تباهی دور ماند. پس مقصود و هدف از لطف الهی در نصب امام معصوم جز این نباشد» (حلّی، 1365: 68).

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    3ـ2) کیف الإمام (صفات امام)


    این بخش در حقیقت برجسته‌ترین مبحث امامت است. عصمت، در رأس جمیع صفات والای امامت می‌باشد که با وجود عصمت سایر کمالات نیز به تبع آن وجود دارد. به باور شیعه، امام باید معصوم باشد، یعنی در اندیشه و گفتار و کردار خطا نداشته باشد. امام از این جهت شباهت تامّ به پیامبر دارد، چه او نیز باید معصوم باشد. بدیهی است که معنی این سخن، تساوی امام با پیامبر نیست، چه پیامبر، آورنده و گیرندۀ شریعت است، لیکن امام، حافظ و مبیّن شریعت پیامبر است.


    برخی از عالمان اهل سنّت به سان قاضی عبدالجبّار معتزلی، به شیعه خرده گرفته‌اند و گفته‌اند که به باور شیعه، پیامبر و امام مساوی هستند، چون هر دو معصوم‌اَند. سیّدمرتضی نخست سخنان وی را به طور تفصیل آورده، سپس پاسخ بسیار عالمانه‌ای بدو داده است و چنین فرموده: «اِنَّ مَن جَعَلَ بَعضَ صِفَاتِ النَّبِیِّ أَو أَکثَرَهَا لِلإِمَامِ وَ جَعَلَ بَینَهُمَا مَزِیَّةً مَعقُولَةً، خَالَفَ خُصُومَهُ فِی صِفَاتِ الإِمَامِ: هر که برخی یا اکثر صفات پیامبر را برای امام اثبات نماید و میان آن دو فرقی معقول قائل شود (و بگوید که أخذ شریعت ویژۀ پیامبر است)، با معاندان خود در باب صفات امام مخالفت ورزیده، نه آنکه امام را با پیامبر یکسان دانسته باشد» (سیّد مرتضی، 1383، ج1: 36).


    اینکه جمیع علمای اهل سنّت منکر عصمت امام هستند، بدان جهت است که می‌دانند اگر عصمت شرط شود، باید از باور خود دست بردارند، چون به قول خودشان هیچ‌ یک از خلفا معصوم نبوده‌اند. بدیهی است که تعصّب، مانع قبول حقیقت است.


    اینک ذیلاً دیدگاه‌های عالمان نام‌آور شیعۀ دوازده امامی در این باب ذکر می‌شود:


    شیخ طوسی فرموده است: امامت با قاعدۀ عقلی لطف اثبات شد. وقتی امام لطف است که معصوم باشد، چه بدون عصمت، وی مصون از خطا در اندیشه، گفتار و کردار نخواهد بود. اگر بنا باشد که امام عمداً یا حتّی سهواً مرتکب خطا شود، با وجوب تبعیّت از او متناقض خواهد بود. مضاف بر آنکه چنین وجوبی اغراء به جهل است. با این فرض، وجود امام نه تنها لطف نیست، بلکه بدترین شرّ است، چون سبب دوری مردم از خدا و گرفتار آمدنشان در عذاب نامحدود اُخروی می‌شود. فی الجمله، عصمت امام به سان عصمت انبیاء می‌باشد، چون هر دو حافظ و مبیّن شریعت هستند.


    خلاصۀ سخنان شیخ چنین است: «فَالعِصمَةُ شَرطٌ اَسَاسِی لِجَمِیعِ الأَنبِیَاءِ وَ الأَئِمَّةِ، سَوَاءٌ فِی الذُّنُوبِ الکَبِیرَةِ أَوِ الصَّغِیرَةِ وَ سَوَاءٌ قَبلَ النُّبُوَّةِوَ الإِمَامَةِ وَ بَعدَهُمُا عَلَی سَبِیلِ العَمدِ وَ النِّسیَانِ» (طوسی، 1351، ج1: 62). سخن شیخ طوسی در باب عصمت امام، کامل‌ترین سخن می‌باشد که بیانگر باور شیعة دوازده امامی است.


    اگر کسی بگوید و بپرسدکه عصمت بعد از امامت معقول است، لیکن عصمت پیش از امامت چه لزومی دارد؟ پاسخ این است که برای برخی از مقامات معنوی سابقۀ درخشان لازم است تا پذیرش مردمی را داشته باشد؛ مثلاً اگر کسی سابقۀ بد داشته باشد و بعد توبه نماید، مردم او را به عنوان مرجع دینی و رهبر دینی نمی‌پذیرند. همچنان‌که در نظام جمهوری اسلامی هیچ یک از اعضای ساواکِ شاه، وزیر یا حتّی مدیر کُل نشد، گرچه ممکن بود توبه کرده باشد.


    خداوند در قرآن بدین نکته اشارت فرموده است که «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ: پیمان من به ستمکاران نمى‏رسد» (البقره/124). کلمۀ «ظالمین»، عموم و اطلاق دارد، یعنی هیچ‌ یک از ستمگران بدون هیچ قید و شرطی شایستگی امامت ندارند. طبق این آیه اگر کسی مرتکب هر نوع ستمی در هر مرحله‌ای از زندگی خود شده باشد، شایستگی این مقام شامخ الهی را ندارد. اگر کسی در نوجوانی مرتکب گناهی شده باشد و بعد توبه نموده باشد نیز مشمول این آیه می‌گردد. چون گناه، ظلم به نَفس یا ظلم به غیر است که بارها خداوند در قرآن گناهکار را ظالم معرّفی کرده است؛ مثلاً در سورۀ کهف آیۀ 35 در باب کسی که از دین برگشته و منکر آخرت شده بود، می‌فرماید: «وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا».


    بدیهی است که این آیه خود دلیل واضحی بر عصمت امام نیز هست که در بحث قرآنی بدان اشاره خواهد شد. خواجه نصیر طوسی با عباراتی کوتاه با پنج برهان عصمت امام را اثبات فرموده است و چنین گفته است: «وَ امتِنَاعُ التَّسَلسُلِ یُوجَبُ عِصمَتَهُ؛ وَ لِأَنَّهُ حَافِظٌ لِلشَّرعِ؛ وَ لِوُجُوبِ الإِنکَارِ عَلَیهِ لَو أَقدَمَ عَلَی المَعصِیَةِ، فَیُضَادُّ أَمرُ الطَّاعَةِ؛ وَ یَفُوتُ الغَرَضُ مِن نَصبِهِ؛ وَ لِإِنحِطَاطِ دَرَجَتِهِ عَن أَقَلِّ العَوَامِّ: اگر امام، معصوم نباشد تسلسل لازم آید، و چون امام حافظ شریعت است، باید معصوم باشد. نیز اگر امام معصوم نباشد، واجب‌الانکار شود که با مفترض‌الطاعه بودن متناقض باشد، و نیز اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض شود (چون هدف از نصب امام هدایت است و در صورت عدم عصمت، سبب ضلالت امّت شود). همچنین اگر معصوم نباشد، لازم آید که از تودۀ مردم هم پست‌تر شود، چون آگاهانه مرتکب گناه می‌شود» (طوسی، 1364: 364).


    علاّمه حلّی به نحو مبسوط این براهین پنج‌گانه را شرح کرده که جهت رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. فی الجمله، با توجّه به هدف نصب امام، اگر بنا باشد که او خطا کند، به امام دیگر باید رجوع شود و هکذا که به تسلسل انجامد و چون تسلسل باطل باشد، پس امام باید معصوم باشد و نیز امام که حافظ شریعت است، نباید خطا کند وگرنه مبیّن و حافظ شرع نباشد. خداوند فرموده است که حافظ شریعت باید بدون خطا شریعت را بیان نماید: «... وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ...: ... و ما این ذکر [= قرآن‏] را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است، براى آنها روشن سازى‏...» (النّحل/44). و نیز غرض و هدف از نصب امام، ارشاد جاهلان و خطاکاران است و اگر خود خطاکار باشد، هم متناقض با وجوب اطاعت امام است، هم غرض حاصل نشده است و نیز اگر امام خطا کند، با توجّه به اینکه او آگاه‌تر از دیگران است و گناه عالم بدتر از گناه جاهل است، پس لازم آید که بدتر از مردم عادی باشد.


    فیّاض لاهیجی نیز با براهین استوار عصمت امام را اثبات نمود که ذیلاً بخش‌هایی از سخنان وی آورده می‌شود:


    جمهور اهل سنّت برآنند که امامت از فروع دین است، بنابراین که بقای دین را موقوف ندارند به وجود امام، بل نظام امور مسلمین را منوط به او دانند. لیکن جمهور امامیّه امامت را از اصول دین دانند، بنابراین‌که بقای شریعت را به وجود امام موقوف دانند، چنان‌که ابتدای شریعت به وجود نبیّ موقوف است. دیگر از مواضع اختلاف، عصمت امام است. امامیّه عصمت امام را واجب دانند، چون امام نزد ایشان از مقوّمات دین باشد و با عدم عصمت امام، دین مأمون از تغییر و تبدیل نتواند بود. نزد غیر امامیّه عصمت شرط نباشد. امام الحرمین که از اعاظم علمای ایشان است، گفته که چون ظلم و جور امام ظاهر شود و به منع قولی منزجر نشود، هر آینه اهل حلّ و عقد را رسد که اتّفاق کنند بر منع فعلی، اگرچه محتاج به تشهیر اسلحه و حروب باشد (ر.ک؛ فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 333).


    در پایان این بخش، شایان ذکر آن‌که شیعة دوازده امامی با اثبات عصمت امام، جمیع کمالات ممکن را نیز برای امام اثبات کرده‌اند. ابن‌میثم در این باب گفته است: «اِنَّا لَمَّا قُلنَا یَجِبُ أَن‌یَکُونَ الإِمَامُ مَعصُوماً، وَجَبَ أَن‌ یَکُونَ مُستَجمِعاً لِجَمِیعِ الکَمَالاَتِ النَّفسَانِیَّةِ مِثل العِلمِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ العَدَالَةِ» (بحرانی، 1355: 179).

  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    4ـ2) مَنِ الإِمَامُ؟ (شخص امام بعد از پیامبر کیست؟)


    این بخش مربوط به امامت خاصّه است. سه بخش پیشین در حقیقت به عنوان مقدّمه بر این بخش بود. چون بعد از اثبات وجوب وجود امام و هدف از نصب امام و بیان عصمت برای امام، حال سخن این است که چه کسی بعد از پیامبر(ص) حائز این مقام شامخ می‌باشد. بدیهی است که اهل سنّت با توجّه به اینکه عصمت را در امام شرط نمی‌دانند و او را مدیر امّت می‌پندارند، در انتخاب او نیز به رأی مردم بسنده می‌کنند. لیکن جمیع فرقه‌های شیعه مخصوصاً شیعة دوازده امامی، اتّفاق دارند که مردم امام معصوم را نتوانند انتخاب نمایند، چون معصوم را فقط خدا و رسول شناسند و بنابراین، باید امام از جانب خدا و رسول تعیین شود. این همان منصوص بودن امام است. شیعة دوازده امامی قائل به نصّ جلیّ می‌باشد، گرچه برخی از فرقه‌های شیعه به سان زیدیّه قائل به نصّ خفیّ هستند.


    فی الجمله به حکم عقل، بعد از پیامبر اکرم(ص) هیچ کس جز علی، علیه‌السّلام، معصوم نیست. پس علی(ع) امام بعد از رسول خدا (ص) می‌باشد. شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «ما از دو راه منصوص بودن حضرت علی(ع) را اثبات می‌نماییم؛ یکی از راه براهین عقلی، دو دیگر با تمسّک به ادلّۀ نقلی. امّا دلیل عقلی ما آن است که ما امامت را با قاعدۀ عقلی لطف اثبات نمودیم و گفتیم که لطف الهی وقتی محقّق می‌شود که امام معصوم باشد. اینک می‌گوییم که بعد از پیامبر(ص)، سه کس در مظانّ احراز مقام امامت بودند. عبّاس عموی پیامبر، ابوبکر و علی(ع). با برهان تفصیل و تردید، اثبات می‌شود که فقط علی، علیه‌السّلام، شایستۀ مقام امامت است، چون عبّاس اساساً نسبت به احکام اسلامی آگاهی کامل نداشت و ابوبکر نیز خود اقرار به عدم عصمت خویش کرد و طبق نقل علمای نام‌آور اهل سنّت مثل امام دینوری (در کتاب الامامة و السیاسة، ج1: 16)، تاریخ طبری (ج3: 210) و مسند احمد حنبل (ج1: 14) و ... ابوبکر گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ مَعصُوماً بِالوَحیِ وَ کَانَ مَعَهُ مَلَکٌ وَ إِنَّ لِی شَیطَاناً قَد یَعتَرِینِی، أَلاَ فَرَاعُونِی فَإِنِ استَقَمتُ فَأَعِینُونِی وَ إِن زِغتُ فَقُومُونِی: همانا پیامبر خدا به واسطۀ وحی معصوم بود و پیوسته فرشته‌ای همراهش بود، لیکن شیطانی همراه من است که گاه بر من غلبه می‌کند. به هوش باشید و مرا تحت نظر گیرید. اگر راه درست برگزیدم، کمکم نمایید وگرنه مرا از انحراف بازدارید». بنابراین، معلوم شد که جز علی، علیه‌السّلام، هیچ کس از یاران پیامبر(ص) معصوم نبود. چه علی(ع) بارها از عصمت و علم غیب خود سخن گفته است و هیچ‌گاه نفرموده که من گناه‌کارم یا ممکن است گناه کنم. پس فقط علی(ع) شایستگی مقام امامت بعد از پیامبر (ص) دارد. امّا از طریق نقل نیز آیات و روایات بسیار در باب تعیین حضرت علی(ع) به مقام امامت وجود دارد که جداگانه وارسی می‌شود (ر.ک؛ طوسی، 1351، ج2: 10ـ5).


    بدیهی است سخنان شیخ طوسی در این باب کامل و برهانش استوار می‌باشد، لذا جهت رعایت اختصار در این باب، به همین مقدار اکتفا می‌شود. شایان توجّه است که آنچه در این چهار بخش گفته آمد، اثبات امامت با استفاده از براهین عقلی بود. اینک ذیلاً به اختصار این مطلب مهم را از طریق نقل نیز پی می‌گیریم.

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    5ـ2) امامت در آینۀ آیات و روایات


    در قرآن مجید بارها به مسألة امامت پرداخته شده که جهت رعایت اختصار به عنوان نمونه فقط به برخی از آنها ذیلاً اشاره می‌شود:


    نخستین نکتۀ قابل توجّه آنکه خداوند در قرآن مجید میان امام و پیروانش سنخیّت برقرار کرده است و فرموده: « یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ... (به یاد آورید) روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان مى‏خوانیم...‏» (الاسراء/71). خداوند متعال در بیان دیگر فرموده است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ...: و آنان [= فرعونیان‏] را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت مى‏کنند...» (القصص/41). در باب امامان هدایت نیز می‌فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا...: و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى‏کردند، چون شکیبایى نمودند...» (السّجده/24). در بیانی دیگر امامت هدایت را به عنوان پیمان الهی معرّفی فرموده است و می‌فرماید: «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ:‌ پیمان من، به ستمکاران نمى‏رسد» (البقره/124).


    فی الجمله، چنان‌که از آیات مذکور لایح و روشن است، امامت در قرآن دو قِسم است: یکی امامت شیاطین و طاغوت که امّت و پیروان‌شان را به سوی جهنّم سوق می‌دهند. دو دیگر، امامت الهی که پیروان خودشان را به طرف کمال و سعادت و بهشت جاودان هدایت می‌نمایند. خداوند این دو قِسم رهبری را در آیۀ 257 از سورۀ بقره بیان فرموده است: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ: خداوند ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند. آنها را از ظلمت‌ها به سوى نور بیرون مى‏برد. (امّا) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوى ظلمت‌ها بیرون مى‏برند. آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند‏».


    خداوند در قرآن مجید مسألة تبعیّت از رهبر آگاه و هادی به حق را به عقل واگذار کرده است و می‌فرماید: «...أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ: آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‏کند، براى پیروى شایسته‏تر است یا آن کس که خود هدایت نمى‏شود، مگر او را هدایت کنند؟ شما را چه مى‏شود؟ چگونه داورى مى‏کنید؟!» (یونس/35).


    علاّمه طباطبائی ذیل آیات «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا...» (السّجده/24)، و «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ...» (الأنبیاء/73)، می‌‌فرماید: «مقصود آن است که خداوند برخی از انبیای بنی‌اسرائیل را با توجّه به صفات ویژۀ ایشان، به مقام امامت نیز نصب فرمود. ظاهراً «یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» در این دو آیه جاری مجرای معنی امامت است؛ یعنی امام کسی باشد که هدایت به امر نماید. بنابراین، «هدایت به امر» در این آیات از شئون امامت است و معنایش آن است که امام علاوه بر ارائۀ طریق، دارای نوعی تصرّف تکوینی است که خداوند فقط به امامان الهی عطا فرموده است. البتّه برخی از پیامبران نیز که مقام امامت هم داشتند، از چنین موهبتی برخوردار بودند» (طباطبائی، 1374، ج14: 304 و ج16: 266).


    خداوند باز هم بدین نکته اشارت فرموده است چنان‌که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ...: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را...‏» (النّساء/59). نکتۀ قابل توجّه در این آیه آن‌که اطاعت رسول خدا و اولی‌الامر با اطاعت خداوند متفاوت آمده، چه فعل «أَطِیعُوا» بعد از «الرَّسُول» تکرار نشده است! از این بیان معلوم می‌شود که «اُولِی‌الأَمر» باید به سان نبیّ در هدایت‌گری و بیان احکام شریعت معصوم باشد که اطاعت از «اولی‌الأمر» همان اطاعت از «رسول» خداست. لیکن اطاعت از خدا به گونه‌ای دیگر است، چون خداوند جاعل شریعت است، لیکن پیامبر و امام، مبیّن و شارح شریعت هستند. بدین جهت، میان اطاعت خدا و غیر خدا (یعنی رسول و اولی‌الأمر) از این جهت فرق گذاشته شده است وگرنه سخن خدا و رسول خدا و حتّی اطاعت‌ ایشان غیر هم نیست. لذا خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ...: کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده...» (النّساء/80).

  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    6ـ2) احادیث در باب امامت عامّه


    احادیث در این باب بیش از آن است که در این جستار مختصر آورده شود. ذیلاً به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می‌شود.


    امام صادق(ع) در حدیث مفصّلی بعد از اثبات وجود پیامبر(ص) می‌فرماید: «همان سان که پیامبر حافظ و مقوّم دین است و دین متقوَّم به اوست، امام نیز چنین است. با این تفاوت که پیامبر از طریق وحی، شریعت را از جانب خداوند أخذ می‌کند، ولی امام شارح و مبیّن شریعت بعد از پیامبر اکرم (ص) است و وجودش تا قیامت مستمر می‌باشد. بخشی از این حدیث شریف چنین است: «لِکَیْلَا تَخْلُوَ أَرْضُ اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ یَکُونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِه‏» (کُلینی، 1386، ج1: 95).


    امام رضا (ع) نیز در حدیث مفصّلی همین مضمون را بیان فرموده که بخشی از سخنان آن حضرت چنین است: «أمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّین‏.. ُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُکْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ کَافِرٌ بِه‏: امر امامت تکمیل دین باشد. پس هر که پندارد که خداوند دین خود را کامل نکرده، کتاب خدا را ردّ نموده است و چنین کسی کافر می‌باشد» (همان: 114).


    باز هم امام صادق(ع) در این باب می‌فرماید: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت: اگر زمین لحظه‌ای بدون امام ماند، نابود شود» (همان: 102).

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    3) امامت خاصّه در اصول کافی


    شایان ذکر آن‌که کتاب الحجّة اصول کافی شامل یک دورۀ کامل اصول عقاید به خصوص مبحث امامت عامّه و خاصّه می‌باشد که دانشمندان اسلامی چنان‌که باید بدان توجّه نمی‌کنند. ما در این جستار با توجّه به ضیق مجال به چند حدیث در باب عصمت و علم ائمّۀ اطهار، به عنوان نمونه ذیلاً اشاره می‌کنیم:

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi