لابد اسامی زیادی به نظرتان میرسد . شمر قاتل امام حسین؟ پی کننده ناقه صالح ؟یزید بی معاویه ؟ عمربن سعد؟ عمر عاص ؟ قنفذ ؟ هند جگرخوار ؟
آری همه اینها از اشقیاء هستند و به خواست خدا محشور با شیطان در چاه درک هستند اما اشقی الشقیاء در معارف مسلک شیعه کسی نیست جز عبدالرحمن بن ملجم مرادی .
حکایت زیر را بخوانید :
از ابوالقاسم بن محمد روايت شده است كه گفت :
در مسجد الحرام جماعتى را در مقابل مقام ابراهيم ديدم اجتماع كرده اند. گفتم : اين اجتماع براى چيست ؟ در جواب گفتند: راهبى مسلمان شده است ، به مكه آمده و از داستان عجيبى خبر مى دهد.
پيش رفتم پيرمردى عظيم الجثه و بزرگ ، پشمينه پوش با كلاهى از پشم را ديدم نشسته بود و می گفت : كنار دريا ميان صومعه خود مشغول عبادت بودم . روزى به دريا نگاه كردم ديدم ، مرغى بزرگ مانند كركس آمد و بر فراز سنگى نشست و يك چهارم از بدن مردى را قى كرد ورفت . باز آمد و يك چهارم ديگر او را قى كرد. تا
چهار مرتبه اعضاى آن مرد را قى كرد. پس آن مرد، انسان كاملى شد و برخاست .
من از ديدن اين قضيه در تعجب شدم ! بازديدم همان مرغ آمد و يك ربع او را بلعيد و رفت و بدين طريق در چهار مرتبه او رابلعيد و رفت ؟! در حيرت شدم كه اين چيست و اين مرد كيست ؟ اعمال و افعال او چه بودهاست ؟ تاسف خوردم كه چرا از وى نپرسيدم و از قضيه او سئوال نكردم .
روز دوم نيزآمد و در چهار مرتبه هر دفعه يك چهارم او را قى كرد. در اين مرتبه وقتى اعضاى اوكامل شد. از صومعه بيرون دويدم و او را به خدا سوگند دادم و گفتم: اى مرد! كيستى ؟جوابم را نداد. باز گفتم : به حق آن كسى كه تو را آفريده است سوگند مى دهم بگو چه كسى هستی و چه كاره بوده اى ؟ قضيه تو با اين مرغ چيست ؟ در جواب گفت : "عبدالرحمن بن ملجم مرادى"هستم و على بن ابيطالب عليه السلام را كشته ام . خداوند اين مرغ را بر من گماشته است كه هر روز مرا بدين گونه كه ديدى عذاب كند. از او پرسيدم : على بن ابيطالب كيست؟ گفت : پسر عموى حضرت محمد عليه السلام و وصى اوست . وقتى آن ها را شناختم مسلمان شدم و اكنون به حج خانه خدا و زيارت حضرت رسول عليه السلام مشرف شده ام.
در احوال حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقلشده است : اهل كوفه بعد از به درك فرستادن ابن ملجم مرادى استخوانهاى او را درگودالى انداختند و تا مدتى مردم، صداى ضجه و ناله را از استخوانهاى او مى شنيدند.