تا صد سال پيش اين سوال جوابی نداشت و دانشمندان نميدانستند حافظه در کجا قرار دارد اما از نگاه ماترياليستی بايد جايی دربدن ما می بود و تنها حدسشان اين بود که حافظه در مغز قرار دارد چون هيچکس نميتوانست چيزی جز اين بينديشد و برای همه مسلم بود که حافظه در بخشهای ديگر بدن نيست چون هرگز خبری مبنی بر اينکه شخصی بخاطر قطع يا نقص عضوی حافظه خود را از دست داده باشد گزارش نشده بود . امروزه هم با پيشرفت علم پزشکی که پيوند اعضاء مهم و حياتی مثل قلب صورت ميگيرد هيچ يک از دريافت کنندگان عضو پيوندی خاطره ای از ذهن اهداء کننده عضو را دريافت نکرده اند .
پس تنها جايی که گمان ميرود حافظه در آن لانه کرده باشد مرموزترين بخش بدن يعنی مغزاست . اما اينکه حافظه کجای مغز ميتواند باشد معلوم نبود؟
محل دقيق حافظه در مغز
90 سال پيش وايلدرپن فيلد penfield طی تحقيقاتی که درجراحی های مغز انجام داد به شواهد متقاعد کننده ای دست يافت مبنی بر اينکه خاطرات خاص و ويژه، جايگاه خاص و ويژه ای دارند. اما چگونه اين دستاورد حاصل شد؟
همانطور که احتمالا ميدانيد: یکی از خصوصیات جالب مغز این است که خود مغز درد را مستقیما حس نمیکند اگر پوستِ سر و جمجمه را با بی هوشی موضعی بی حس کنیم میتوان روی مغز کسی که کاملا هوشیار است بدون ایجاد کوچکترین درد به عمل جراحی پرداخت و خود بیمار هم میتواند شاهد جراحی مغزش باشد.
بن فيلد از اين خاصيت مغز در آزمایشهای مهم و موثر خود استفاده کرد يعنی وقتی روی مغزِ مبتلايان به صرع جراحی ميکرد و نقاط مختلف سلولهای مغز آنان را به وسيله شوک الکتريکی تحريک مينمود، با شگفتی دريافت که هرگاه ناحيه گيجگاه يکی از بيماران کاملا بيهوش خود را تحريک ميکرد( يعنی آن قسمت از مغز که پشت شقيقه قرار دارد) بيمار خاطرات وقايع گذشته خود را با جزئيات واضح بياد می آورد
-يکی از بيماران مرد ناگهان مکالمه ای را که با دوستانش در آفريقای جنوبی داشته بود بياد و به زبان آورد
- پسر بچه ای صدای مادرش را در حال صحبت پای تلفن شننيد و پس از چند شوک الکترود توانست تمامی مکالمه را از نو تکرار کند
- يکی از زنها خود را درآشپزخانه منزل قديمی اش يافت و صدای بچه اش را که بيرون توی حياط بازی ميکرد شننيد.
حتی وقتی پن فيلد سعی کرد آنهارا گمراه کند و به آنها بگويد که نقطه ديگری از مغز آنهارا تحريک کرده است (که در واقع نکرده بود) باز ميديد که هرگاه همان نقطه قبلی را تحريک ميکند همواره همان خاطره فراخوانده ميشود. اين خاطرات چنان قوی بخاطر می آمدند که بيمار خود را در آن لحظات حس ميکرد و فراموش ميکرد که در اتاق عمل و در حال جراحی است
توزيع یکنواخت حافظه در سطح مغز
پن فيلد درکتاب "رمز و راز ذهن" کمی قبل از مرگش نوشت: کاملا واضح بود که اين فراخوانی ها از جنس خواب و رويا نبود بلکه فعال کردن الکتريکی ثبت و ضبط متوالی آگاهی بود ثبت و ضبطی که در طول تجربيات پيشين بيمار تثبيت شده و بيمار اينک همه انچه راکه در گذشته به آن واقف بوده از نو تجربه ميکرد بسان فلاش بک درفيلمها
درواقع پن فيلد گمان ميکرد مغز انسان مانند يک نوار خام است که اطلاعات در کل سطح آن به مرور ضبط ميشود.
او از آزمايشهای خود چننين نتيجه گرفت که هرآنچه تجربه کرده ایم در مغز ما ضبط شده است از هر چهره بيگانه که يک آن در خیابان و کوچه ديده ايم تا هر تار عنکبوتی که درکودکی بدان خيره شده ايم
البته اين نتيجه جالب توجه و اميدوارکننده ای بود اما اينکه اين حجم وسيع اطلاعات آن هم قبل از اختراع لوح های فشرده بيشتر سوال بر انگيز بود وشايد نظر متخصصين کامپيوتر را هم برای تقليد در ساخت حافظه های جانبی جلب ميکرد سوالی که عمر پن فيلد کفاف تلاش برای دستيابی به پاسخ را به او نداد
ورود پريبرام به عرصه
هفتاد سال پيش زمانی که دانشمندان غالبا بر اين باور بودند که خاطرات درمغز انسان جايگاه مشخصی دارند، يعنی هرخاطره ای که شخص داراست، مثلا خاطره آخرين باری که مادر بزرگ خود را ديده يا خاطره رايحه گل ياس آفریقايی که درشانزده سالگی بوييده همه دارای جايگاهی خاص درسلولهای مغزند و حتی همين مقاله که در حال خواندن آن هستيد هرگز از حافظه شما تا اخر عمر پاک نخوهد شد اين رد پای خاطرات را انگرام می ناميدند و با آن که هيچ کس نميدانست انگرام واقعا از چه ساخته شده – آيا سلول عصبی است يا شايد نوع خاصی از مولکول – اغلب دانشمندان مطمئن بودند که بزودی با گذشت زمان همه چيز روشن خواهد شد.در اين ميان پريبرام جراح ديگری بود که با ايمان کامل به نتايج تحقيقات پن فيلد با اين انگيزه که خاطرات در مغز انسان کجا و چگونه اندوخته ميشود؟ تحقيقات خود را آغاز کرد
ترديد در نظريه پن فيلد
پريبرام دليلی برای شک کردن به نظريه پن فيلد نداشت تا اينکه اتفاقی رخ داد که اين طرز نگاه به حافظه را بطور اساسی به چالش ميکشيد.
پريبرام شاهد نتايج اوليه آزمايشات کارل لاشلی LASHLEYبود. کاری که لاشلی انجام ميداد عبارت از اين بود که به موشها تعليم ميداد دست به اعمال گوناگون بزنند . از جمله گذشتن از مارپيچها سپس تکه های مختلفی از مغز موشها را با عمل جراحی برميداشت و دوباره به محک آزمايش ميگذاشت.
هدف وی اين بود که آن قسمت از مغز موشها را از ميان بردارد که حاوی خاطره گذشتن از مارپيچ است و وقتی اين کار عملی شد با شگفتی دريافت که صرف نظر از اينکه کدام قسمت مغز آنان برداشته شده ، خاطره آنها هيچ گاه از بين نرفته است. غالبا موتور و محرک مهارت موشها از کار می افتاد و لذا تلو تلو خوران راه خود را درون مارپيچ دنبال ميکردند ولی حتی با برداشتن تکه های بزرگتری ازمغز آنها نيز حافظه شان همچنان لجوجانه دست نخورده می ماند.
برای پريرام اين کشفيات باور نکردنی بود او فهميد که خاطره ها جای خاصی در مغز ندارند بلکه در تمام مغز گسترده ميشوند
رد نظريه پن فيلد
اين واقعيت را عملهای جراحی روی بيماران هم همواره تائيد کرده اند که وقتی مغز بيماران را جراحی و بخشی از آنرا برميدارند هرگز پيش نیامده که شخص خاطره ای را بعد از عمل جراحی از ياد برده باشد حتی برداشتن آن تکه از گيجگاه که درتحقيقات پن فيلد اساسی بود نیز درخاطره شخص خللی وارد نکرد.پس واقعا خاطرات جايگاه خاصی در مغز ما ندارند.
آزمايشات پل پيچ
پريبرام آزمایشات گوناگونی در این خصوص از جمله بر روی مغز ميمونها انجام داد و هر روز بيشتر از روز قبل متقاعد ميشد که حافظه نسبت يک به يک با مغز ندارد اما پل پيچ paul pietsch دست به انجام يکسری آزمايش روی سمندرها زد که بسيار عجيبتر و جالب تر بودند. او قبلا فهميده بود که ميتواند مغز سمندرها را بی آنکه آنها را بکشد بردارد و باآنکه جانور تا زمانی که مغز نداشت دريک حالت منگی و بيهوشی به سر ميرد وقتی مغز را سر جايش ميگذاشتند رفتارش کاملا به حالت عادی باز ميگشت
پيچ بدين سان چنين استدلال کرد که اگر رفتار تغذيه ای سمندر به مکان خاصی درمغز محدود نميشود بنابراين مهم نيست که مغز جانور چگونه در کله اش جای گرفته است اگر غيراز اين بود تئوری پريبرام باطل ميشد. پيچ سپس قسمت راست و چپ مغز سمندر راباهم تعويض نمود و با تعجب مشاهده کرد که تا حال جانور سر جا آمد همان روش تغذيه عادی را در پيش گرفت
او حتی مغز سمندر را بالا و پايين کرد و باز هم همان نتيجه بدست آمد اين نتايج برقم جالب بودن کاملا بر خلاف تصور اول ميل باطنی او بود لذا تصميم گرفت عمليات حادتری دست بزند از طريق يک رشته عمليات جراحی اين دانشمند بيش از هفتصد بار مغز سمندر بيچاره را شکافت و بريد و جابجا کرد و گاه آنها را ريز ريز نمود و وقتی همه را دوباره در جمجمه شان قرار داد رفتار آنها دوباره به شکل عادی برگشت
درواقع با آزمايشات پل پيچ نظريه پن فيلد کاملا محو شد و 50 سال پيش این موضوع که هنگام بياد آوردن یک خاطره آن خاطره در تمام مغز گسترده ميشود روشن شد (همانطور که احتمالا الان اين مقاله مخ شما را اِشغال کرده است.)
به عبارت ديگر بر خلاف تصور پيشين حافظه ما مانند يک پازل بزرگ و عکس گسترده از حافظه ما نيست چون اگر چنين بود با بر داشتن هر بخش از مغز بايد بخشی از خاطرات گم ميشد در حاليکه وقتی نيمی از مغز هم موجود باشد تمام خاطرات تمام و کمال بياد می آيند دقيقا مانند يک آينه که اگر تکه تکه هم شود تصوير کامل خود را در هر تکه آن ميتوانيم ببينيم.
فهم اين مساله يعنی اينکه باور کننيم مغزما جهت بياد آوردن اطلاعات حافظه مانند يک تلوزيون عمل ميکند که هر لحظه فقط نمايش دهنده اطلاعاتی از حافظه است و اينکه شما با تلوزيون 70 اينچ فيلمی را ببينيد يا تلوزيون 10 اينچ تفاوتی در داستان فيلم نميکند وجود ندارد.
حافظه دريچه ای به جهان ماوراء
حال با اين سوال جدی روبرو هستيم که اگر وقتی خاطره ای را بياد می آوريم مغز فقط مانند يک نمايشگر آن قطعه از حافظه را به نمايش ميگذارد پس بايد حافظه ما در جای ديگری اطلاعات مارا ذخيره کرده باشد دقيقا مانند کاربرد هارد ديسک يک کامپيوتر که اطلاعاتی که در دسترس قرار ندارند را در خود ذخيره مينمايد و اگر اين هاردديسک در بدن مادی ما نيست پس کجاست؟آيا ميتواند جايی درجهان مادی ولی خارج از جسم ما باشد؟
در جواب اين سوال خيلی سريع به پاسخ منفی ميرسيم و برايمان روشن ميشود حافظه نميتواند جايگاهی در اين جهان مادی داشته باشد چون فقط بدن ما از اين جهان مادی به ما تعلق واقعی دارد و مابقی متعلقات ما از اين جهان صرفا قراردادی است .پس بايد حافظه را در جهان ماوراء ماده جستجو کنيم
درواقع ناگزيريم بپذيريم که
حافظه ما عضوی از روح ماست نه بدن مادی ما
اما اينک ميخواهم ديدگاه جديدی را که از حافظه پيش روی شماست روشن تر کنم برای درک ساده تر ابتدا اين مثال را من باب مقايسه تصور کننيد
تاکنون فرض بر اين بود که مغز ما مانند يک کامپيوتر شخصی است که بخشی هم به نام حافظه دارد که مانند هارد ديسک محل ذخيره اطلاعات است خيلی ساده بود که تصور کننيم هر روز صبح با بيدارشدن ما از خواب کامپيوتر مغز بکار می افتد و ما نسبت به امور زندگی آگاه ميشويم و همزمان هم اطلاعات موجود در حافظه بسته به نيازمان در دسترس ما قرار ميگيرد. اما اينک ميدانيم اينگونه نيست بلکه اين کامپيوتر هارد ديسکی ندارد که اطلاعات مارا در خود ذخيره کند بلکه ما کامپيوترهایی مانند کامپيوترهای کافی نت ها هستيم و به محض بيدارشدن (با برخورداری از خطوط پر سرعت ADSL) به اينترنت متصل شده و ميتوانيم اطلاعات گوناگون متعلق به خود را با ياداوری در مغز خود بارگذاری کننيم و تا هنگام خاموشی مجدد (هنگام خواب) نيز به اين اطلاعات دسترسی خواهيم داشت اما چون اين اطلاعات در (کامپيوترمرکزی) اينترنت ذخيره شده اند به محض اينکه ارتباط شما با اينترنت قطع شود هيچ کدام از آن اطلاعات را کامپيوترتان بياد نخواهد داشت.
درک اين تمثيل موجب تسهيل درک بعضی از پديده های متافيزيکی ميشود که در ادامه چند مثال ذکر ميشود اما قبل از آنکه اين تمثيلات را بخوانيد لازم است اين تشبيه را خوب درک کننيد پس لطفا تصور کننيد
بدن شما یک کامپیوتر شخصی است مانند همین کامپیوتری که جلوی شماست
و حافظه شما اطلاعاتی است در میل باکستان.mail box
وقتی شما بیدارهستید و چشمانتان باز هستند شما به اینترنت متصلید
و به حافظه خود دسترسی دارید و میتوانید این اطلاعات را مرور کنید
وقتی میخوابید این اتصال قطع میشود
اما اطلاعات شما بازهم در همان سِروِر مرکزی مانند اطلاعات دیگر کاربران باقی می ماند
اين تصور را مجددا انجام دهيد و چند لحظه آنرا در ذهن خود حلاجی کننيد و ورود و خروج روح را از بدن مجسم نماييد تا خوب آنرا بفهميد سپس به مطالعه مثالهای زير برای درک بعضی پديده های متافيزيکی ادامه دهيد.
مثال1 : عدم تعهد به بدن (تسلسل و روح)
وقتی تمام خاطرات موجود در حافظه همه انسانها درجهان ديگری (مانند سرور مرکزی اينترنت) ذخیره ميشود همچنان که از هر کامپيوتری در جهان شما ميتوانيد ايميل باکس خود را چک کنيد و به حافظه خودتان دسترسی پيدا کننيد و همانطور که نيازی نيست الزاما از کامپيوتر شخصی خود اين کار را بکننيد الزامی هم نخواهد بود از همين بدن فعلی خود اطلاعات را بياد بياوريد و اگر روحتان در بدن ديگری حلول کند بازهم براحتی قادر به دستيابی به حافظه خود خواهيدبود .
مثال 2: عدم تعهد به شخص (ملاقات با ارواح)
همانطور که شما برای چک کردن ايميل خود لازم نيست حتما از کامپيوتر شخصی خودتان اقدام کنيد و با هر کامپيوتری اين کار امکان پذير است هر شخص ديگری هم ميتواند با داشتن شناسه و رمز عبور ايميل باکس شما را چک کند. البته اينکه شما روح مرحومی را درخواب ببينيد با اينکه احضار ارواح کنيد از نظر بعضی از متخصصين اسپريتيزم متفاوت است. بسياری بر اين عقيده اند که احضار ارواح موجب رنجش و آزار روح مرحوم ميشود و اين کار را مانند حک کردن ميل باکس ديگران کاری ضد اخلاقی و توهين آميز و آنرا گناهی نابخشودنی ميدانند.
مثال 3: عدم تعهد به مکان ( غيبگويی)
وقتی ميگوييم اطلاعات حافظه ما در جهان غير مادی ذخيره ميشود که در خارج از ابعاد اين جهانی است و در قيد مکان نيست پس افرادی در جهان ميتوانند براحتی به اين اطلاعات دست يابند بدون نياز به اينکه خود در محلی که شما هستيد حضور يابند و از غيب حرف بزنند.
مثال 4: عدم تهعد به زمان( پيشگويی)
همانطور که حافظه مادر جهان ماوراء به مکان متعهد نيست به زمان هم متعهد نيست يعنی همانطور که شما نياز نداريد برای دستيابی به مشاهدات ديگران هم مکان باشيد نيازی هم نخواهد بود همزمان باشيد و آگاهی يافتن از گذشته های دور و همچنين آينده قبل دسترس خواهد بود.
مثال5: تله پاتي يا فکر خوانی
در اينترنت شما ميتوانيد اطلاعات خود را با ديگران به اشتراک بگذاريد ( shareکنيد) برای انتقال فکرمان (تله پسيشی) به ديگران هم بايد چنين راهی وجود داشته باشد.
ذکر اين مثالها کمی شناخت شما را از حافظه عميقتر مينمايد اما اين شناخت جديد که از جايگاه حافظه در روح انسان پيدا کرديد سوالات ديگری را هم پيش رو ميگذارد
سوالاتی مانند اينکه
- جهان غير مادی چه خصوصياتی دارد؟
- جهان غير مادی دارای چند بعد و چه ابعادی است ؟
- آيا آن جهان هم مانند اينترنت يک دنيای مجازی است؟
- آيا نفوذ در جهان غير مادی برای انسانها قبل از مرگ ميسر است؟ويا يک سيستم حفاظتی قوی مانع از اين نفوذخواهد شد؟
- آيا بدست آوردن شناسه و رمز عبور افراد ديگر امری امکانپذيراست؟
- آيا خاطرات ما هم مانند ايميلهايمان قابل پاک شدن هستند يا همواره باقی ميمانند؟
- آيا خوابهای صادقه مانند چک ميل بصورت آف لاين است؟ - درجهانی که زمان محيط نيست و آينده و گذشته يکسان هستند آيا ما خاطرات خود را ثبت ميکنيم يا فقط مرور ميکنيم؟