دوم
در مواجهه با میراث بزرگ کربلا همواره کسانی راه افراط یا تفریط را پیموده اند; برخی به این رویداد آنچنان ابعاد اساطیری یا غیبی ای داده اند که آن را واقتدا به آن را دست نیافتنی و ناشدنی کرده اند . جنبه های الهی و غیبی این نهضت به هیچ وجه نمی تواند، مورد انکار قرار گیرد . دست غیب را بر فراز همه هستی و همه فرازهای تاریخ می توان دید . آنجا که مردان خدا در راه خدا گام برمی دارند و همه شائبه های غیرالهی را از اقدام خود دور می سازند، دست غیبی را آشکارتر می توان حس کرد، اما رهنمونی غیبی و دستگیری های الهی هرگز نباید به گونه ای درک و تلقی شوند که ابعاد زمینی و جوانب انسانی پدیده های طبیعت و کنش های انسان نادیده گرفته شوند . چنین درک نامتعادلی به ویژه در جایی که پیشوایانی در کارند که هر گام و اقدام آنها مبنا و معنای رفتار پیروان آنهاست، به واقع نه تنها خدمتی به اهداف آنان نیست، بلکه کوششی است - آگاهانه یا ناآگاهانه - برای تهی کردن مجاهدت های آنان از مضامین اثرگذار و معانی حرکت آفرین و جهت دهنده . قیامی که نتوان از آن تفسیری زمینی و تکلیف ساز و مسؤولیت آفرین به دست داد، به دفینه های تاریخ و تاریکخانه های خیال می پیوندد و کارکردهای آن حداکثر به ذهن و درون محدود می شود و راهی به عین و برون نمی یابد . شاید همین نوع تلقی ها جمعی از دانشوران و فقیهان را بر آن داشته است تا به جای تلقی حماسه حسینی به عنوان مبنا و منبعی ارزشمند برای استنباطات فقهی آن را «قضیة فی واقعة » و نمونه ای منحصر به فرد بدانند که با سازوکارهای فقهی قابل تبیین نیست و بنابراین، نمی تواند قابل تعمیم و مبنای عمل باشد (ر . ک: جواهر الکلام، ج 1، ص 295 و نیز نقد شهید مطهری بر این دیدگاه در مجموعه آثار، ج 7، ص 109) .
از دیگر سو، در میان کسانی که تفاسیر اسطوره ای یا غیبی را نپسندیده اند و به تفاسیر مناسب با مذاق فقهی یا ذائقه های بشری رو آورده اند، برخی را می بینیم که به گونه ای دیگر یا از متن تاریخی واقعه طف دور شده اند، یا رسالت اصلی پیشوایان دین را نادیده گرفته اند . از این قبیل هستند تفاسیر ایدئولوژیکی که قیام امام حسین علیه السلام را در محدوده چارچوب های ازپیش تعیین شده و درخدمت دیدگاه ها یا انگیزه های خاص بررسیده اند . در تفاسیر ایدئولوژیک، پژوهشگر پیش از مواجهه با موضوع پژوهش، براساس نگرشی که به هستی و انسان پیدا کرده و بر مبنای توصیه ها و بایدها و نبایدهایی که خود را بدانها ملزم ساخته است، به مطالعه و تحقیق می پردازد و - آگاهانه یا ناآگاهانه - چشم خود را بر بسیاری از واقعیات عینی و شواهد تاریخی می بندد و بیش از آن که از آن پدیده یا واقعه الهام بگیرد و داده هایی را استنباط نماید، آن موضوع را در خدمت تلقی از پیش تعیین شده و تغییرناپذیر قرار می دهد . حکومت ها، مکاتب فکری، احزاب سیاسی و جنبش های انقلابی غیرمتکی بر مبانی استوار معرفتی و دینی، فراوان، از این دست تحلیل ها را می آفرینند و دستاویز خود قرار می دهند .