صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21

موضوع: ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    December 2010
    شماره عضویت
    947
    نوشته
    85
    تشکر
    83
    مورد تشکر
    440 در 110
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )

    با نام و یاد خداوند متعال



    زبان حال حضرت زينب كبرى(س)

    از دست من گرفته خرابه رقيه را

    من بى رقيه سوى عزيزيان نمى روم


    دارم خجالت از پدر تا جدار او


    بى طوطى عزيز غزلخوان نمى روم


    همره نباشدم من دلخون رقيه را


    بى همسفر رقيه گريان نمى روم


    جان داد در خرابه ز بس ريخت اشك غم


    با دست خالى سوى شهيدان نمى روم





    با سلام خدمت دوستان عزیز از امروز میخواهم با کمک شما دوستان خوبم هر مطلب زیبا یا متنی که خوانده اید در مورد حضرت رقیه (س) را برای استفاده همه دوستان در این گفتمان قرار دهیم حتی یک کلمه.
    باتشکر ازهمه دوستان قرآنی
    صالح
    ویرایش توسط saleh : 30-12-2010 در ساعت 09:53


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    December 2010
    شماره عضویت
    947
    نوشته
    85
    تشکر
    83
    مورد تشکر
    440 در 110
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )



    خرابه شام ، زندان اهل بيت سيدالشهدا عليه السلام
    در روايت مرحوم صدوق (ره ) از آن خرابه ، تعبير به محبس (زندان و بازداشتگاه ) شده است ، زيرا آنها در آنجا محصور بودند و اجازه نداشتند به جاى ديگر بروند. وى مى نويسد:
    ان يزيد امر بنسا الحسين عليه السلام فحبس مع على بن الحسين فى محبس لايكنهم من حر و لا قر، حتى تقشرت وجوههن همانا يزيد دستور داد كه اهل بيت امام حسين عليه السلام را همراه امام سجاد عليه السلام در محلى حبس كردند. آنها در آنجا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما، تا آنكه بر اثر آن صورتهايشان پوست انداخت . (1)
    معروف اين است كه حضرت رقيه عليه السلام در همين خانه يا بازداشتگاه به شهادت رسيده است . در مورد مدت توقف اهل بيت عليه السلام در خرابه ، به اختلاف نقل شده ، به طورى كه نمى توان براى آن تعيين وقت كرد. هرگاه ورود اهل بيت عليه السلام به شام را طبق گفته مورخان ، آغاز ماه صفر بدانيم و شهادت حضرت رقيه عليه السلام را در پنجم آن ، نتيجه مى گيريم كه حضرت رقيه عليه السلام خود چهار روز در آن خرابه سر برده است . همچنين در مورد دشوارى وضع خرابه ، غير از آنچه گفته شد، مطالب ديگرى نيز نقل شده است . از جمله اينكه ، ديوار آن خرابه كج شده و در حال خراب شدن بود.
    نيز امام سجاد عليه السلام فرمود: هنگامى كه ما را به خرابه شام قرار دادند، در آنجا انواع رنجها را بر ما روا داشتند. روزى ديدم عمه ام ، حضرت زينب عليه السلام ديگى بر روى آتش نهاده است ، گفتم : عمه جان اين ديگ چيست ؟ فرمود: كودكان گرسنه اند، خواستم به آنها وانمود نمايم كه برايشان غذا مى پزم و بدين وسيله آنان را خاموش سازم .
    نيز نقل شده است : آنها مكرر آب و نان از حضرت زينب عليه السلام طلب مى كردند، حتى بعضى از زنان شام ترحم كرده براى آنها آب غذا مى آوردند.(2)
    به اين ترتيب مى بينم حضرت زينب عليه السلام افزون بر آن همه داغ و رنج اسارت ، در چنين مكانى جاى نداشت و سرانجام نيز غريبانه با شهادت جانسوز حضرت رقيه عليه السلام روبرو شد

    1- زينب عليه السلام فروغ تابان كوثر، نوشته فاضل دانشمند حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ محمد محمدى اشتهاردى ، ص 265 به نقل از امالى صدوق ، مجلس 21
    2- زينب عليه السلام فروغ تابان كوثر، ص 266، به نقل از رياحين الشريعه ج 3، ص 191 - 186 و 187

    اشكى بر تربت رقيه
    من رقيه دختر ناكام شاه كربلايم
    بلبل شيرين زبان گلشن آل عبايم
    ميوه باغ رسولم ، پاره قلب بتولم
    دست پرورد حسينم ، نور چشم مصطفايم
    كعبه صاحبدلانم ، قبله اهل نيازم
    مستمندان را پناهم ، دردمندان را دوايم
    من يتيمم ، من اسيرم ، كودكى شوريده حالم
    طايرى بشكسته بالم ، رهروى آزاده پايم
    زهره ايوان عصمت ، ميوه بستان رحمت
    منبع فيض و عنايت ، مطلع نور خدايم
    گلبنى از شاخسار قدس و تقوى و فضيلت
    كوكبى از آسمان عفت و شرم و حيايم
    شعله بر دامان خاك افكنده آه آتشينم
    لرزه بر اركان عرش افتاده از شور و نوايم
    گرچه در اين شام ويران گشته ام چون گنج پنهان
    دستگير مردم افتاده پاى بينوايم
    من گلابم بوى گل جوييد از من ز آنكه آيد
    بوى دلجوى حسين از خاك پاك با صفايم
    اى (رسا) از آستانش هر چه خواهى آرزو كن
    عاجز از اوصاف اين گل مانده طبع نارسايم
    منتظر نوشته های زیبای شما هستم
    با تشکرصالح
    التماس دعا


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    December 2010
    شماره عضویت
    947
    نوشته
    85
    تشکر
    83
    مورد تشکر
    440 در 110
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )







    گفتگوى زن غساله با زينب كبرى عليه السلام

    در نقل ديگر آمده است : هنگامى كه زن غساله ، بدن حضرت رقيه عليه السلام را غسل مى داد، ناگاه دست از غسل كشيد و گفت : (سرپرست اين اسيران كيست ؟)
    حضرت زينب عليه السلام فرمود: چه مى خواهى ؟
    غساله گفت : اين دخترك به چه بيمارى مبتلا بوده كه بدنش كبود است ؟
    حضرت زينب عليه السلام در پاسخ فرمود: (اى زن ، او بيمار نبود، اين كبوديها آثار تازيانه ها و ضربه هاى دشمنان است ) (1)
    زبان حال حضرت زينب عليه السلام به زن غسل دهنده چنين بود:
    بيا تو اى زن غساله از طريق وفا
    به اين صغيره بده غسل از براى خدا
    نگر كه از چه رخ او چو كهربا باشد
    ز داغ تشنگى دشت كربلا باشد
    نگر كه زخم به پايش برون بود از حد
    به روى خار مغيلان دويده او بى حد
    طبق بعضى روايات ، بعد از رحلت حضرت رقيه عليه السلام يزيد دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پيراهن كهنه اش كفن كنند.
    زنان شام ازدحام كردند و در حاليكه سياه پوش شده بودند براى بدرقه اهل بيت عليه السلام از خانه ها بيرون آمدند. صداى ناله و گريه آنها از هر سو شنيده مى شد و با كمال شرمندگى با اهل بيت عليه السلام وداع نمودند، و با كاروان اهل بيت عليه السلام پيدا بود، مردم شام گريه مى كردند. (2)
    زينب كبرى عليه السلام از اين فرصت استفاده هاى بسيار كرد. از جلمه اينكه هنگام وداع ، ناگاه سر از هودج بيرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:
    (اى اهل شام ، از ما در اين خرابه امانتى مانده است ، جان شما و جان اين امانت . هرگاه كنار قبرش برويد (او در اين ديار غريب است ) آبى بر سر مزارش بپاشيد و چراغى در كنار قبرش روشن كنيد) (3)
    رفتيم و ماند نزد شما يادگار ما
    جان شما و دخترك گلعذار ما
    رفتيم و ماند خاطره اى سخت جانگداز
    ز اين شهر پر بلا، به دل داغدار ما
    ما با رقيه آمده اكنون كه مى رويم
    ديگر رقيه اى نبود در كنار ما

    پاورقی:
    1- زينب عليه السلام فروغ تابان كوثر، ص 366 به نقل از الوقايع و الحوادث ، ج 5، ص 81
    2- زينب فروغ تابان كوثر، ص 370، به نقل از الخصائص الزينبيه ، ص 296
    3- زينب فروغ تابان كوثر، ص 370، به نقل از رياض القدس ، ج 2، ص 237

    منتظر نوشته های زیبای شما هستم
    با تشکرصالح
    التماس دعا
    ویرایش توسط saleh : 01-01-2011 در ساعت 13:57


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    kabotar. پاسخ : ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )



    يکي بود يکي نبود...


    یکی بود یکی نبود
    به زیر گنبد کبود
    یه دختر سه ساله ای
    که نام اون رقیه بود



    شب ها به یاده مادرش
    دوری و هی بهونه کرد

    بابا حسین آروم آروم
    موهاشو هی شونه می کرد



    به دخترش می گفت عزیز ،
    به درد بابا مرحمی
    شبیه مادر منی

    با تو نمی مونه غمی ،

    می گفت که دختر بابا
    بزار چشمات رو بوس کنم

    آرزوم عزیزه من ،
    یه روزه تو رو عروس کنم


    لباسشو عوض می کرد ،

    اونو رو شونش می گذاشت

    هر کجا می رفت اون رو می برد ،
    هیچ کجا تنهاش نمی گذاشت



    تا که یه روز به دخترش ،
    گفت که می خواد بره سفر

    رقیه به بابا می گفت منـم ببر
    منم ببـــــــــــــــــــــــ ـــــــر


    دخترک قصه ی ما

    باباشو رو خیلی دوست می داشت

    دلش نمی خواست که بره
    یا اون رو تنها می گذاشت


    شیرین زبونی کرد وگفت

    برای من سوغات نخر
    من التماست می کنم
    دخترت رو با خود ببر


    دل بابا طاقت نداشت ،

    گریه هاشو نگاه کنه ،
    بغض بکنه ، آه بکشــــــه ،
    زندگشون تباه کنه


    تمام اهله خونه رو ،

    برد با خودش سو بلا ،
    رفت به زمینی که حالا
    بهش می گن کربلا


    توی اون زمین آدم بدا

    جمع شده بودن واسه جنگ ،
    یه مشت حسود کینه ای ،
    یه عده نامرد دو رنگ


    تا که یه روز ظهر بابا
    گفت دختر ناز و با وفا
    بیا بشین روی پاهام
    دارم می رم پیش خدا


    گوش بده حرف پدرو
    دختر خوب و مهربون ،
    من که دارم می رم ولی
    تو پیشه عمه ات بمون


    با گریه گفت بابا حســـین ،
    می یام تو رو هم می برم ،
    موقع اومدن برات ،
    گوشواره سوغات می یارم


    بابا حسین رفت آسمون ،

    دیگه به پیشش برنگشت
    دختر قصه مونده بود ،
    تنها و بی کس توی دشت


    بعد بابا اون آدما

    خیمه ها رو آتیش زدن

    رقیه هی کتک می خورد
    می گفت بابا اینا بـدن


    آدما بدا به دخترت
    می زدن و می خندیدن
    بسته بودن دسته اونو
    به یک طناب می کشیدن


    دختره خسته توی راه
    پای برهنه می دوید

    یکی از اون آدم بدا
    اومدو موهاشو کشید


    به عمه می گفت انگاری
    بابام منو دوست نداره

    خودش گفت می یام پیشم
    برام گوشواره می یاره


    اومد بابا ولی چه سود
    یه سر که دیگه تن نداشت
    موهاشو پاک کردو آروم
    اونو رو دامنش گذاشت


    حرفشو گفت پیشه بابا
    آروم آروم باهاش داشت می شکست

    بابا رو توی بغلش می گرفت
    بعد چشماشو با حس می بست


    دخترک قصه ی ما
    فرشته بودو پر کشید
    با پدرش رفت آسمون
    رفت تا که به خدا رسید

    صلي الله عليک ايتهاالشهيدة الصغيرة المظومه

    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 01-01-2011 در ساعت 15:39
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. تشكرها 6


  7. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,881
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kabotar. پاسخ : ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )



    سرمنشأ تشکیک در وجود حضرت رقیه(س)

    نکته مهم درباب پذیرش یا عدم پذیرش پدیده های تاریخ اینکه نمی توان با قطع و یقین اظهار نمود که اکثر مخالفان وجود حضرت رقیه در کربلا از روی عناد یا مشکل عقیدتی به ابرازآن پرداخته اند.
    برخی از دلایلی که می توان بدان اشارتی داشت ؛
    1. کمبود امکانات نگارشی
    در باب نگارش قرآن یکی ازپیچیدگیهای بحث بازگشت مسأله نگارش به نبود اسلوب مشخصی از قبیل نبود نقطه،علائم آوایی و حرکات و ... در نگارش بوده است که در بحث حاضر نیز خود را به خوبی نشان می دهد.


    2- کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها

    3- فشار حکومت بر سیره نویسان
    فشار حکومت بر سیره نویسان و وارد کردن اغراض سیاسی خود در نوشته جات یکی از دلائل مهم حقیقت پوشی تاریخی است.


    4 - فقر منابع تاریخی
    به دلیل تاخت و تازهای دوران مغولها و ...بسیاری از منابع اصیل تاریخی چه سنی و شعه یا به تاراج رفته ی و یا در جریان کتابخانه سوزیهای بزرگ محو و نابود شده اند.


    5 - همنامی فرزندان امام حسین(ع)
    امام حسین (علیه‏السلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامی‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی می‏گذاشتند. این امر خود منشأ بسیاری از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین (علیه‏السلام) گردیده است.



    بررسی دیدگاههادرباب وجود حضرت رقیه(س) در کربلا
    تذکر: گاهی درمورد وجود حضرت رقیه (س) شبهات و تردیدهایی مطرح می شود که نام ایشان در اکثر کتب نیامده و یا نامهای مشترک و مشابهی در آنها به چشم می خورد که با توجه به آن نمی توان به طور حتم بر وجود دختری به این نام اطمینان داشت.


    در پاسخ باید متذکر شد که عدم ذکر نام «رقیه» در برخی منابع تاریخی نمی تواند دلیل بر خرافه بودن این شخصیت باشد؛ چرا که وجود نامهای اشتهاری(کنیه و لقب) در کنار نام اصلی افراد از رسومات رایج عرب است و همان گونه که عده ای معتقدند، حضرت رقیه(س) همان فاطمه صغری است که نامش در بسیاری از تواریخ ذکر شده است.

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  8. تشكرها 5


  9. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,881
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )

    علاوه بر اینکه بر نام «رقیه» در کتاب شریف لهوف سید بن طاووس و نیز سایر کتب تصریح شده است.

    مرحوم شیخ علی فلسفی در کتاب « حضرت رقیه (س)» می گوید در بیش از بیست کتاب، نام ایشان را رقیه دیده است.

    1 - حائری صاحب کتاب معالی السبطین
    در کتاب معالی السبطین حائری آمده است : « کانت للحسین(ع) بنت صغیره ....تسمی رقیه و کان لها ثلاث سنین».

    تعبیر« تسمی رقیه» نشان دهنده این مطلب است که «رقیه» نام اصلی ایشان نبوده بلکه به این اسم معروف بوده است.

    2 - ابن ابی مخنف
    ابن ابی مخنف نیز در مقتل الحسین درباره وداع حسین بن علی(ع) می نویسد : « ثم نادی یا ام کلثوم و یا زینب و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا صفیه...».

    3 - شیخ بهایی ره
    شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتای کامل شیخ بهایی نقل می‏کند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کرده‏اند.

    4 - سید بن طاووس ره
    وی می‏نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست.

    امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].» بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جاری شده است.


    5 - طریحی در کتاب منتخب
    وی سن حضرت رقیه (علیهاالسلام) را سه سال بیان نموده است. پس از او، فاضل دربندی (وفات: 1286 ه.ق) که آثاری هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبی را از منتخب طریحی نقل کرده است.

    بعدها سید محمد علی شاه عبدالعظیمی (وفات: 1334 ه .ق) در کتاب شریف الایقاد، مطالبی را از آن کتاب بیان کرده است. البته دیدگاه اول که از علامه حایری (وفات 1384 ه .ق) نقل شد از کتاب معالی السبطین از کتاب منتخب طریحی بهره برده است.


    در کتاب احقاق الحق نیز آمده است:« ثم نادی یا ام کلثوم یا سکینه یا رقیه یا عاتکه یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام...»


  10. تشكرها 5


  11. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,881
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )

    مؤید تاریخی بر وجود رقیه(س)
    سه شاهد قوی بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است.
    ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ می‏دهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: «اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.

    هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.

    سیف بن عمیره از اصحاب امام صادق علیه السلام در شعری دوبار نام حضرت رقیه را آورده:
    وعبیدکم سیف فتی ابن عمیرة عبد لعبد عبید حیدر قنبر
    و سکینة عنها السکینة فارقت لما ابتدیت بفرقة و تغیر
    و رقیة رق الحسود لضعفها و غدا لیعذرها الذی لم یعذر
    و لام کلثوم یجد جدیدها لثم عقیب دموعها لم یکرر
    لم انسها و سکینة و رقیة یبکینه تبحسّر و تزخّر
    یدعون امهم البتولة فاطما دعوی الحزین الوالة المتحیر
    یا امنا هذا الحسین مجدلا ملقی عفیرا مثل بدر مزهر
    فی تربها متعفرا و مضخما جثمانة بنجیع دم احمر
    این شخص و شعرش در کتب رجالی معتبر آمده اند که به چند نمونه اشاره می کنیم:
    شیخ فخرالدین طریحی در المنتخب (متوفی: ۱۰۸۵ ه. ق)
    علامه حلی در خلاصة الاقوال
    ابن داود در رجالش
    شیخ طوسی در فهرست
    شیخ طوسی در رجالش
    نجاشی در رجالش
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  12. تشكرها 5


  13. Top | #8

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    December 2010
    شماره عضویت
    947
    نوشته
    85
    تشکر
    83
    مورد تشکر
    440 در 110
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )



    آخرين ديدار امام حسين عليه السلام با حضرت رقيه عليه السلام

    وداع امام حسين عليه السلام در روز عاشورا با اهل بيت عليه السلام صحنه اى بسيار جانسوز بود، ولى آخرين صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ايشان با دخترى سه ساله بود كه ذيلا مى خوانيد:
    هلال بن نافع ، كه از سربازان دشمن بود، مى گويد: من پيشاپيش صف ايستاده بودم . ديدم امام حسين عليه السلام ، پس از وداع با اهل بيت خود، به سوى ميدان مى آيد در اين هنگام ناگاه چشمم به دختركى افتاد كه از خيمه بيرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسين عليه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانيد. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:
    يا ابه ! انظر الى فانى عطشان .
    بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام
    شنيدن اين سخن كوتاه ولى جگر سوز از زبان كودكى تشنه كام ، مثل آن بود كه بر زخمهاى دل داغدار امام حسين عليه السلام نمك پاشيده باشند. سخن او آنچنان امام حسين عليه السلام را منقلب ساخت كه بى اختيار اشك از ديدگانش جارى شد. با چشمى اشكبار به آن دختر فرمود:
    الله يسقيك فانه وكيلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سيراب مى كند، زيرا او وكيل و پناهگاه من است .
    هلال مى گويد: پرسيدم (اين دخترك كه بود و چه نسبتى با امام حسين عليه السلام داشت ؟)
    به من پاسخ دادند: او رقيه عليه السلام دختر سه ساله امام حسين عليه السلام است . (1)

    پاورقی:
    1- سرگذشت جانسوز حضرت رقيه عليه السلام ص 22 به نقل از الوقايع و الحوادث محمد باقر ملبوبى ج 3 ص 192

    *********************************
    یا رقیه(س)حتی یک کلمه.
    باتشکر ازهمه دوستان قرآنی
    صالح



  14. Top | #9

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,820
    تشکر
    35,203
    مورد تشکر
    35,963 در 11,458
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shapark پاسخ : ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )



    بابا! چه كسی محاسن تو را خونین كرده است؟

    خرابه، جایی است بی سقف و حصار، در كنار كاخ یزید كه پیداست بعد از اتمام بنای كاخ، معطل مانده است. نه در مقابل سرمای شب، حفاظی دارد و نه در مقابل آفتاب طاقت سوز روز، سر پناهی.
    تنها در گوشه‌ای از آن، سقفی در حال فرو ریختن هست كه جای امنی برای اسكان بچه‌ها نیست.
    وقتی یكی از كودكان با دیدن سقف، متوحش می‌شود و به احتمال فروریختن آن اشاره می‌كند، مأمور می‌خندد و به دیگری می‌گوید: “اینها را نگاه كن! قرار است فردا همگی كشته شوند و امروز نگران فروریختن سقفند.”
    طبیعی است كه این كلام، رعب و وحشت بچه‌ها را بیشتر كند اما حرفهای امام تسلی و آرامششان می‌بخشد:
    عزیزانم! مطمئن باشید كه ما كشته نخواهیم شد. ما به مدینه عزیمت می‌كنیم و شما به خانه‌های خود باز می‌گردید.
    دلهای بچه‌ها به امید آینده آرام می‌گیرد. اما به هر حال، خرابه، خرابه است و جای زندگی كردن نیست.
    چهره هایی كه آسمان هرگز رنگ رویشان را ندیده، باید در هجوم سرمای شب بسوزند و در تابش مستقیم آفتاب ظهر پوست بیندازند.
    انگار كه لطیف‌ترین گلهای گلخانه‌ای را به كویری‌ترین نقطه جهان، تبعید كرده باشند.
    تو هنوز زنها و بچه‌ها را در خرابه اسكان نداده‌ای، هنوز اشكهایشان را نسترده‌ای، هنوز آرامشان نكرده‌ای و هنوز گرد و غبار راه از سر و رویشان نگرفته‌ای كه زنی با ظرفی از غذا وارد خرابه می‌شود. به تو سلام می‌كند و ظرف غذا را پیش رویت می‌نهد.
    بوی غذای گرم در فضای خرابه می‌پیچد و توجه كودكانی را كه مدتهاست جز گرسنگی نكشیده‌اند و جز نان خشك نچشیده اند، به خود جلب می‌كند.
    تو زن را دعا می‌كنی و ظرف غذا را پس می‌زنی و به زن می‌گویی: “مگر نمی‌دانی كه صدقه بر ما حرام است؟”
    زن می‌گوید: “به خدا قسم كه این صدقه نیست، نذری است بر عهده من كه هر غریب و اسیری را شامل می‌شود.”
    تو می‌پرسی كه: “این چه عهد و نذری است؟!”
    و او توضیح می‌دهد كه: “در مدینه زندگی می‌كردیم و من كودك بودم كه به بیماری لاعلاجی گرفتار شدم. پدر و مادرم مرا به خانه فاطمه بنت رسول الله بردند تا او و علی برای شفای من دعا كنند. در این هنگام پسری خوش سیما وارد خانه شد. او حسین فرزند آنها بود.
    علی او را صدا كرد و گفت: حسین جان! دستت را بر سر این دختر قرار ده و شفای او را از خدا بخواه.
    حسین، دست بر سر من گذاشت و من بلافاصله شفا یافتم و آنچنان شفا یافتم كه تا كنون به هیچ بیماری مبتلا نشده ام.
    گردش روزگار، مرا از مدینه و آن خاندان دور كرد و در اطراف شام سكنی داد.


    ویرایش توسط خادمه زینب کبری(س) : 02-01-2011 در ساعت 17:23
    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  15. تشكرها 3

    saleh (07-01-2011), خادم کریمه اهل بیت (30-07-2011)

  16. Top | #10

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,820
    تشکر
    35,203
    مورد تشکر
    35,963 در 11,458
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ستاره درخشان شام حضرت رقيه (س)دختر امام حسين (ع )




    من از آن زمان نذر كرده‌ام كه برای سلامتی آقا حسین به اسیران و غریبان، احسان كنم تا مگر جمال آن عزیز را دوباره ببینم.”
    تو همین را كم داشتی زینب! كه از دل صیحه بكشی و پاره‌های جگرت را از دیدگانت فرو بریزی.
    و حالا این سجاد است كه باید تو را آرام كند و این كودكانند كه باید به دلداری تو بیایند.
    در میان ضجه‌ها و گریه هایت به زن می‌گویی: “حاجت روا شدی زن! به وصال خود رسیدی.” من زینبم، دختر فاطمه و علی و خواهر حسین و این سر كه بر سر دارالاماره نصب شده، سر همان حسینی است كه تو به دنبالش می‌گردی و این كودكان، فرزندان حسین اند. نذرت تمام شد و كارت به سرانجام رسید.”
    زن نعره‌ای از جگر می‌كشد و بیهوش بر زمین می‌افتد.
    تو پیش پیكر نیمه جان او زانو می‌زنی و اشكهای مدامت را بر سر و صورت او می‌پاشی
    زن به هوش می‌آید، گریه می‌كند، زار می‌زند، گیسوانش را می‌كند، بر سر و صورت می‌كوبد. و دوباره از هوش می‌رود.
    باز به هوش می‌آید، خود را بر خاك می‌كشد، بر پای كودكان بوسه می‌زند، خاك پایشان را به اشك چشم می‌شوید و باز از هوش می‌رود.
    آنچنانكه تو ناگزیر می‌شوی دست از تعزیت خود برداری و به تیمار این زن غریب بپردازی.
    تو هنوز خود را باز نیافته‌ای و كودكان هنوز از تداعی این خاطره جگر سوز فارغ نشده‌اند كه زنی دیگر با كوزه آبی در دست وارد خرابه می‌شود.
    چهره این زن، اما برای تو آشناست. او تو را به جا نمی‌آورد اما تو خوب او را به یاد می‌آوری.
    چهره او از دوران كودكی‌ات به یاد مانده است. زمانی كه به خانه مادرت زهرا می‌آمد و برای كمك به كارهای خانه مادرت التماس می‌كرد.
    او دختر كوچك و دوست داشتنی و شیرینی را در ذهن دارد و به نام زینب كه هر بار به خانه فاطمه می‌رفته، سراپای او را غرق بوسه می‌كرده و او را در آغوش می‌گرفته و قلبش التیام می‌یافته. آنچنانكه تا سالها كمك به كار خانه را بهانه می‌كرده تا با محبوب كوچك خود، تجدید دیدار كند و از آغوش او وام التیام بگیرد.
    او واله و سرگشته زینب شده، اما حوادثی او را از مدینه دور كرده و دست نگاهش را از جمال زینب، كوتاه ساخته. و برای اینكه خدا عطش اشتیاق او را به زلال وصال زینب فرو بنشاند، عهد كرده كه عطش غریبان و اسیران و در راه ماندگان را فرو بنشاند.
    او باور نمی‌كند كه تو زینبی! و چگونه ممكن است كه آن عقیله، آن دردانه و عزیز كرده قوم و قبیله، اكنون ساكن خرابه‌ای در شام شده باشد؟!
    چگونه ممكن است كه بانوی بانوان عالم، رخت اسیری بر تن كرده باشد؟!
    انكار او، و نقل خاطرات او تنها كاری كه می‌كند، مشتعل كردن آتش عزای تو و بچه هاست.
    خرابه تا نیمه‌های شب، نه خرابه‌ای در كنار كاخ یزید كه عزاخانه‌ای است در سوگ حسین و برادران و فرزندان حسین.
    بچه‌ها با گریه به خواب می‌روند و تو مهیای نماز شب می‌شوی.
    اما هنوز قامت نشسته خود را نبسته‌ای كه صدای دختر سه ساله حسین به گریه بلند می‌شود. گریه‌ای نه مثل همیشه. گریه‌ای وحشتزده، گریه‌ای به سان مارگزیده. گریه كسی كه تازه داغ دیده. دیگران به سراغش می‌روند و در آغوشش می‌گیرند و تو گمان می‌كنی كه هم الان آرام می‌گیرد و صبر می‌كنی.
    بچه، بغل به بغل و دست به دست می‌شود اما آرام نمی‌گیرد.
    پیش از این هم رقیه هرگز آرام نبوده است. از خود كربلا تا همین خرابه. لحظه‌ای نبوده كه آرام گرفته باشد، لحظه‌ای نبوده كه بهانه پدر نگرفته باشد، لحظه‌ای نبوده كه اشكش خشك شده باشد، لحظه‌ای نبوده كه با زبان كودكانه‌اش مرثیه نخوانده باشد.
    انگار كه داغ رقیه، بر خلاف سن و سالش، از همه بزرگتر بوده است.
    به همین دلیل در تمام طول راه، و همه منازل بین راه، همه ملاحظه او را كرده اند، به دلش راه آمده اند، در آغوشش گرفته اند، دلداری‌اش داده اند، به تسلایش نشسته‌اند و یا لااقل پا به پای او گریسته اند. هر بار كه گفته است: “كجاست پدرم؟ كجاست حمایتگرم؟ كجاست پناهگاهم؟”
    همه با او گریسته‌اند و وعده مراجعت پدر از سفر را به او داده اند.
    هر بار كه گفته است: “عمه جان! از ساربان بپرس كه كی به منزل می‌رسیم.” همه تلاش كرده‌اند كه با نوازش او، با سخن گفتن با او و با دادن وعده‌های شیرین به او، رنج سفر را برایش كم كنند.



    ویرایش توسط خادمه زینب کبری(س) : 02-01-2011 در ساعت 17:25
    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  17. تشكرها 3

    saleh (03-01-2011), خادم کریمه اهل بیت (30-07-2011)

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi