اگر دقیقا مفهوم واجب الوجود بودن تصور شود نامحدود بودن و امتناع محدودیت آن نیز به خوبی درك میشود.واجب الوجود بالذات آن است كه حقیقت او عین هستی است و مركب از ماهیت و وجود نیست. ممكنات هم ماهیاتی هستند كه ذاتشان نسبت به وجود و عدم تساوی دارد و از همین رو برای آنكه وجود یابند باید مفیض و علت هستیبخش آنها را ایجاد كند. برخلاف واجب كه ماهیت ندارد و عین حقیقت هستی و وجود صرف و محض است وتمام كمالات هستی را به طور مطلق و بی نهایت داراست و هیچ محدودیتی را بر نمیتابد. زیرا نقص و محدودیت نیستی میباشد و كمال عین وجود است و وجود عین كمال. پس اگر واجب الوجود كمالی را فاقد باشد وجودی رافاقد است و چگونه ممكن است چیزی عین وجود ذات حقیقیاش باشد و در عین حال چیزی از آن را فاقد باشد؟پس همین كه فقدان و كاستی رخ داد نشانه آن است كه وجود ذاتی او نبوده و در وجود كه عین كمال است نیازمند به دیگری است.