مردمان رفتند نا گه دل گرفت *** قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
خسته بودم هیچ کس یارم نشد *** زان میان یک تن خریدارم نشد..
هر که آمد بیش حرفی راند و رفت *** سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
نه شفیقی نه رفیقی نه کسی *** ترس بود و وحشت و دلواپسی..
آمدند در راه در دم دو ملک *** تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست ؟ *** آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟
ای گنهکار سیه دل بد صفت! ***نام اربابان خود یک یک ببر!
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود*** دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دل فکار ***می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد ***از جنان در های رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان *** نور پیشانیش فوق کهکشان
بر سرش دستار سبزی بسته بود *** بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
با قدوم آن نگار مه جبین *** از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند *** بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه *** آمدی اینجا حسین فاطمه ؟
صاحب روز قیامت آمده......*** گوئیا بهر شفاعت آمده..........
سوی من آمد مرا شرمنده کرد*** مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را*** خانه آبادش کنید این بنده را
این که می بینید در شور است و شین*** ذکر لالاییش بوده یا حسین
او که اینجا این چنین تنها شده*** کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است ***گریه کرده بعد شیرش داده است
سینه چاک آل زهرا بوده است*** چای ریز مجلس ما بوده است
اسم من راز و نیازش بوده است *** خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید *** پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا بر خواهرم زینب نمود *** گاه می شد صورتش بهرم کبود
او که در بین شما گردیده بد *** جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت *** ارتباطی تنگ با عباس داشت
روز تاسوعا به تن کرده کفن * ** نذر عباسم شده سقای من...
گریه کرده چون برای اکبرم *** با خود او را نزد زهرا میبرم
هر چه باشد او برایم بنده است ***اوبسوزد صاحبش شرمنده است
در قیامت عطر و بویش می دهم *** پیش مردم آبرویش می دهم
در مرامم نیست او تنها شود*** باعث خوشحالی اعدا شود
باز بالاتر به روز سر نوشت می شود همسایه ی من در بهشت......