❤ |
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 14-05-2023 در ساعت 11:14
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
roya1000 (29-07-2016), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-08-2015), شهاب منتظر (10-08-2015)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- ویژه نامه عروج ملکوتی رهبر انقلاب اسلامی...
- شهیدکوی عشق{ ویژه نامه شهادت مسلم بن عقیل}
- ویژه نامه شهادت مطلومانه نبی رحمت و رافت...
- ▄▀▄ عروج دخت آفتاب{ویژه نامه وفات شهادت...
- تندیس صبر و صلابت {ویژه نامه وفات حضرت زینب...
- llı §✿§ ıll خورشید در زنجیر{ویژه نامه شهادت...
- ویژه نامه شهادت مظلومانه حضرت رقیه علیها...
- ۞۩§۩۞ ويژه نامه شهادت حضرت علي بن الحسين٬زين...
- ویژه نامه ضربت خوردن و شهادت مولا امیر...
- ویژه نامه شهادت مظلومانه امام جواد علیه...
❤ |
قالَ الا مامُ جَعْفَرُ بنُ محمّد الصّادقُ عليه السلام :
قَضاءُ حاجَةِالْمُؤْمِنِ اءفْضَلُ مِنْ اءلْفِ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلةٍ بِمَناسِكِها، وَ عِتْقِ اءلْفِ
رَقَبَةٍ لِوَجْهِ اللّهِ، وَ حِمْلانِ اءلْفِ فَرَسٍ فى سَبيلِ اللّهِ بِسَرْجِها وَ لَحْمِها.
ترجمه :
فرمود: برآوردن حوائج و نيازمندى هاى مؤ من از هزار حجّ مقبول و آزادى
هزار بنده و فرستادن هزار اسب مجهّز در راه خدا، بالاتر و والاتر است .
اءمالى الصدوق : ص 197.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
roya1000 (29-07-2016), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-08-2015), شهاب منتظر (10-08-2015)
❤ |
بغضهای ریشه دار در بقیع روح انسان خیمه زده است.
دقایق غم را اشکهای ما قطره قطره دنبال میکند.
چه فصل متروکی است پاییز اندوه؛
اما تا روزگار دنیا هست، گریزی از مرور سطور این فصل نیست.
امروز، کتاب دانش، مرثیه هایی در دل دارد که هر کدام جگرسوز
است و پر خراش. خاک بقیع، بوی آسمانی دانش را میپراکند.
نام بقیع که می آید، یادی کبود در آغوش غزلهای ما میماند.
نام بقیع که می آید، چشمه های بی اختیار اشک، از صفحات تاریخ جاری میشود.
امروز، گاه سفر به مکتب احادیث «صدق» با چشمان اشکبار فراق است.
امروز، اشکهای قلم، نماینده قطعه های غمزدگی است.
در وادی پر از اشتیاق دانایی، ضجه و شیون منتشر است.
موج موج شانه ها می آیند، روبه روی دریا تباری که نامش
«صادق» است تا ترجیع بندهای تلاطم را بسرایند.
امروز دوبیتی های «وا اماما»، زمزمه بقیع ستان دل است.
محمدکاظم بدرالدین
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-08-2015), شهاب منتظر (10-08-2015)
❤ |
دلم هواى بقيع دارد و غم صادق
عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بيرق مشكى به دست دل گيرم
زنم به سينه كه آمد محرم صادق
سلام من به بقيع و به تربت صادق
سلام من به مدينه به غربت صادق
سلام من به مدينه به آستان بقيع
سلام من به بقيع و كبوتران بقيع
سلام من به مزار معطّر صادق
كه مثل ماه درخشد به آسمان بقيع
سلام من به ششم ماه فاطمىّ بقيع
سلام من به گل ياس هاشمىّ بقيع
ز غربتش چه بگويم كه سينه ها خون است
براى صادق زهرا مدينه محزون است
دلم دوباره به ياد رئيس مذهب سوخت
كه ذكر غربت ليلى حديث مجنون است
همانكه غربتش از قبر خاكى اش پيداست
امام صادق شيعه سلاله زهراست
ز بسكه كينه و غربت به هم موافق شد
هدف به تير جسارت امام صادق شد
همانكه فاطمه را بين كوچه زد گويا
ز كينه قاتل اين پيرمرد عاشق شد
امام پير و كهنسال شيعه را كشتند
امان كه روح سبكبال شيعه را كشتند
براى فاطمه از بى كسى سخن مى گفت
براى مادرش از غربت وطن مى گفت
بخاك حجره اش از سوز سينه مى غلطيد
پسر به مادر خود از كتك زدن مى گفت
از آن شبى كه زد او را ز كينه اِبْن ربيع
دوانده در پى اش اندر مدينه ابن ربيع
فضاى شهر مدينه بياد او تار است
هنوز سينه آن پير عشق خونبار است
هنور مى كشد او را عدو به دنبالش
هنوز هم ز عدويش دلش به آزار است
هنوز تلخى كامش به حسرت شهدى است
هنوز چشم دلش به رسيدن مهدى است
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-08-2015), شهاب منتظر (10-08-2015)
❤ |
فعالیتهای ادبی, فرهنگی ، هنری ، صورتی و تصویری
ویرایش توسط ناظرسایت : 25-05-2019 در ساعت 12:29
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-08-2015), شهاب منتظر (10-08-2015)
❤ |
مقالات و سایر مطالب مرتبط
نظریات علمی امام صادق علیه السلام
ویرایش توسط ناظرسایت : 25-05-2019 در ساعت 12:54
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
یادمان خوبی ها
تو نماز را بر پای داشته ای، زکات را به جای آورده ای،
فراخوانده ای به معروف و باز داشته ای از منکر.
به راستی و درستی، سیره ات سیره انبیا بوده است.
اشاره هایت، بشارت به رهایی است؛ از خاکدان تیره جهل
که بسیار قربانی گرفته است.
فرموده ای: «دو کس اند که کمرم را شکسته اند:
دانای هنجارشکن (عالم متهتِّک) و نادان راه گشا (جاهل متنسِّک).
شب مردان خدا را، عَلم الهدایِ علم تو، روز جهان افزور کرده است.
جویباردانش «ابوحنیفه» از سایه سار تعلیم تو می گذرد.
مِس وجود «جابربن حیان» از کیمیای استادی تو زر شده است.
تنور «توحید مفضل» با شعله شکوه تو می سوزد.
یک تنه بار غریب ارزش ها را در روزگار عسرت به دوش کشیده ای
تا فتیله نیم سوز «اخلاقی زیستن» نمیرد.
در آستان دنیا، «حبل اللّه » را به دوش کشیده ای که یاد خدا
در قلب های تشنه آرامش، کاستی نپذیرد.
دست دین را در دست خرد گذاشته ای تا چون
دو بال پریدن، افق های پرواز آدمی را بگشایند.
شمع هدایت خویش را به ضیافت اصحاب عقل برده ای تا قفل های
بسته بر ذهن ها و ضمیرها را بشکنی، تا فرا بخوانی به اندیشیدن، تا
بگویی که پیامبران آمده اند دفینه های عقل را از زیر آوار تعصب ها و
تحجرها بیرون بشکند؛
تا بگویی که انسان ها، معادن اند؛ درست مثل معادن طلا و نقره.
گواهی می دهم به حقیقت، که حقیقت در نگاه نازنین توست.
تو کشتی بان کشتی خرد، در توفان های هراس انگیز جهل و ستم بوده ای.
الگوی انسان زیستن را از مرام تو می توان آموخت و نام تو یادمان همه خوبی هاست.
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
شهاب منتظر (10-08-2015)
❤ |
بوی غربت و یتیمی
اندوهی جانکاه بر تار و پود مدینه چنگ می زند و حُزنی غم انگیز، افلاک را می آشوبد.
آسمان سیاه پوش می شود و فوج فوج، فرشته های عزدار، در نقطه ای
به نام بقیع، فرود می آیند!
و بقیع، با دیده گریان، انتظار ورود عزیزی را به سوگ می نشیند!
در کوچه کوچه یثرب، بوی غربت و یتیمی می وزد!
از درها، دیوارها، پنجره ها، ملال و ماتم می بارد! سینه ها، داغ بزرگی
را به دفترش می کشند و جان ها، در آتش مصیبتی عظیم می گدازند!
چشم ها به خون می نشینند و دست ها، بی تابی شان را به سرها می کوبند!
شاید بلایی بزرگ نازل شده؟ شاید خورشید نقاب بر چهره افکنده؟
شاید ماه برای همیشه در محاق افتاده؟
یا عرش ترک برداشته، که این گونه آشوب در ذرّات عالم به پا شده است.
بقیع! ای گنجینه دردها و اندوه ها، ای نهان خانه اسرار آسمانی!
لب باز کن! از ناگفتنی ها بگو! از دردهای نهانت بگو! ا
مشب میزبان کدام عزیزی؟
امشب، کدام بهشت گمشده در تو پدیدار خواهد شد؟
کدام آفتاب، در خاکت طلوع خواهد کرد؟
لب باز کن، مهبط فرشتگان! زیارتگاه قدسیان!
آرام جان افلاکیان!با من سخن بگو!
آن چه را که تو می دانی و ما نمی دانیم!
از اندوه های بی شماری که جگرت را به آتش می کشد!
از زخم های فراوانی که بر پیکرت نشسته است!
بقیع! ای سرزمین اندوه های آسمانی!
امشب، سر به دامان کدام عزیز خواهی گذاشت!
در ذهن لحظه هایت، حضور افلاکی کدام مهربان جاری است!
امشب، گویا میهمان عزیزی داری!
چشم به راهی امشب پایان می گیرد! انتظارت به سر می آید!
امشب او حتما خواهد آمد! صدای گریه را نمی شنوی؟
صدا از خانه ششمین خورشید زمین است!
صدا از خانه فرزند فاطمه است!
می آید ... ، با جگری سوخته از زهر کینه!
ساغر جان امام غریب و بزرگ، لبریز از آتش زهر روزگار شده است!
می آید! معدن رسالت، دریای سخاوت، کوه حلم، اقیانوس معرفت...
می آید!...دنیا همیشه برای درک وسعت آسمانیان حقیر است
اندک است.بقیع! آماده باش! بزم پذیرایی بیارای!
دیده را فرش راهش کن!آغوش بگشا!
و جسم بی جانِ جان عالم را، در برگیر!
آرام تر! که این پیکر مطهر، زخم فراوان دیده است!
زخم کینه توزی دنیا! زخمِ نامردمی ها!
زخم اسلام نمایان بی دین!زخم نابرابری ها! شقاوت ها!
صدای گریه می آید!... صدای ضجه فرشتگان!
بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید
و ستاره ای به آسمان خواهد شتافت!
خدیجه پنجی
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
شهاب منتظر (10-08-2015)
❤ |
ضمیر پاک صداقت
... باز هم، بغضی پریشان می کند اندیشه ام را؛
باز هم، غربت سرای چامه های جانگدازم!
باز هم، آیینه چشمان من ابریِ ابری ست!
باز هم، در غربت تاریخ می پویم؛
شکوهِ مصرعی از اشک هایم را!بخوان سمتِ غمت
حالا که در لذّت اشکی، به عشقِ جاودان خویش می بالم!
بخوان سمتِ غمت، مولا!بخوان! با یاد تو؛ زیباترین پاسخ
به احساسم، فقط اندوه است!تو را من دوست می دارم؛
به قدر آسمان هایی که چتر نور خود را بر مزارت؛
باز می سازند روز و شب!
مولاجان!مولاجان، امام مهربان!
گیتی فروز علم الهی! ای منبع صداقت انوار مُتّقین!
مولاجان، یا اباعبداللّه ، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام !
ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا!
ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا!
ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها!
دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!
مولاجان، یا صادق آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم !
چگونه مویه نکنم؟! در سوگ مولایی که عظمت نامش، آسمان
را به تواضع وامی دارد! چگونه به این اشک های ناقابل بسنده کنم،
که وسعت مصیبتت، فراتر از ادراک خاکیِ ما ناسوتیان است!
مولاجان به روزهایی می اندیشم؛ که مردمان در حق تو کوتاهی
کردند! تا جایی که نااهلانِ حکومت «عباسی»
حریم حرمتت را شکستند!
مولاجان! شرمنده! کسانی که آن روز، قدر تو را نفهمیدند
و شرمنده؛ امروز، کسانی که از حسادت، توان دیدنِ
این همه شکوهِ تربتت را ندارند!
مولاجان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت
که معجزه مهدوی علیه السلام ، به وقوع خواهد پیوست
و آستان کبریایی تو برای همیشه؛
در آغوش آرزومندان خواهد بود!
سید علی اصغر موسوی
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 28-07-2016 در ساعت 19:29
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
شهاب منتظر (10-08-2015)
❤ |
طعم غلیظ تنهایی و صبر
دیوار منظّم دقایق ویران شده است. هوای شهر به شدّت می تپد.
با این زمستان جهنده در استخوان های مدینه چه باید کرد؟
آسمانِ نازک، سر بر کرانه های بارانی خویش گذاشته است.
گونه دست بر یال های گرفته زمان بکشیم؟
بغض های محکم آماده انفجارند. بایست!
ای شب محزون! ای دم گرفته خیس!
جنازه عشق در تابوت است.
ستون های تاول زده ایمان می لرزد جایی می خواهم که دست
در حلقه اندوه خویش بزنم. بوی هجران و درد می آید.
کبوتری مکدّر بر شانه های گداخته بقیع سر گذاشته است.
بر خاک داغ، پیکر باران شنیدنی دست!
خداحافظ ای هوای ویران!
خداحافظ ای مزار پیامبر!
دیگر بر منابر تنهایت کتابی نخواهم گشود.
دیگر بر مدار کوچه های فقیرت کوله بر دوش نخواهم چرخید.
دیگر حلقه ای بر مدار کوچه های فقیرت کوله بر دوش نخواهم
چرخید. دیگر حلقه ای بر درگاه مدرسه هایت نخواهم کوفت.
خداحافظ ای طعم غلیظ تنهایی و صبر!
شب گستاخ، دامن قهر خویش را برچیده است.
صبح با بغضی در گلو از راه می رسد. آسمان رجز می خواند.
آفتاب بر پیکر ساقه ها، دیوانه وار می پیچد و خلقت، سر
در گریبان سوگوار خوش فرو برده است.
خورشید، یک بار دیگر غروب خواهد کرد.
غروبی طاقت ستیز خورشید، یک بار دیگر از پلّکان اندوه زمین
بالا خواهد رفت و در آن سوی ستاره ها بر اهالی آسمان فرود خواهد آمد.
خورشید در حوالی بی چون خویش خواهد درخشید.
شب گستاخ، دامن قهر خویش را برچیده است.
آغاز باران های جهان نزدیک می شود.
شیون سپیده دم، در گوش تا گوش خاک می غلتد.
باد نعره می کشد و دشت بر مزار خزانی خویش، مادرانه می میرد.
خورشید، یک بار دیگر غروب کرده است ـ غروبی طاقت ستیز ـ با
این زمستان جهنده در استخوان های مدینه چه باید کرد؟!
حسین هدایتی
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 09-08-2015 در ساعت 21:32
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
شهاب منتظر (10-08-2015), صبور (10-08-2015)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)