مقدمه
مسأله معناداری زبان دین یکی از مسائل جدیدی است که در فلسفه دین معاصر مطرح شده است. سخن گفتن از گزارههای دینی به نحوی معنادار امری مسلم و مفروض بوده و هیچ کس در مورد آن تردیدی نکرده بود؛ اما با شکلگیری حلقه وین به واسطه پوزیتیویستها به شدت مورد شک و تردید قرار گرفت. اعضای حلقه وین که دانشمندان تجربی بودند نظریهای را درباره معناداری و بیمعنایی گزارهها مطرح نمودند که به موجب آن تمام گزارههای الهیاتی و مابعدالطبیعی بیمعنا گشت. معیار معناداری از نظر آنها چنین بود:
«هر جملهای فقط وقتی نسبت به شخص معینی دارای معناست که این شخص بتواند صحت و سقم قضیه مندرج در آن جمله را اثبات کند؛ یعنی بداند چه مشاهداتی تحت چه شرایطی مؤدّی به این میشود که قضیه مزبور را به عنوان حقیقت، تصدیق یا به عنوان بطلان رد نماید»(آیر،18:1384)
با توجه به این معیار، قول به وجود خداوند از آنجا که بر حسب ظهورات تجربی قابل تعریف و اثبات نیست، جزء گزارههای مابعدالطبیعی محسوب میشود و بنابراین بی معناست؛ یعنی گزاره «خدا وجود دارد» نه صادق است و نه کاذب (همان: 9-138). پس از تعمیق و گسترش نظریات پوزیتیویستها، متفکران دینی عمدتاً به دو گروه واقعگرا و ناواقعگرا تقسیم شدند. واقعگرایی نظریهای است مبتنی بر اینکه جملات خبری؛ مستقل از نظامهای فکری بشری یا مستقل از علم و اعتقاد انسانها نسبت به صدق و کذب آنها؛ یا صادقاند یا کاذب. حقیقت این گفته که «سیارات وجود دارند» به وجود هیچ انسان یا زبانی وابسته نیست. واقعگرایان بر سر جزئیات و ظرایف تعریف حقیقت اختلاف نظر دارند ولی در این حقیقت که صدق و کذب وابسته به زبان بشری به طور عام، یا بازیهای زبانی، نظامهای فکری یا مقاطع تاریخی خاص نسبی نیست، هم داستاناند. یک فرد واقعگرا درباره خداباوری معتقد است که اگر خدا وجود داشته باشد، قضیه «خدا موجود است»، قضیهای صادق است، قطع نظر از اینکه اصولاً کسی خدا را موجود بداند یا نداند یا به آن شیوههای زندگی که به وجود خدا باور دارند، عامل باشد یا نباشد (تالیافرو،1384: 83).
ناواقعگرایی نظریهای است که طبق آن گزارههای دینی، توصیفگر امر واقع نیستند و دارای کارکردهای دیگری هستند. همه جملات خبری درباره عالَم، به صورت عینی نه صادقاند و نه کاذب؛ در اینجا عینی به معنای مستقل از همه زبانها، شیوههای زندگی و نظامهای فکری است. اگر ناواقعگرایی را بپذیریم، معنا ندارد که این سخن که «خدا وجود دارد» در فضایی انتزاعی به عنوان ادعایی درباره نحوه وجود اشیاء تفسیر شود، بلکه باید آن را بر حسب متن و در بستر اظهار و ابراز آن، یعنی در بستر بازی زبانیِ دین تفسیر کرد (همان).
مرحوم علامه طباطبایی اگرچه مبحث مستقلی در آثار خود تحت عنوان زبان دین نگشوده است اما با تتبّع و بررسی اندیشههای ایشان میتوان بهدست آورد که وی واقعگرا میباشد و معتقد به صدق و عینیت گزارههای دینی و خصوصاً گزارههایی درباره ذات و صفات خداوند است. جهت واکاوی نظر ایشان باید دو مرحله را طی کنیم. در مرحله اول باید موضع ایشان را در برابر اندیشههای پوزیتیویستی آشکار کنیم و اثبات کنیم که ایشان قائل به معناداری زبان دین هستند. در مرحله دوم باید اثبات کنیم که دیدگاه ایشان درباره زبان قرآن با واقعگرایی تطابق دارد. برای رسیدن به این مقصود، ابتدا باید به نظام معرفتشناسی و هستیشناسی ایشان بپردازیم.