PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مفهوم اسماءالحسني



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-09-2009, 17:10
http://shiaupload.ir/images/ozoixu3zts6vvppe4vvd.gif




براي خداست تمامي اسمايي كه بهترين اسماء است پس او را عبادت كنيد و با آنها به سويش توجه نماييد."
( سوره اعراف، آيه 80)

توصيف اسماء خدا به وصف " حسني " دلالت مي كند بر اين كه مراد به اين اسماء،اسمايي است كه در آنها معناي وصفي بوده باشد، مانند آن اسمايي كه جز برذات خداي تعالي دلالت ندارد، اگر چنين اسمايي درميان اسماء خدا وجود داشته باشد، آن هم نه هر اسم داراي معناي وصفي، بلكه اسمي كه در معناي وصفي اش حسني هم داشته باشد،

باز هم نه هر اسمي كه در معناي وصفي اش حسن و كمال خوابيده باشد، بلكه آن اسمايي كه معناي وصفي اش وقتي با ذات خداي تعالي اعتبار شود به غير خود احسن هم باشد، بنابر اين شجاع وعفيف هرچند ازاسمايي هستند كه داراي معناي وصفي اند و هر چند در معناي وصفي آنها حسن خوابيده لكن لايق به ساحت قدس خدا نيستند براي اين كه از يك خصوصيت جسماني خبر مي دهند .

لازمه اين كه اسمي از اسماء خدا بهترين اسم باشد اين است كه بريك معناي كمالي دلالت كند، آن هم كمالي كه مخلوط با نفس و يا عدمنباشد، واگر هم هست تفكيك معناي كمالي از آن معناي نقصي و عدمي ممكن باشد.

" تنها براي خداست اسماء حسني"، هر اسمي كه احسن در وجود باشد براي خدا بوده و احدي درآن با خدا شريك نيست. تنها براي خدا بودن آنها معنايش اين است كه حقيقت اين معاني فقط و فقط براي خداست و كسي در آنها با خدا شركت ندارد،مگر به همان مقداري كه او تمليك به اراده و مشيت خود كند.

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
24-09-2009, 17:12
تقسيم بندي صفات الهي

بعضي از صفات خدا صفاتي است كه معناي ثبوتي را افاده مي كند، از قبيل علم وحيات، و اينها صفاتي هستند كه مشتمل برمعناي كمالند، و بعضي ديگرآن صفاتي است كه معناي سلبي را افاده مي كند، مانند سبوح و قدوس و ساير صفاتي كه خداي را منزه از نقايص مي سازد،

پس از اين نظر مي توان صفات خدا را به دودسته تقسيم كرد:
يكي ثبوتيه و ديگري سلبيه.

پاره اي از صفات خدا آن صفاتي است كه عين ذات او است نه زايد بر آن . مانند حيات و قدرت و علم به ذات، و اينها صفات ذاتي اند. و پاره اي ديگر صفاتي هستند كه تحقيق شان محتاج به اين است كه ذات قبل از تحقق آن صفات محقق فرض شود، مانند خالق ورازق بودن كه صفات فعلي هستند، و اينگونه صفات زايد برذات و متنزع ازمقام فعلند.

همچنين خلق و رحمت ومغفرت و ساير صفات و اسماء فعلي خدا كه برخدا اطلاق مي شود، و خدا به آن اسماء ناميده مي شود بدون اين كه خداوند به معاني آنها متلبس باشد، چنان كه به حيات و قدرت وساير صفات ذاتي متصف مي شود، چه اگر خداوند حقيقتاً متلبس به آنها مي بود مي بايستي آن صفات، صفات ذاتي خدا باشند نه خارج از ذات،

پس از اين نظرهم مي توان صفات خدا را به دو دسته تقسيم كرد: يكي صفات ذاتيه و ديگري صفات فعليه.
تقسيم ديگري كه درصفات خدا هست، تقسيم به نفسيت و اضافت است، آن صفتي كه معنايش هيچ اضافه اي به خارج از ذات ندارد صفات نفسي است مانند حيات، آن صفتي كه اضافه به خارج دارد صفت اضافي است، و اين قسم دوم هم دوقسم است، زيرا بعضي از اينگونه صفات نفسي هستند و به خارج اضافه دارند آنها را صفات نفسي ذات اضافه مي نماميم، و بعضي ديگر صرفاً اضافي اند مانند خالقيت و رازقيت كه امثال آن را صفات اضافي محض نام مي گذاريم.



التماس دعا

یاس بهشتی* خادمه باب الحوائج جواد الائمه (ع)*
26-08-2012, 23:40
مفهوم اسم
معني و مفهوم اسم عرفاني را در دو نكته ذيل بيان شود:
نكته اول: وقتي مي‌گوييم اسم او يا اسم اين ميوه يا غذا چيست؟ يعني چه نامي را براي آنها انتخاب كرده‌اند و به عبارت ديگر چه نامي براي آنها علم شده است، ولي اسم در اسماء الحسني و اسم اعظم به معناي علم نيست.[1] اسم در اينجا همان صفت در عقايد و فلسفه است[2] و به معني نشانه وعلامت به كار مي‌رود.[3] به جهان آفرينش هم كه عالم مي‌گويند چون صحرا، دريا، كوه و در و دشت همه علامت و نشان از قامت رعناي او دارد.[4]
نكته دوم: آنچه كه از اسم در افكار عمومي است همان الفاظ و كلمات است، ولي اسم در اينجا موجودات عيني و حقيقي مي‌باشد.[5] و گرنه چگونه ممكن است اسم لفظي كه از مشتي حروف تشكيل شده است در جهان آفرينش تأثيرگذار باشد؟![6]
اسماي حسنا چيست؟
شك نيست كه «اسماي حسنا» به معناي «نامهاي نيك» است و مي‌دانيم كه تمام نامهاي پروردگار، مفاهيم نيكي را در بردارد اعم از اينكه صفات ثبوتي ذات پاك او باشند مانند عالم و قادر و يا آنها كه صفات سلبيه ذات مقدس او به شمار آيند، مانند سبّوح و قدوس و يا آنها كه صفات فعل هستند و حكايت از يكي از افعال او مي‌كنند، مانند خالق، غفور، رحمان و رحيم.[7]
نكته‌اي كه در اين صفات بايد در نظر داشت اين است كه در اسماي حسنا نبايد هيچ گونه شائبة نقص و عدم راه يابد و اگر هم رخنه كرد قابل تفكيك و تجريد از آن ذات مقدس باشد؛ بنابراين اين اسمائي همچون عفيف و شجاع گرچه اسماي خوبي هستند ولي از آنجا كه خبر از خصوصيات جسماني مي‌دهند از اسماي حسنا به شمار نمي‌آيند.[8]
لباس اسماء بر عالم هستي
بر در و ديوار، عرش و فرش پرتو يار نمايان است. «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[9]؛ به هر طرف كه رو كنيد آنجا روي اوست.
همه جا منزل عشق است كه يارم همه جاست كور دل آن كه نيابد به جهان جاي تو را[10]
آري، هر موجودي كه به نور هستي بار يابد، اسم و نشانه او را بر پيشاني خود دارد؛ چون هر اثري را مؤثري و هر معلولي را علتي است. درك اين معنا همگاني و عمومي است، ولي اسم و نشانة حق يك معناي عميق‌تري هم دارد كه فقط براي صاحبان انديشه هويدا مي‌شود؛ به اين بيان كه درياي هستي الهي بي‌كران، پس هر موجود و كمالي را در آغوش پرمهر خود خواهد گرفت و جاي براي غيرباقي نخواهد گذاشت. طبق اين بيان همه عالم هستي از دامنه يك وجود است.[11]
هر دو عالم يك فروغ روي اوست گفتمت پيدا و پنهان نيز هم[12]
انسان كامل، مظهر كامل حق سبحانه
هر موجودي مظهر و نشانه خداست، ولي نشانه‌ها و مظاهر حق با يكديگر متفاوت‌اند، از مراتب نازل هستي آغاز و تا مظهر تمام و كامل حق سبحانه كه حضرت محمد مصطفي ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ هستند ادامه مي‌يابد. در دعاي رجب مي‌خوانيم: «لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك؛ هيچ فرقي بين تو (خداوند متعال) و حضرات معصومين ـ عليهم السّلام ـ نيست مگر اينكه آنان بنده و مخلوق تواند.[13]
ز احمد تا احد يك ميم فرق است جهاني در همين يك ميم غرق است
اسماء حسنا در آينة آيات و روايات
قرآن كريم در چهار آيه از اسماء حسنا ياد كرده است؛[14] كه به توضيح كوتاهي پيرامون يكي از آنها خواهيم پرداخت:
«لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» امام صادق ـ عليهم السّلام ـ در تفسير آيه مي‌فرمايد: «نحن والله الاسماء الحسني التي لايقبل الله من العباد عملاً الا بمعرفتنا»[15] به خدا سوگند ماييم اسماي نيك خداوند كه حق تعالي عمل بندگان را جز به معرفت ما قبول نمي‌كند. اين اسماء همه چيز را فرا گرفته‌اند؛ «اللهم اني اسئلك باسمائك التي ملأت اركان كل شي»[16] از همين جا رمز و راز اينكه چگونه مي‌توان با ائمه از راههاي دور با هر آهنگ و ندا ارتباط برقرار كرد، به خوبي روشن خواهد شد. چون آنان اسماي حسنا، وجه الله و واسطة فيض‌اند.[17] پس در همه جا حضور دارند. آنان همچون كشتي نوح ـ عليه السّلام ـ در درياي متلاطم دنيايي هستند كه عده بسياري را در كام خود فرو برده است؛ «الدنيا بحر عميق قد غرق فيها خلق كثير»،[18] فقط كساني از امواج خروشان اين دريا نجات مي‌يابند كه سوار بر كشتي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ شوند. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «انما مثل اهل بيتي فيكم كسفينة نوح من ركبها نجي و من تخلّف عنها غرق»[19]
حافظ از دست مده دولت اين كشتي نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنيادت

یاس بهشتی* خادمه باب الحوائج جواد الائمه (ع)*
26-08-2012, 23:42
اسم اعظم
براي خداوند متعال اسم اعظمي است كه اگر بر درهاي بستة آسمان و زمين خوانده شود باز مي‌شوند. اين اسم مبارك هفتاد و سه حرف دارد كه فقط يك حرف آن نزد آصف بن برخياء، وزير سليمان بود، او با اين حرف سخن گفت و زميني كه ميان او و تخت بلقيس بود درهم فرو رفت، و او دست دراز كرد و تخت را با دست خود گرفت. سپس زمين به همان حالتي كه بود بازگشت و اين جريان در فاصله‌اي كمتز از يك چشم برهم زدن اتفاق افتاد. دو حرف آن نزد عيسي ـ عليه السّلام ـ بود كه توانست با آن كور مادرزاد را شفا دهد و مرده را زنده كند. چهار حرف آن نزد موسي ـ عليه السّلام ـ بود و به ابراهيم ـ عليه السّلام ـ هشت حرف، به نوح ـ عليه السّلام ـ پانزده حرف و به آدم ـ عليه السّلام ـ بيست و پنج حرف و به حبيب خود محمد مصطفي ـ صلي الله عليه و آله ـ هفتاد و دو حرف بخشيد.
يكي از آنها را نزد خود در علم غيب نگه داشت.[20] بنابراين هر كس از حروف اين اسم آگاه باشد، دعايش مستجاب است و مي‌تواند به راحتي در جهان طبيعت تصرف كند.
واقعي بودن اسم اعظم
روزي معلمي به دانش‌آموزان خود گفت: هر كس بسم الله الرحمن الرحيم بگويد، هر كاري بخواهد مي‌تواند انجام دهد؛ چون بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم از سياهي چشم به سفيدي آن نزديكتر است[21] و مثل كن (=موجود باش) الهي عمل مي‌كند.[22] يكي از دانش‌آموزان مطلب استاد را به خوبي گرفت و با استفادة از اين ذكر از آب رودخانه گذشت. روزي تصميم گرفت اين استاد را به خانة خود دعوت كند. استاد هم پذيرفت. در بين راه به همين رودخانه رسيدند و او باز هم بسم الله گفت و از آن عبور كرد، ولي در ميان رودخانه متوجه شد كه استادش هنوز در جاي اول خود ايستاده است. با صداي بلند گفت استاد عزيز، چرا به جلو نمي‌آيي؟ استادش گفت: من كه نمي‌توانم از روي آب رد شوم. دانش‌آموز گفت: خوب بسم الله بگو و رد شويد. استاد نيز در پاسخ گفت: عزيز دلم بسم الله و اسم اعظم فقط اين حروف و الفاظ نيست بلكه حقايقي است كه نفس آدمي با تهذيب و مراقبه بايد به آن نائل گردد، وگرنه چگونه چند حرف و لفظ مي‌تواند تو را روي آب نگهدارد. اين الفاظ مانند علائم رانندگي در يك جاده مخوف و پيچ در پيچ است و روشن است كه فقط با دانستن چند علامت به مقصد خود نائل مي‌شويم. بلكه علاوه بر آن، طبق آدرسهاي ديني و الهي بايد حركت كنيم تا خداوند هم بركت خود را بر ما نازل و ما را به مقصد نهايي واصل كند. «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الُْمحْسِنِينَ»[23]
دانش‌آموز گفت: پس من كه الان از روي آب رد مي‌شوم، خوب توانستم به حقيقت اين اسم برسم. استاد هم در جواب گفت: بلي تا حدودي، ولي بايد حواس خود را جمع كني كه غرور و تكبر تو را نگيرد. چون كساني مانند بلعم باعورا از راه ايمان تقو و داراي اسم اعظم شدند، ولي در اثر غرور و هواپرستي آن اسم مبارك را از دست دادند.[24]
فرق اسم اعظم و اسماي حسناي الهي
اسماء حسناي الهي به حسب آثاري كه دارد عام و خاص (= سعه وضيق) پيدا مي‌كند. مثلاً علم نسبت به حيات خاص، ولي نسبت به سميع و بصير عام است. و رزاق هم نسبت به رحمت خاص است؛ زيرا «رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ»[25] و به همين ترتيب بالاي هر اسمي، اسم ديگري قرار دارد كه از آن وسيع‌تر و عمومي‌تر است تا آنكه به بزرگترين اسماي الهي كه به تنهايي تمام حقايق اسماء را شامل است، منتهي مي‌گردد؛ اين همان اسم اعظم است. روايات هم اين اسم را به حقيقت محمديه ـ صلي الله عليه و آله ـ تفسير كرده‌اند كه همة عالم آفرينش در ساية نازنينش بسر مي‌برند.[26]
نتيجه گيري
اسماي حسنا قابل شمارش نيست. از مراتب پايين شروع و تا مراحل عالي ادامه پيدا مي‌كند. سرسلسله اين اسماء كه همه حقايق و آثار را در بردارد، اسم اعظم است. در روايات از اسم اعظم الهي به حقيقت محمديه ـ صلي الله عليه و آله ـ تفسير شده است و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ هم اين اسم را دارا هستند. از اين اسماء كارهاي عجيب و شگرفي برمي‌آيد ولي بايد توجه داشت كه نبايد فقط در پي الفاظ و اذكار آن بگرديم چون اين اسماء و اسم اعظم الهي حقايق عيني هستند نه لفظي و ذهني كه نفس با تكامل خود در ساية علم، ايمان و تقوي به برخي از مراتب آن خواهد رسيد و مرغ جانش تا قلة فنا و بقاي حق مي‌تواند اوج گيرد و در آن فراز در جام هستي چيزي غير از عكس رخ يار نخواهد ديد.
عكس روي تو چو در آيينة جام افتاد عارف از پرتو مي در طمع خام افتاد
حسن روي تو به يك جلوه كه در آينه كرد اين همه نقش در آيينة اوهام افتاد
اين همه عكس مي و نقش مخالف كه نمود يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد[27]


معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شرح دعاي سحر، روح الله الخميني، انتشارات تربيت.
2. تفسير سوره حمد، روح الله الخميني، مؤسسه نشر آثار امام خميني.

پی نوشتها:
[1] . ر.ك: طباطبايي، سيدمحمد حسين، الميزان، بيروت، لبنان، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1390، ج14، ص124.
[2] . مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، تهران، صدار، 1369، ج 2، ص80.
[3] . خميني، سيدروح الله،‌ تفسير سورة حمد، تهران، مؤسسه تنظم و نشر آثار امام خميني، 1378، ص98ـ99.
[4] . اقتباس از غزل بابا طاهر: به صحرا بنگرم صحرا ببينم، به دريا بنگرم دريا ببينم ـ به هر جا بنگرم كوه و در و دشت ـ نشان از قامت رعنا تو بينم.
[5] . مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، تهران، صدار، 1369، ج2، ص80.
[6] . تفسير الميزان، جلد هشتم، ص355، ص 465ـ464.
[7] . مكارم شيرازي با همكاري جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، جلد هفتم، تهران،‌ دارالكتب الاسلامية، 1363، ص25.
[8] . تفسير الميزان، جلد هشتم، ص343، ت448.
[9] . بقره/ 115.
[10] . خميني، سيدروح الله، ديوان امام خميني، ص42،‌ غزل 4.
[11] . خميني، سيدروح الله، تفسير سورة حمد، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ازص98 تا 116 با تلخيص فراوان و مصطفوي، حسن، تفسير روشن، جلد دوم، ذيل آيه 115، سورة بقره، ص114ـ 115.
[12] . خواجه شمس‌الدين محمد،‌ حافظ شيرازي، ديوان حافظ.
[13] . ر.ك: خميني، سيدروح الله، تفسير سورة حمد، تهران،‌ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ پنجم، ص121 و 185.
[14] . 1. «لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» (اعراف/180)؛ 2.«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» (طه/8)؛ 3. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى...» (اسراء 110)؛ 4. «هُوَ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» (حشر/24).
[15] . كليني، محمد، اصول كافي، تهران، مؤسسه دارالكتب الاسلامية، بي‌تا، ج اول، ص143.
[16] . قمي، عباس، مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[17] . قمي، عباس، مفاتيح الجنان، دعاي ندبه، اشاره به فراز «اين وجه الله الذين قيوجه اليه الاولياء و فراز اين اسب المتصل بين الارض و السماء».
[18] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج17، ص242، روايت 12، باب 2، ج4.
[19] . همان، ج23، ص105، روايت 3، باب هفتم.
[20] . حسن بن سليمان، حلي، بصائر الدرجات، ص208، ج1و2و3، خبر چهارم.
[21] . طباطبايي، سيدمحمد حسين، الميزان، ج8، ص355.
[22] . اهل معرفت مي‌گويند: بسم الله الرحمن الرحيم من العبد بمنزلة كن من المولي؛ يعني همانطوي كه خداوند سبحان با «كن» هركاري بخواهد انجام مي‌دهد. «انما امر اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون» بنده هم وقتي اين ذكر را مي‌گويد، گويا كن الهي را گفته است هرچه بخواهد صورت مي‌گيرد لذا گفته‌اند العبودية جوهرة كنها الربوبية؛ بندگي و اطاعت از فرامين الهي، گوهري است كه ريشه در ربوبيت پيدا مي‌كند، چون آدمي فاني در اراده حق تعالي مي‌شود و اراده او اراده الهي مي‌شود. ر.ك: جوادي آملي، تسنيم، ج اول، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1378، ص302.
[23] . عنكبوت/9.
[24] . اين داستان اقتباس شده است از: تفسير الميزان، ج هشتم، ص355و356 و تفسير نمونه، جلد هفتم، ص30و31، و تفسير تسنيم، ج اول، ص302.
[25] . اعراف/156.
[26] . ر.ك: تفسير الميزان، جلد هشتم، ص354.
[27] . خميني، سيد روح الله، شرح دعاي سحر، ترجمه سيداحمد فهري، تهران، انتشارات تربيت، 1376، ص122.

یاس بهشتی* خادمه باب الحوائج جواد الائمه (ع)*
26-08-2012, 23:46
عليّت صفات حق تعالي
كلية صفات حق تعالي، خواه حقيقي محض باشد و خواه اضافي محض و خواه بين آن دو، صفات فعلي است و نه انفعالي؛ بالفعل است و نه بالقوه زيرا:

اولاً، اغيار مورد اضافه در انتزاع اين صفات، اغيارِ موجودند، آن‌هم به وجود فعلي موجودند، نه اين‌كه بالقوه موجود باشند. مثلاً صفت علم به ممكنات كه طرف اضافه دارد، طرف اضافة آن همانند خود آن، موجود است، چنان‌كه صفت رزّاقيت وابسته به وجود موجوداتي است كه روزي‌خور حق تعالي باشند و حق تعالي آنان را روزي عطا كند، ولي اين موجودات وجود فعلي دارند، از اين‌رو صفات او فعلي‌اند و وابسته به موجودات بالقوه نيستند. به تعبير ديگر، او عليم است و با علم خويش معلوم را ايجاد مي‌كند، بلكه همان علم، خود وجود معلوم است و چنين نيست كه چيزي پديد آيد و آن‌گاه صفتِ مربوط به آن در ذات حق تعالي به وجود آيد تا واجب تعالي از آن منفعل و متأثر شود. اگرچه شناخت ما به عليم بودن، فرع آگاهي ما به وجودهاي معلوم باشد.
ثانياً، قوه و انفعال نشان‌دهنده امكان است و امكان نقيضِ وجوب؛ از اين‌رو اتصاف واجب تعالي به قوه و انفعال همان اندازه محال است كه اتصاف او به امكان ممتنع است.
نكته قابل توجهي كه از فعليت صفات حق تعالي به دست مي‌آيد، اين است كه صفات او پيوسته در تجلي است، زيرا تعطيل صفات، نشان ممكن بودن آن‌هاست و ممكن بودن آن‌ها، نشان امكان ذاتي واجب الوجود است كه امتناع آن بديهي يا قريب به بداهت است. پس اولاً، صفات حق تعالي منفعل از غير نيست و ثانياً، تجلي آن‌ها وابسته به امري غير از ذات او نيست. به همين خاطر ازليت و ابديت ذات، نشان‌دهنده ازليت و ابديت صفات و تجلي صفات است و اين نيز به نوبة خود مستلزم ازليت و ابديت مظاهر صفات است.
به حكم دوام و ثبات ذات و نفي هرگونه انفعال از او، صفات او دايم و ثابت است و به حكم دوام و ثبات صفات، مظاهر صفات نيز دائم و پيوسته است، اگرچه اشخاص و اصناف و بلكه انواع مظاهر، دايمي و پيوسته نباشد، ولي مستفيض متغير، پيوسته است از اين‌رو «يا دائم الفضل علي البرية يا باسط اليدين بالعطية»، هم دوام فضل و بسط يد را بيان مي‌كند و هم دوام بريّه و عطيّه را.