نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: ▐♣☼♣ ▐تجربه مردن ، تلنگر چگونه زيستن ▐♣☼♣▐

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    gozaresh ▐♣☼♣ ▐تجربه مردن ، تلنگر چگونه زيستن ▐♣☼♣▐



    ▐♣☼♣ ▐تجربه مردن ، تلنگر چگونه زيستن ▐♣☼♣ ▐

    تصویر بردار راضی نشد که داخل قبر بخوابه .
    برای برداشت سکانس آخر فیلم ، باید می رفتم داخل قبر .
    قبل از ورود به قبر آخرین هماهنگی ها رو انجام دادیم .
    قرار شد مُلـَقِّـن ( کسی که به مرده جملات تلقین رو می خونه ) بیاد
    و تلقین رو بخونه و بعدش هم سنگ های قبر رو ( لحد ) رو بچینند .
    قرار نبود که کات بزنیم و باید این پلان رو یه تیک می گرفیتم .
    کارها انجام شد .


    رفتم داخل قبر خوابیدم . دوربین رو هم به من دادند .
    دوربین رو روی دوشم گذاشتم .
    سه ، دو ، یک
    دوربین ! رفت
    صدا ! رفت
    ملقن شروع به خواندن کرد
    اسمع افهم یا حمید بن اصغر
    فهل انت علی العهد الذی فارقنتا علیه
    من شهادة ان لا اله الا الله





    نمی دانم چه حسی بود که واقعا احساس کردم مُـردَه ام .
    دوربین رو دوشم ثابت بود .
    با چشمانی نا امید به چشمان مُلـَقِّن ، چشم دوخته بودم .
    تلقین به اتمام رسید
    گفت : خانواده ی حمید ( شخص متوفی ) بیان
    و آخرین وداع رو با عزیزشون داشته باشند .

    وای از اون حس عجیب و غریب
    تا او اونروز تجربش نکرده بودم .
    خانواده آمدند و فریاد زدند .
    وداع غم انگیزی بود .

    اگرچه فیلم بود ولی من خودم به شدت
    تحت تاثیر قرار گرفته بودم .
    وداع تموم شد .
    لحد ها رو چیدند روی من تا آخرین لحد .
    قبر تاریک تاریک شد.






    دقیقا حس کردم که مُـردَه ام .
    حس می کردم تمام دنیا روی سرم خراب شده .
    آنچنان فشاری به قفسه ی سینه ام اومد که فریاد زدم :
    کمک ...کمک
    لحد ها رو بردارید.



    بچه های گروه فکر کردند برای من اتفاقی افتاده .
    سریع لحد ها رو برداشتند تا من بیام بیرون .
    نمی دونم چه جوری شد و دوربین رو به کی دادم
    و چه طور دستم رو گرفتند و از قبر بیرون آوردند .



    فقط اینو می دونم که از شدت وحشت مرگ
    و تجربه ی حسی جدید
    دیگه هیچ توانی برام نمونده بود که از قبر بیام بیرون
    بعدها وقتی فیلم پشت صحنه رو نگاه می کردم
    دیدم دستم رو گرفتند و به زحمت از قبر کشیدند بیرون
    و دیدم که به پهنای صورت در حال گریه هستم و اشک می ریزم
    ......
    چند تا نکته :

    1 – من خودم می دونستم داریم فیلم می سازیم

    اما حسّ کوتاه شدن دستام از دنیا با چیدن لحدها ،
    خیلی وحشت برانگیز بود .


    2 – وقتی خانواده ی فرضی برای وداع اومدند ،

    احساس می کردم دارم با پدر و مادر خودم وداع می کنم
    و اینم خیلی حس وحشتناکی بود .


    3 – وقتی قبر تاریک شد ، دیدم خودم هستم و خودم .
    تنهای تنهاو این حس ّ ، از همه وحشت ها بالاتر بود
    باید علاج این تنهایی را از همین الان شروع کنیم





    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 16-05-2011 در ساعت 03:14
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 7

    *آیه های انتظار* (02-10-2011), parsa (17-05-2011), مدير اجرايي (03-10-2011), نرگس منتظر (26-05-2011), خادم کریمه اهل بیت (02-10-2011), خادمه زینب کبری(س) (03-10-2011)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1756
    نوشته
    1,327
    تشکر
    5,057
    مورد تشکر
    2,728 در 798
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    gozaresh




    ای که می ترسی ز مرگ اندر فرار

    آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار


    زشت روی توست نی رخسار مرگ

    جان تو همچون درخت و مرگ برگ


    مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست

    آینه صافی یقین همرنگ روست





    امضاء

  5. تشكرها 5

    parsa (09-10-2011), نرگس منتظر (03-10-2011), خادم کریمه اهل بیت (02-10-2011), خادمه زینب کبری(س) (03-10-2011)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi