کشته شدن هابیل و دفن او
حسادت قابیل از یک سو و پذیرفته نشدن قربانیش از سوی دیگر، کینه او را به جوش آورد، نفس سرکش بر او چیره شد، به طوری که آشکارا به قابیل گفت: «تو را خواهم کشت».
هابیل که از صفای باطن برخوردار بود و به خدای بزرگ ایمان داشت، برادر را نصیحت کرد و او را از این کار زشت برحذر داشت و به او گفت: خداوند عمل پرهیزکاران را میپذیرد، تو نیز پرهیزکار باش تا خداوند عملت را بپذیرد، ولی این را بدان که اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من دست به کشتن تو نمیزنم، زیرا از پروردگار جهان میترسم، اگر چنین کنی بار گناه من و خودت بر دوش تو خواهد آمد و از دوزخیان خواهی شد که جزای ستمگران همین است.
نصایح و هشدارهای هابیل در روح قابیل اثر نکرد، و نفس سرکش او سرکشتر شد و تصمیم گرفت که برادرش را بکشد[8] لذا به دنبال فرصت میگشت تا به دور از پدر و مادر، به چنان جنایت هولناکی دست بزند.
شیطان، قابیل را وسوسه میکرد و به او میگفت: «قربانی هابیل پذیرفته شد، ولی قربانی تو پذیرفته نشد، اگر هابیل را زنده بگذاری، دارای فرزندانی میشود، آنگاه آنها بر فرزندان تو افتخار میکنند که قربانی پدر ما پذیرفته شد، ولی قربانی پدر شما پذیرفته نشد!»[9]
این وسوسه هم چنان ادامه داشت تا این که فرصتی به دست آمد. حضرت آدم(ع) برای زیارت کعبه به مکّه رفته بود، قابیل در غیاب پدر، نزد هابیل آمد و به او پرخاش کرد و با تندی گفت: «قربانی تو قبول شد ولی قربانی من مردود گردید، آیا میخواهی خواهر زیبای مرا همسر خود سازی، و خواهر نازیبای تو را من به همسری بپذیرم؟! نه هرگز».
هابیل پاسخ او را داد و او را اندرز نمود که: «دست از سرکشی و طغیان بردار.»[10]
کشمکش این دو برادر شدید شد. قابیل نمیدانست که چگونه هابیل را بکشد. شیطان به او چنین القاء کرد: «سرش را در میان دو سنگ بگذار، سپس با آن دو سنگ سر او را بشکن.»[11]
مطابق بعضی از روایات، ابلیس به صورت پرندهای در آمد و پرنده دیگری را گرفت و سرش را در میان دو سنگ نهاد و فشار داد و با آن دو سنگ سر آن پرنده را شکست و در نتیجه آن را کشت. قابیل همین روش را از ابلیس برای کشتن برادرش آموخت و با همین ترتیب، برادرش هابیل را مظلومانه به شهادت رسانید.[12]
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: قابیل جسد هابیل را در بیابان افکند. او سرگردان بود و نمیدانست که آن جسد را چه کند (زیرا قبلاً ندیده بود که انسانها را پس از مرگ به خاک میسپارند). چیزی نگذشت که دید درّندگان بیابان به سوی جسد هابیل روی آوردند، قابیل (که گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) برای نجات جسد برادر خود، مدتی آن را بر دوش کشید، ولی باز پرندگان، اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند که او چه وقت جسد را به خاک میافکند تا به آن حملهور شوند.
خداوند زاغی را به آنجا فرستاد. آن زاغ زمین را کند و طعمه خود را در میان خاک پنهان نمود[13] تا به این ترتیب به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادرش را به خاک بسپارد.
قابیل نیز به همان ترتیب زمین را گود کرد و جسد برادرش هابیل را در میان آن دفن نمود. در این هنگام قابیل از غفلت و بیخبری خود ناراحت شد و فریاد برآورد:
«ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم، و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم؟»[14] (مائده، 31)
مطابق بعضی از روایات از امام صادق(ع) نقل شده که خداوند پسر دیگری به نام هبه الله به آدم(ع) عنایت کرد، آدم به طور محرمانه او را وصی خود قرار داد و به او سفارش کرد که وصی بودنش را آشکار نکند، که اگر آشکار کند قابیل او را خواهد کشت... قابیل بعدها متوجه شد و هبه الله را تهدیدی کرد که اگر چیزی از علم وصایتش را آشکار کند، او را نیز خواهد کشت.[15]
سرنوشت برزخی قابیل
سدیر صیرفی می گوید:
امام باقر علیه السلام به من فرمود: «من مردی از اهل مدینه را میشناسم که با سرعت تمام، قبل از اینکه زمین حرکتی کند و جابهجا شود، به سرزمین قوم موسی رفت و نزاعی را که بین آنها بود، صلح داد و برگشت، و زمین هنوز ایستاده بود که از فرات گذر کرد و از آن آب نوشید و به سرعت به هند رفت و در آنجا مردی را دید که لباس ژنده ای پوشیده و دربند است و ده نفر بر او گماشتهاند که او را در تابستان مقابل خورشید میگیرند و اطرافش آتش بر میافروزند و در زمستان آب سرد بر او میریزند، و خداوند عذاب دنیا و عذاب آخرت را برای او جمع کرده است و تا قیامت به این عذاب گرفتار است. او قابیل، پسر آدم، و قاتل برادرش هابیل است.» [16]
پی نوشت:
[1] کشفالاسرار، ج3، ص92 و 93.
[2] الکشّاف، ج3، ص94.
[3] التفسیر الکبیر، ج8، ص24.
[4] همان، ج22، ص129.
[5] کتاب مقدّس، پیدایش، 4.
[6]. مجمع الییان، ج 3، ص 183.
[7]. مجمع الییان، ج 3، ص 183.
[8]. مائده، 27 تا 30.
[9]. تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 612.
[10]. مجمع البیان، ج 1، ص 183.
[11]. طبق بعضی از روایات، هابیل در خواب بود، قابیل با کمال ناجوانمردی به او حمله کرد و او را کشت. (تفسیر قرطبی، ج 3، ص 2133)
[12]. بحار، ج 11، ص 230؛ مجمع البیان، ج 3، ص 184.
[13]. مائده، 31.
[14]. مجمع البیان، ج 3، ص 185؛ زاغ دارای پرهای سیاه است و به کلاغ شباهت دارد.
[15]. اقتباس از بحار، ج 11، ص 240.
[16]. بحار الانوار، ج 46، ص 241 و 242 و 256.
منابع:
1. سایت اندیشه قم،
http://www.andisheqom.com.
2.
http://www.maarefquran.com
3.
http://www.tebyan.net
4.
http://daneshnameh.roshd.ir
5.
http://bashgah.net