آیا جنبش «وال استریت را اشغال کنیم» به یک نیروی سیاسی تاثیرگذار تبدیل خواهد شد؟ من تردید دارم: این جنبش تا اینجای کار که طرفداران خود را در بیشتر مکان هایی که فعال بوده است از دست داده است. هوای سرد به این افت هواداران شتاب بخشیده است. جنبش قافیه را باخته است نه چون مسائلی که مطرح می کند مهم نیستند، بلکه در عوض چون اکثریت زیادی از آمریکایی ها و سایر کشورها، با گروه های اشغال کننده و با بیشتر مردمی که در حال اشغال هستند، توافق ندارند.
من نظرات خود را درباره مسائل نابرابری که از سوی اشغالگران مطرح شده است متمرکز می کنم. نابرابری آمریکا در توزیع درآمد و نابرابری در بیشتر ملت های دیگر غربی، از انتهای دهه ۱۹۷۰ به این سو رشد زیادی کرده است. این رشد را می توان به دو دسته جدا کرد، رشد نابرابری درآمدها در عرصه تحصیلات و سایر طبقات مهارتی و رشد درآمد در راس توزیع درآمد. من با نابرابری مهارت ها شروع می کنم، چون بر اکثریت گسترده مردم بیشترین تاثیر را می گذارد.
بیشتر شرکت کنندگان در اشغال وال استریت دانشجویان هستند و سایر اشخاص جوانی که به دانشکده رفته بودند خیلی راحت است که چندین روز و حتی مدت بیشتری را سر کلاس درس دانشکده حاضر نشوید . آنها درباره بیکاری «بالای» افراد دانشگاه رفته و نیز بار سنگین وام های دانشجویی شکایت داشتند. در عین حال افزایش زاید نابرابری درآمدها طی ۳۰ سال گذشته عمدتا به شکل رشد درآمد دانش آموختگان دانشگاهی درآمده است و دیگرانی با سطوح بالای مهارت نسبت به درآمد ردی های دبیرستانی، دیپلمه ها و سایرینی که مهارت های پایین تر دارند. اگر چه بیکاری در بین همه گروه های تحصیلی طی دوره رکود رشد می کند، طی این بحران بزرگ برای اشخاص دانشگاه رفته ابدا سریع تر از اشخاص بدون مدرک دانشگاهی رشد نکرده است و هنوز برای دانش آموختگان دانشگاهی پایین تر است. برای مثال در اکتبر ۲۰۱۱، نرخ بیکاری برای دانشگاه رفته ها زیر ۵ درصد بود در مقایسه با نرخ بیکاری تقریبا ۱۴ درصدی برای ردی های دبیرستانی.
همچنین شکایت های اشغالگران درباره بار سنگین وام های دانشجویی برای اکثریت زیاد دانش آموختگان، پایه و اساس محکمی ندارد. نرخ بازده معمول تحصیل دانشگاه، خصوصا با مدارک سطح تحصیلات تکمیلی، از انتهای دهه ۱۹۷۰ به شدت بالا رفته است، قطعا به آن حدی که می تواند از وام های دانشجویی حتی بالا با نرخ بهره هایی که یارانه فراوان دولتی دریافت می کند پشتیبانی کند. آنهایی که واقعا مشکل دارند ردی های دبیرستانی هستند که نه فقط نرخ بیکاری بالایی داشته اند، بلکه درآمد واقعی پایین شان طی سی سال گذشته نیز کاهش یافته است، تندرستی ضعیف تری از سایرین، آتیه زندگی مشترک تیره و تار و دسترسی ضعیف به مالکیت خانه و سایر کالاهای لوکس مصرفی داشتند.
جنبش اشغال و هر کس دیگری که نگران نابرابری درآمدها است باید بر نیاز به یافتن راه هایی تاکید کند که ردی های دبیرستانی و دیپلمه ها را تشویق کند پیشینه و عادات مطالعه مورد نیاز را پیدا کنند، به طوری که بتوانند و بخواهند به کسب تحصیلات دانشگاهی ادامه دهند. این وظیفه ای سنگین و البته ضروری است تا به شیوه ای موثر به کالبدشکافی رشد زیاد نابرابری درآمدی واکنش نشان دهند.