1) مقدمه
پيامبر اكرم (ص) همزمان با دريافت اولين آيات قرآن كريم، وظيفه ديگرى را كه عبارت از ابلاغ اين آخرين وحى نامه الهى بود، بر عهده داشت . به تصريح قرآن، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم موظف بود آن چه را كه بر وى وحى مىشود، براى مردم "تبيين" و تفسير كند .
آيه «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم» (1) [نحل 44] ناظر به همين حقيقت است . بر اين اساس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ماموريت داشت موارد نياز جامعه اسلامى را شناسايى كرده، به شرح و تفسير آيات قرآن بپردازد و اگر صحابه ايشان در فهم آيهاى به مشكل بر مىخوردند و يا پرسشى داشتند، به حضرت مراجعه و ابهام و اشكال خويش را برطرف مى ساختند .
مجموع آن چه را كه نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله وسلم در شرح و توضيح آيات در موارد متعدد بيان فرمود، در حاديث حضرت موجود بود و صحابه آن را نقل مى كردند . به تدريج كه تفسير به صورت علمى مستقل در آمد، اين روايات هم از درون احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بيرون آورده شد و به صورت كتبى مستقل به نام تفاسير جاى گرفت .
البته تعداد اين احاديث از چندصد حديث فراتر نمى رود [1]. بگذريم از اين كه در بين همين تعداد هم چه بسا روايات جعلى و ساختگى فراوانى يافت مى شود و يا اجتهادات شخصى صحابه و تابعان، بعضا به عنوان روايات تفسيرى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نقل شدهاند . پس از عصر صحابه و پيدايش مكاتب و فرقه هاى مختلف مذهبى، هر دستهاى براى تاييد پايه هاى عقيدتى خويش به قرآن روى مى آورد و آيات اين كتاب عزيز را بر مبناى اصول مكتب خويش تفسير مى كرد . اين عامل سبب گرديد كه مكاتب مختلف تفسيرى در تفسير قرآن راه يابد .
در دوره صحابه و حتى تابعان محور تفسير، روايات و منقولات پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بود و اساس و بنيان تفسير نقلى يا تفسير به ماثور، در اين دوره پايهريزى شد . رواج اين شيوه تفسيرى ناشى از دو عامل اساسى بود: نخست اين كه جامعه نوپاى اسلامى هنوز به كمال عقلى خويش نرسيده و نقل گرايى ويژگى بارز آن دوران بوده است; ديگر اين كه روايات منع تفسير به راى، دستاويز مناسبى براى برخى گروهها بود كه راه هر گونه اظهارنظر و عقلگرايى در تفسير را به كلى مسدود سازند . از اين رو تفسير عقلى و اجتهادى در آن دوره يا به چشم نمىخورد و يا بسيار اندك و نادر است .
اما بديهى است جامعه اى كه كتاب آسمانىاش دلايل و براهينى در اثبات حق يا رد باطل عرضه مىدارد و با صراحت تمام مردم را به تدبر و تامل در آيات مقدس و نورانى قرآن فرا مى خواند، هرگز نمى تواند بدون توجه به اين امور و صرفا بر پايه پاره اى روايات تفسيرى، فهم خود از قرآن را كامل بداند [2] ; بدين سبب، تفسير نقلى يگانه راه فهم قرآن تلقى نشد و با پيدايش مذاهب مختلف كلامى و فقهى، به تدريج زمينه هاى تفسير عقلى هم فراهم آمد .