به نام مهربان
جوان، آزادی وعوامل تهدید کننده
يكي از تمايلات سوزاني كه با فرا رسيدن دوران شباب به شدت و نيرومندي در نهاد جوانان بيدار ميشود و آنان را مجذوب و دلباخته خود ميسازد، خواهش آزادي و حريت است. ولي نه آزادي معتدل و معقول بلكه آزادي تند و افراطي.
جوان به طبع جواني، آزادي بيقيد و شرط ميخواهد. در نظر جوان، سخن از عقل و منطق، از قانون و مقررات و از مصلحت واندازهگيري بسي نامطلوب و بيارج است. چيزي كه مورد علاقه جوان است و با شور و شوق از پي آن ميرود ارضاي آزاد غرايز و كامراني مطلق در نيل به خواهشهاي نفساني است و اين مقصود تنها در آزادي نامحدود و بيحساب، قابل اجرا است. لذا گفتهاند جواني دوران تندروي و ميانسالي دوران اعتدال و پيري دوران محافظهكاري است.
-1 آزادي از بزرگترين نعمتهاي زندگي و از گرانبهاترين سرمايههاي سعادت مادي و معنوي انسان است. خواهش آزادي و حريت با سرشت بشر آميخته شده و از مطبوعترين و گواراترين تمايلات طبيعي آدمي است.
در شرايط آزاد، عقل ميتواند به درستي فكر كند و به قدر توانايي خود به درك حقايق نايل گردد. در پرتو آزادي، بشر قادر است استعدادهاي مادي و معنوي خويش را به فعليت بياورد و در نتيجه به كمال لايق خود برسد. در محيط آزاد ممكن است تمام خواهشهاي غريزي و تمايلات طبيعي با اندازه گيري صحيح ارضاء شوند و زندگي را مطبوع و دلپذير سازند.
خلاصه تمام افراد بشر از هر ملت و نژاد، شيفته حريت و آزادي هستند و از اسارت و محدوديت رنج ميبرند و اگر روزي آزاديشان از كف برود تا آنجا كه قدرت دارند مجاهده ميكنند تا محبوب از دست رفته را بازگردانند.
بايد توجه داشت كه در نظر مردان الهي و دانشمندان بشر، آزادي با افراطكاري و لااباليگري فرق دارد. آزادي مايه پيروزي و رستگاري و افراطكاري باعث سقوط و تباهي است. آزادي فضايل اخلاقي را احياء ميكند و آدمي را به مدارج عاليه انساني ميرساند و لااباليگري فضيلت را ميكشد و آدمي را از حيوان پستتر ميسازد. آزادي غرايز طبيعي را در جاي خود به كار ميبرد و جامعه را خوشبخت و كامروا ميكند و لااباليگري غرايز را به تندرويهاي نابجا وا ميدارد و آدمي را در منجلاب فساد و ناپاكي ميافكند. آزادي مايه نظم اجتماعي و سازنده تمدن انساني است و لااباليگري بر هم زننده نظم و آرامش و به وجود آورنده فساد و هرج و مرج است. خلاصه، آزادي مشعل فروزاني است كه راه انسانيت را روشن ميكند و آدمي را به مسير خوشبختي سوق ميدهد و بر عكس تندروي و افراط كاري، آتش مشتعلي است كه ميتواند ريشه فضيلت را بسوزاند و اساس سعادت را بر باد دهد.
-2 ايام جواني دوران بيقراري و تندروي است، دوران شورش و طغيان است. جوان ميل دارد حدود و مقررات اجتماعي را ناديده انگارد و به آداب و رسوم ملي پشت پا بزند و در راه ارضاي تمايلات خويش از آزاديهاي تند و بيحساب استفاده كند و به هر صورتي كه ميسر است به هدفهاي دروني و خواهش نفساني خود نايل گردد. چه آزادي بر طبق مقررات و قوانين اجتماعي جوابگوي تمنيات جوانان نيست و ارضاي تمايلات غريزي در حدود عقل و مصلحت، آنان را راضي و خشنود نميسازد.
عواطف و احساسات جوانان به طور طبيعي حاد و آتشين است و آزاديهايي كه بر وفق مصلحت و به موجب مقررات و قوانين اجتماعي مجاز شناخته شده، به نظرشان نارسا و غير وافي است و نميتواند غرايز توفاني آنها را قانع و اشباع نمايد.
به علاوه جوانان كه تازه از حقارت دوران كودكي خلاص شده و از وابستگي به بزرگسالان آزاد گشتهاند ميخواهند با روشهاي تند و افراطي خويش عكسالعمل شديدي در مقابل محدوديتهاي دوران كودكي نشان بدهند و حقارت گذشته خود را با سرعت و شدتي هر چه بيشتر جبران نمايند و اين كار در چهار چوب آزاديهاي عقلي و قانوني ميسر نيست لذا در بعضي از مواقع از مرزهاي آزادي عقلاني و حساب شده تجاوز ميكنند و به كارهاي مضر و ناروا دست ميزنند.
به علاوه زندگي، ميدان مبارزه و صحنه نبرد و كشاكش است. وقتي جوان نو خاسته كه سرد و گرم روزگار را نديده، بر خلاف انتظار به رقابتها و مزاحمتهاي اجتماعي بر ميخورد و با شكست مواجه ميشود، رنگ عصيان و طغيان به خود ميگيرد و براي تسكين خشم خود، به تمام حدود و مقررات پشتپا ميزند و احيانا با كارهاي خطرناكي كه مرتكب ميشود مفاسد غير قابل جبراني به بار ميآورد.
-3 گرچه اقتضاي جواني آزادي نامحدود و بيحساب است و جوانان طبعا مايل به تندروي و افراطند ولي اعمال اين تمايل، قطعا به مصلحت آنان نيست. جوانان اگر به زندگي خود علاقه دارند و خواهان خوشبختي و سعادت خويش هستند بايد در اعمال غرايز، از زيادهروي بپرهيزند و به رغم تمايل خويش با آزادي در حدود مصلحت قانع باشند. بايد از خواهشهاي بيحساب خويش چشم بپوشند و تمنيات نارواي خود را سركوب كنند وگرنه نفس متجاوز و سركش، آنان را به پرتگاههاي خطرناك ميكشد و خوشبختي و سعادتشان را تباه ميسازد.
قال علي عليهالسلام: اقمعوا هذه النفوس فانها طلقه ان تطيعوها تنزع بكم الي شر غايه.(1)
علي عليهالسلام فرموده است: اين نفوس سركش را مقهور كنيد و از خواهشهاي نادرستشان بازداريد كه خودسر و بيقيدند. اگر خواستههاي آنها را پيروي نماييد و به تمنيات نامشروعشان جامه عمل بپوشانيد سرانجام شما را در بدترين پرتگاه ميافكنند.
براي آنكه جوانان بدانند كه آزادي بيقيد و شرط با توجه به موانع طبيعي اساسا غير ممكن است، براي آنكه متوجه شوند افراط و تندروي در اعمال غرايز با رستگاري و سعادت بشر ناسازگار است و خلاصه براي آنكه واضح شود كه تعديل غرايز واندازهگيري آزادي يك ضرورت اجتناب ناپذير در زندگي فردي و اجتماعي است، در اين بحث به اختصار بعضي از موانع آزادي توضيح داده ميشود، اميد است براي نسل جوان مفيد و سودمند باشد.
اولين عاملي كه از دوران كودكي تا پايان عمر، آزادي ما را به مقدار قابل ملاحظهاي محدود ميكند و آدمي را وا ميدارد كه از بسياري از خواهشها و تمايلات خود چشم بپوشد، موانع طبيعي است.
طفل با طبع آزاد خود ميل دارد هر جا كه ميخواهد برود و هر چه را كه ميبيند بردارد و هر چيزي را كه مايل است بخورد و از مزاحمت مربي داناي خود خشمگين ميگردد. ولي وقتي از بلندي پرت ميشود و آسيب ميبيند، وقتي دست به آتش ميزند و ميسوزد، وقتي خود را به آب ميافكند و نفسش قطع ميشود، وقتي كه بر اثر غذاي نامناسب دچار بيماري شده و از درد و تب اظهار ناراحتي ميكند و ميفهمد آن طوري كه مايل است آزاد نيست و نميتواند به همه خواستههاي خود جامه عمل بپوشد. او به هر نسبتي كه رشد ميكند و فهمش افزايش مييابد، به محدوديت خود بيشتر پي ميبرد.
دوران كودكي سپري ميشود، ايام جواني وسپس دوران پيري فرا ميرسد ولي قوانين نيرومند طبيعت، همچنان سد راه بسياري از تمايلات ما است و به احدي اجازه تندروي و آزادي مطلق نميدهد.
بشر ناگزير است كه از مقررات نظام آفرينش اطاعت كند و خواستههاي خود را با آن منطبق سازد. هر كس به منظور ارضاي خواهشهاي نفساني خويش از مرز قوانين خلقت قدمي فراتر بگذارد و به تصور آزادي بيحساب، از اوامر طبيعت سرپيچي نمايد قطعا با كيفر اجتناب ناپذيرش مواجه ميگردد و به نسبت تخلفش مجازات خواهد شد.
دومين عاملي كه آزادي آدمي را محدود ميكند و جوانان را از اعمال پارهاي از تمايلاتشان باز ميدارد ناسازگاري وتضادي است كه بين بعضي از غرايز و خواهشهاي نفساني وجود دارد به طوري كه ارضاي كامل يكي از تمايلات جز با سركوب كردن تمايل ديگر ميسر نيست. براي توضيح مطلب، تمايل عز اجتماعي و علاقه به ثروت را كه دو خواهش طبيعي است مورد مقايسه و سنجش قرار ميدهيم.
بشر از يك طرف خواستار عز اجتماعي و تكريم عمومي است و خواهش احترام و محبوبيت كه از شاخههاي غريزه حب ذات است به طور طبيعي در نهاد تمام مردم وجود دارد و براي نيل به آن در كمال جديت مجاهده و كوشش مينمايد.
ارضاي اين تمايل عالي انساني و جلب احترام عمومي تنها براي كساني ميسر است كه خود صاحب علو همت و عزت نفس باشند. آنان كه اسير زبوني و فرومايگي هستند نه تنها به عز اجتماعي نايل نميشوند بلكه باهمان خوي ناپسند، موجبات ذلت و خواري خود را فراهم ميآورند.
از طرف ديگر بشر داراي غريزه تملك و علاقهمند به جمعآوري مال و ثروت است و از ارضاي اين تمايل خشنود ميگردد. جالب آنكه احساس مال دوستي در باطن آدمي به قدري وسيع و پر دامنه است كه اگر يك فرد، معادل صد برابر احتياجات زندگي تمام عمر خود ثروت جمعآوري كند قانع نميشود و با حرص و ولع در اين فكر است كه مال بيشتري به دست آورد و براندوختههاي خويش بيفزايد.
اگر كسي در ارضاي غريزه تملك و اعمال خواهش مال دوستي، جانب عقل و مصلحت را مراعات كند و راه اعتدال را در پيش گيرد، اگر تمايل نفساني خود را تعديل نمايد و هدف خويش را از كسب مال، اداره زندگي شرافتمندانه و تامين معاش قرار دهد، او ميتواند همزمان با كسب ثروت، تمايل عز و شرف اجتماعي خود را نيز ارضاء كند و عمري را با آرامش فكر بگذراند.
كسي كه در اعمال تمايل ثروت و مال دوستي به موازين عقل و مصلحت توجه نمينمايد و با آزادي بيقيد و شرط از تمنيات نامحدود خويش پيروي ميكند، كسي كه اسير حرص و طمع ميگردد و تمام نيروي خود را در گردآوري مال به كار مياندازد عملا تمايل عزت نفس و شرافت اجتماعي خود را لگد كوب ميكند زيرا عز اجتماعي و شرافت نفس باپستي و فرومايگي ناسازگار است.
سومين عاملي كه آزادي خودسرانه و بيحساب ما را محدود ميكند و افراد را از اعمال پارهاي از تمايلاتشان باز ميدارد لزوم مراعات قوانين و مقرراتي است كه به منظور تامين زندگي اجتماعي و حفظ اساس تمدن وضع شده است.
به بيان واضحتر، بشر خواستار ادامه حيات و استفاده از لذايذ زندگي است. بشر علاقهمند است كه استعدادهاي دروني خود را به فعليت بياورد و به كمالاتي كه شايسته مقام انسان است نايل گردد و خلاصه هر انساني خواهان خوشبختي و سعادت مادي و معنوي است و اين مقصود جز با تشكيل زندگي اجتماعي و جلب همكاري دگران به دست نميآيد.
برقراري تمدن و تنظيم زندگي اجتماعي مستلزم وضع يك سلسله قوانين و مقرراتي است كه حقوق و حدود افراد جامعه را تعيين كند و مردم را از تجاوز به يكديگر باز دارد و لازمه اجراي چنين مقرراتي، محدود شدن آزادي و سركوب شدن پارهاي از تمايلات غريزي و خواهشهاي طبيعي است.
كسي كه برقراري تمدن را در راه نيل به سعادت انساني ضروري ميداند، كسي كه براي احراز خوشبختي، به زندگي اجتماعي تن ميدهد ناچار بايد مقررات آن را نيز بپذيرد، آزادي خود را محدود كند و غرايز و تمايلات خويش را با توجه به مصلحتهاي اجتماعي ارضا نمايد.
ضرورت برقراري تمدن و لزوم زندگي اجتماعي نيز ايجاب كرده است كه بشر از آزادي خود استفاده كند و با روش روشن بيني قوانيني را براي محدود كردن تمايلات خويش وضع نمايد تا هر يك از افراد جامعه، حد خود را بشناسد و با توجه به مصلحتهاي عمومي با مردم بياميزد و از مزاياي حيات بهرهمند گردد.
به عبارت ديگر بشر براي برقراري آزادي عاقلانه و نيل به سعادت انساني از خود سلب آزادي خودسرانه كرده و با وضع قوانين، خويشتن را محدود كرده است تا همه مردم بتوانند راه زندگي را آزادانه و در كمال آرامش و ايمني به بپيمايند و از تجاوز متجاوزين مصون باشند و اين عمل نه تنها با آزاديخواهي بشر منافات ندارد بلكه خود سند آزادي انسان و وسيله استفاده از آزادي است.
ميگويند در دنياي كنوني اين جمله زبانزد عموم مردم در كشورهاي متمدن است كه «در جامعه هر فردي حق دارد از آزادي به مقداري استفاده كندكه مضر به آزادي دگران نباشد» اين عبارت كوتاه و جامع، به مردم همه كشورهاي متمدن فهمانده است كه تحديد آزادي فردي و چشم پوشي از اعمال پارهاي از خواهشهاي نفساني، شرط اساسي استفاده از زندگي اجتماعي است. كسي كه ميخواهد از مزاياي تمدن بهره مند گردد و در جامعه با مردم زندگاني كند بايد آزادي خود را با آزادي ديگران تطبيق دهد و تمايلات خويش را با توجه به مصلحتهاي جامعه اعمال نمايد و اگر از اين دستور سرپيچي كند مورد مواخذه قرار ميگيرد و به تناسب تخلفش مجازات ميشود.
مدلول اين عبارت، مطلب جديدي نيست كه تصور شود دنياي متمدن امروز به تازگي آن را فهميده و براي حفظ حقوق افراد جامعه و استقرار تمدن عملا به كار بسته است.
چهارمين عاملي كه آزادي بشر را محدود ميكند و جوانان را از اعمال پارهاي از تمايلات غريزي و شهواتشان باز ميدارد، خواهش تعالي روان و نيل به مكارم اخلاق است.
كسي كه ميخواهد از حريم حيوانيت قدمي فراتر بگذارد و به صفات انساني متصف گردد، كسي كه ميخواهد تمايلات عاليه خويش را احياء كند و مدارج كمال انساني را بپيمايد و خلاصه كسي كه ميخواهد انساني واقعي باشد نه حيوان انسان نما، بايد شهوات نفساني خود را تعديل كند و از ارضاي بي قيد و شرط غرايز خويش كه مستلزم گناه و پليدي است چشم بپوشد زيرا آزادي كامل غرايز و شهوات، با تعالي روان و تكامل روحاني بشر ناسازگار است.
در نهاد آدمي دو قسم تمايل به قضاء حكيمانه الهي آفريده شده است: يك قسم خواهشهاي غريزي و انگيزههاي شهوي است كه مشترك بين انسان و حيوان است و قسم ديگر تمايلات عاليه انساني است كه به بشر اختصاص دارد مانند فطرت توحيد، علاقه بشر به شرافت و عزت نفس، ميل به عدل و انصاف، خواهش وفاي به عهد و اداي امانت، تمايل به عفو و احسان و نظاير آنها.
ارضاي غرايز و تمايلات طبيعي مايه ادامه زندگي و جلب لذايذ و تامين خوشبختي مادي است و احياي تمايلات عاليه انساني باعث تكامل روح و تعالي روان و نيل به سعادت معنوي است.
هر انساني ميتواند از دو راه يكي را برگزيند. يا احياي تمايلات عاليه و زندگي انساني و يا آزادي بي قيد و شرط غرايز و حيات حيواني.
به عبارت ديگر يا آدمي مسخر و مطيع شهوات خود باشد يا شهوات را مطيع و مسخر عقل وانسانيت خويش سازد.
آنان كه آزادي غرايز را انتخاب ميكنند و پيرو بيقيد و شرط شهوات خود ميشوند نه تنها از سجاياي انساني و سعادت واقعي محرومند بلكه در نظر اولياي گرامي اسلام با اين عمل به بدترين اسارتها و پستترين بردگيها تن دادهاند.
نتيجه بحث آنكه نسل جوان گرچه به طبع جواني خواهان آزادي افراطي است ولي موانع طبيعي، تضاد غرايز، مقررات اجتماعي و تعالي روان عواملي هستند كه آزادي ما را محدود مينمايند و قسمتي از تمايلاتمان را سركوب ميكنند.
جوانان به ضرورت عقلي و ديني موظفند از آزادي تند و به حساب چشم بپوشند، غرايز و خواهشهاي نفساني خويش را تعديل كنند و هر يك را در جاي خود و در حدود عقل و مصلحت اعمال نمايند تا در زندگي كامياب شوند و به خوشبختي و سعادت انساني نايل گردند.