۩۞۩ غربت طوس ۩۞۩
۩ ویژه نامه شهادت جانگداز امام رضا علیه السلام ۩
❤ |
۩۞۩ غربت طوس ۩۞۩
۩ ویژه نامه شهادت جانگداز امام رضا علیه السلام ۩
ویرایش توسط ناظرسایت : 22-05-2019 در ساعت 12:12
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- غریب الغربا{ویژه نامه شهادت مظلومانه آقا...
- غروب محزون خورشید قم{ویژه نامه وفات حضرت...
- ۩▄▀▄۩ویژه نامه رحلت پیامبر اعظم محمد...
- ۩۞۩ ويژه نامه سالگرد ارتحال ملکوتي حضرت امام...
- ویژه نامه شهادت امام محمد باقر علیه السلام...
- ۞۩§۩۞ ويژه نامه شهادت جانگداز امام موسي...
- ویژه نامه اربعین حسینی*کاروان به مقصد می...
- ویژه نامه شهادت مظلومانه مسلم بن عقیل{مسلخ...
- .۩~•۩ سجاده خون{ویژه نامه شهادت مولی...
- ويژه نامه شهادت مظلومانه امام هادی علیه...
❤ |
قالَ علی بن موسی الرضاعليه السلام :
اءبْلِغْ شيعَتى : إ نَّ زِيارَتى تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اءلْفَ حَجَّةٍ
فَقُلْتُ لاِ بى جَعْفَرٍ عليه السلام : اءلْفُ حَجَّةٍ؟!
قالَ: إ ى وَاللّهُ، وَ اءلْفُ اءلْفِ حَجَّةٍ، لِمَنْ زارَهُ عارِفا بِحَقِّهِ.
به يكى از دوستانش نوشت : به ديگر دوستان و علاقمندان ما بگو:
ثواب زيارت قبر من معادل است با يك هزار حجّ.راوى گويد:
به امام جواد عليه السلام عرض كردم : هزار حجّ براى ثواب
زيارت پدرت مى باشد؟!
فرمود: بلى ، هر كه پدرم را با معرفت در حقّش زيارت نمايد
هزار هزار يعنى يك ميليون حجّ ثواب زيارتش مى باشد.
مستدرك الوسائل : ج 10، ص 359، ح 2.
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 28-10-2019 در ساعت 13:48
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
❤ |
دیشب آن نقاره چقدر غمگینانه می سرود فراق تو را و
تو هرگز چشمانت را نگشودی.
بعد از تو همه عیدهای سرزمین من ناخجسته اند
و جوانی من به پای کبوتران حرمت پیر می شود.
بی تو چقدر گریه های ما بی بهانه است، وقتی دستمانمان را به
شبکه های ضریحت گره می زنیم و وقتی بغض پنجره ها می شکند
و جُز چند قطره اشک چیزی روی ضریحت از ما به یادگار نمی ماند.
چشمانِ خادمان حرم، بارانی نام توست و من بی تو چگونه کوله بارِ
جوانی ام را در کوچه های بی کسی، غریبانه به دنبال خود بکشم؟
در این زندگی شلوغ و پُر همهمه شهر و روزهای پر از کار و کار و کار
تنها نشسته ام آقا، نگاهم کن! غبار گناه همه وجودم را گرفته
و ثانیه ثانیه های غربتم زیر نم نم بارانِ اشک، خیس مانده است.
در چاردیواری دلم تصویری از غم هبوط کرد.
وقتی خبر شهادتت در کوچه پس کوچه های شهرم پیچید.
خسته ام آقا! شرمنده ام.
از بی وفایی و خیانتِ حاکمانِ سرزمینم، از رسم بدِ مهمان نوازی
و از سکوتی که لابه لای ذره های وجودم پیچیده است.
آیا به من اجازه ورود می دهید ای فرشتگانِ مقیم در این درگاه؟
آیا به من اجازه ورود می دهید ای فرزند رسول خدا ص !
آیا به من اجازه ورود می دهید ای آقا، ای علی بن موسی الرضا ع
صبح نزدیک است، کسی آرام آرام در گوشم زمزمه می کند:
ولایتتان زیبامان کرد، آلودگی روحمان را گرفت
جانمان داشت در شب شهادتت مولا، در کنج صحن آسمانی تو
از غم فراقت آرام آرام می سوزد، مثل یک فانوس در کنار جاده ای بی انتها....
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
❤ |
کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومه مظلومه، کجا بود رضا جان
بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان
تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب
کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا
بالای سرت نوحهسرا بود رضا جان
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان
جان دادی و راحت شدی از زخم زبانها
این زهر، برای تو شفا بود رضا جان
از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینه ما، سوز شما بود رضا جان
از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان
استاد حاج غلامرضا سازگار
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 28-10-2019 در ساعت 13:49
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
❤ |
ویژه نامه سالهای گذشته
و
فعالیتهای فرهنگی - ادبی- صوتی و تصویری
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-10-2019 در ساعت 13:22
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
❤ |
مقالات و سایر مطالب مرتبط
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-10-2019 در ساعت 13:26
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
❤ |
در غربت طوس
دلم گرفته است، دلم به اندازه ی همه ی غروب
به اندازه ی تنهایی تک درختی در کویر گرفته است؛
دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پرد و در ملکوت دور
افق گم می شود و به اندازه ی راه مدینه تا خراسان گرفته است،
به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ...
به تنهایی خیالهای درهمی که فاصله ی مرا با تاریخ کم می کند
فرو می روم. مدینه را می بینم. مدینه شهر گمشده ای
در تاریخ نیست، مدینه همه ی تاریخ اسلام اگر نباشد، نیم بشتر آن است؛
مدینه جای حیات معنوی و محل شنیدن صداهای ملکوتی است.
سال هایی از مرگ «هارون» می گذرد و «امین» دچار
خدعه ی برادر شده است.
خورشید را از مدینه به سمت مشرق می خوانند و او ناگزیر
پای در راهی می نهد که انجام آن روشن است.
مأمون خدعه ای تازه برآورده و امام که تنهایی و غربت معنویت
را بر هم آمیخته است، در ناگریزی تمام به مرو می آید.
تمامت اسلام بار دیگر تمامت کذرا رو به رو می شود و نیرنگی
و سقیفه ای دیگر در تاریخ اسلام پا می گیرد.
«مرو» می شود مدینه و مگر هر جا که صدای ملکوت شنیده شود،
مدینه نیست؟ مگر هرجا که از عطر حضور آل نبی صلی الله علیه و آله
پر باشد، مدینه نیست، مرو، مدینه می شود
و خواب های آشفته ی مأمون و مأمونیان بیشتر می گردد،
خوب هایی که تعبیر ناگزیر آن سالیان درازی را جامی سرشار
از سرخی و سیاهی مرگ و خورشید جوان آل رسول در
سمت غروب جاودانه می شود
تا تاریخ، دوباره تفریت خوانِ کلمه ای متبرک از کلماتِ خداوند باشد.
خیالم می آشوبد و پنجره ای می جویم تا از رخوت و وحشت
مرگ آفتاب بیرون آیم؛ تاریخ مرا به خود می خواند.
در فاصله ای نه چندان دور از طلوع گاه خورشید، ضریحی ر
و به آفتاب چهره گشوده است، ضریحی که زیارت گاه
مشتاقان است و زائران روشن آفتاب است.
دلم گرفته است
دلم به اندازه ی همه ی غروب گرفته است
به اندازه ی غربت طوس
به اندازه ی حرم امام رضا علیه السلام...
محمدرضا تقی دخت
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
❤ |
غریبه ترین مسافر
شنیده ام که مهبان ترین غریبه نوازی!
نذر کرده ام که اگر غربت دلم به نوازش دست های کریمت
آشنای اجابت شود، چهل روز درکنار سقاخانه ات به دست
زائران دلخسته ی تو، کاسه ی آب بدهم تالب تر کنند
به این ترنم که «السلام علیک یا اباعبداللّه علیه السلام»
و آن گاه حدیثِ غربت تو که توسط هزاران راوی حدیث نوشته
شد با ندای غریبانه و بی جوابِ هَلْ مِنْ ناصر»
حسین علیه السلام پیوند زده شود
و رازی که سال ها در قبرستان سینه های خاموش مدفون مانده
بود برملا گردد که «عشق همواره غریب است!».
مرغ دلت اسیر کوچه های خاکی مدینه بود و هوای پرواز
در هیچ آسمانی جز آسمانِ گرفته ی بقیع ر انداشت
امام وقتی چشمِ عقل مردم انعکاسِ فریب انگیز «حقیقت»
را در آیینه ی دنیای خویش، راست می پندارد،
می توان امام را به بهانه «ولایتعهدی» از ماین جماعتی
سبزپوش به شهر سیاهِ جفاکاران، تبعید کرد و خدعه ی خویش
را زیر پرده ی غفلتِ دیده های به خواب رفته پنهان نمود.
اما به راستی کدام عهد؟ کدام ولایت؟
این «ولایت» سال هاست که «عهدش» را شکسته اند!
خواستی تا بدرقه ی راهت، اشک وداعی باشد
برای سفری که بازگشتی نخواهد داشت!
اما «مدینه» برای تو فقط یک وطن نبود که در شب های
تنهایی طوس، دلتنگش شوی.
«مدینه» میراثِ غم فاطمه علیهاالسلام بود که نسل در نسل
به بهای خونِ دل، جاودانه شده بود و مأمون (لعنة ا.. علیه)
می خواست با دور کردن تو از شهر پیامبر صلی الله علیه و آله
نَسَبِ هاشمی ات را پنهان سازد
و خاطره ی ولایتِ اهل بیت را از اذهان بزداید
تا سلطنتِ خویش را بر دل ها حاکم نماید.
اما نمی دانست که عشق، فاطمه نمی شناسد و کبوترهای عاشق مدین
به یک چشم برهم زدنی، مسافت ولانی مدینه تا طوس را خواهند پیمود
و در گوشه نشینِ حرم امام رضا علیه السلام خواهند گشت!
نمی دانست که نَسَبِ تو به شهر و دیارنیست، به رنگ و ظاهر
نیست تا با پوشیدن لباس سبزِ شیعی بتوان خویشتن
را با امام علیه السلام یک رنگ نمود!
سیادت امام به سبزی دلش برمی گردد که از شجره ی طیبه ی
مادرش فاطمه علیهاالسلام به ارث برده است و «عهد و ولایت»
او با دروازه های خیبر گشوده شده است و در غدیر ماندگار!
هیچ ابر سیاهی نمی تواند تلالؤ درخشان خورشید امامت را
از نظرهای حقیقت جو، پنهان سازد هرچند آسمان
ذهن ها و دل ها گرفته و ابری باشد!
نزهت بادی
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 28-10-2019 در ساعت 13:52
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
❤ |
حلقه های اشک
خوشه انگور بر زمین می افتد؛
دانه ها یکی یکی بر زمین می غلتند.
بوی انگورهای مست، تمام خراسان را پر می کند.
مشهد شهید می شود، زمین گریه را شروع می کند؛
آن قدر بی اختیار می گرید که شانه هایش شروع
به لرزیدن می کند.زمین می لرزد؛
از بلخ تا مشهد، از نیشابور تا قونیه. تمام دنیا از بوی
تلخی دانه های انگور، دیوانه شده است.
آهوان، صحراهای حیرانی را می دوند؛ می دوند رد
پاهای گم شده را.جهان، سراسیمه گوش فرا
می دهد خبر یتمی اش را.
کدام حنجره ای تاب آواز این داغ بزرگ را دارد؟
دهان به دهان، زهر دویده در رگ های خورشید
خراسان، تلخ می چرخد؛
بغض تلخی که دهان به دهان می شود تا جهان گریه کند
تلخی روزهای بی برکت اش را، روزهای
دوری، روزهای بی غروری را.
بعد از تو کدام خورشیدی سر بلند می کند دلگرم،
روزهای دلتنگی ما را تا خاک، غربت مان را در
رد پاهای مانده بر تنش ببلعد؟
چه بسیار کبوترانی که بعد از رفتنت، آواز
را فراموش کرده اند! چه بسیار گنجشکانی که
بعد از تو، پرواز را بر شاخه های درختان فراموش کردند؛
درختانی دور که به خواب فراموشی گنجشک ها
عادت کرده اند.چه بسیار آهوانی که سال های
سال، بی پناهی شان را در دام های گسترده صیادان،
به امید دیدنت با اشک زانو زدند.
بعد از تو زمین، زمان های طولانی تلخی را
سپری می کند و حنجره ها سال هاست که تنها
آوازهای تلخ می خوانند.
لب ها سال هاست که لبخند را فراموش کرده اند و
سال هاست که مدار چرخش زمین بعد
از تو حلقه های اشک چشممان شده است.
عباس محمدی
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
❤ |
پیکر نحیف غم، روبه روى سقاخانه «از اشک جارى»،
لحظه اى از سوختن باز نمى ایستد.
چین هاى ماتم، بر جبین مسجد «بالاسر»
و چهره محزون «گوهرشاد»در همسایگى سوز،
همه و همه حکایت از فراق خورشید دارند.
امروز، عمارت بلند آوازه توس، غربت است
و بر بالاى این بناى شهیر، کبوترى نیست که نالان نباشد.
بر بالاى این بناى غریب،
آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است.
مشهد، شعرهاى «دعبل» را به همراه دارد
که هم صدا با رشته هاى روشن باران مى گرید.
محفلى از مرثیه است و حرم،با تن پوشى از
رنگ هاى عزلت،هم زبان غزل هاى اندوه زاست.
در «بست»ها، جز مقام پرپر عاشقى،
تصویر دیگرى چشم ها را پر نمى کند.
در قاب امروز، توس را مى بینیم که زهر،
چونان تیغ وحشى بر اندامش وارد آمده است.
عصیان آشکار انگور است
و به داغ نشاندن سینه چاکان مسیر رأفت.
اُف بر این دنیا که حبّه هاى زهرآلود را کنار امام روشنى ها آورد!
آه، اى رقت خراسانى تبار؛ اى توس سر کرده با عشق!
اى انگورهاى نرفته از خاطر!
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
حسنعلی ابراهیمی سعید (16-10-2020), عهد آسمانى (18-11-2017)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)