موضوعات تصادفی این انجمن:
- ذريه و نسل امام حسين بن علي (ع)
- ◦¨ْ°ْ¨◦¨ْ°ْ¨◦ مناجات های امام حسین علیه...
- ღ.•*♥*•.ღنگاه کلیسایی به حادثه...
- ثواب گریه بر امام حسین(ع)
- ╣◄*►╣ درسی که اربعین به ما میدهد ╣◄*►╣
- عشق به امام حسین(علیه السلام)عشق به خداست
- میراث عاشورا
- چرا هر روز زیارت عاشورا می خوانیم؟
- چرا امام حسين(ع) خانواده اش را به كربلا برد؟
- استفتائات مرجعیت معزز شیعه درباره تعزیه
❤ |
دیباچه
سلام بر عاشورا و آموزههایش. سلام بر عاشورا و عبرتهایش. سلام بر آیینه اسلامنمایش. سلام بر حماسهآفرینان عاشورا که جایجای این قیام پایدار را سرشار از درس زندگی نمودند؛ آنگاه که خورشید بیغروب عاشورا در صحرای شفقگون نینوا بر جهان اسلام تابید و راستقامتان تاریخ، حماسه و شکوه آفریدند؛ انسانیت جانی تازه یافت و پایداری در برابر زور و زر و تزویر تفسیر شد. آنان که از شراب سر به مُهر بهشتی «رَحِیقٍ مَخْتُومٍ» نوشیدند، جهانی را به وجد و طرب آوردند و از آن پس، هر نهضتی که از جامِ چشمه نابشان نوشید، جانی تازه یافت و بوی کهنگی از آنان رخت بربست؛ همه شور شدند و شکوفایی؛ همه حرکت شدند و پویایی؛ همه عشق شدند و ایثار؛ همه اخلاص شدند و پرواز.
برای دستیابی به این همه آموزههای حیاتبخش، باید حوادث کربلا و رفتارهای شهدا و حماسهآفرینان را بررسی کرد و از آن آموزهها در زندگی بهره گرفت. درسهایی چون خدامحوری، حقگرایی، احیای ارزشها، شکیبایی، دنیاگریزی، امر به معروف و نهی از منکر، ولایتپذیری، فداکاری، استقامت، تکلیفگرایی، عدالتخواهی و دهها آموزه دیگر که هر کدام، میراث گرانبهای انسانساز و حرکتآفرین است.
عاشورا میتواند با معارف زلال خود، راه سعادت را به همگان بیاموزد. این آموزهها رنگ جهانی دارد؛ زیرا این ارزشها ناب و زلال است و هر انسان آزاداندیشی را به سوی خود میکشاند.
قیام عاشورا، همچون سلاحی نیرومند و کارآمد در دست ماست که باید از آن بهره بریم.
ص: 8
قلبهای بیشماری به یاد حسین علیه السلام و نهضت او تپیده و لحظه لحظه این حماسه پرشکوه را در قلب و ذهن خود پاسداری کرده و به آیندگان انتقال داده است. این بار پژوهشگر ارجمند، جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای «مهدی خدامیان» کوشیده است تا این نهضت تاریخی را در قالب داستان، به زائران حسینی و عاشوراییان عرضه نمایند.
امید است این تلاش روزی به کار آید که: «یَوْمَ لایَنْفَعُ مالٌ وَ لابَنُونَ* إِلّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ».
انه ولی التوفیق
گروه تاریخ و سیره
مرکز تحقیقات حج
❤ |
مقدمه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ
هر سال با فرا رسیدن ماه محرّم، مادرم لباس سیاه به تنم میكرد و مرا به حسینیّه میفرستاد تا برای امام حسین علیهالسلام، عزاداری كنم.
زمانی كه بزرگ شدم، همیشه به دنبال آن بودم كه كسی پیدا شود و همه حوادث كربلا را از اوّل تا آخر برایم تعریف كند، امّا از هر كسی كه پرسیدم فقط قسمتی از این حادثه بزرگ را به خاطر داشت.
سالها گذشت تا سرانجام تصمیم گرفتم با مطالعه و تحقیق و مراجعه به متون معتبر تاریخی، به بررسی حماسه عاشورا بپردازم و در واقع، این كتاب، نتیجه همان بررسیهای انجام شده است كه به كمك خود امام حسین علیهالسلام به آن رسیدم و توانستم آن را به رشته تحریر درآورم.
اكنون آماده باشید تا در این كتاب، همراه كاروان امام حسین علیهالسلام، از مدینه به سوی مكّه حركت كنیم و بعد از آن نیز، حوادث مسیر مكّه تا كربلا و حماسه عاشورا را از نزدیك ببینیم و همچنین با داستان قهرمانی حضرت زینب علیهاالسلام، در سفر كوفه و شام، آشنا شویم.
این كتاب را به امام حسین علیهالسلام هدیه میكنم؛ به امید آنكه روز قیامت، شفیع من و همه خوانندگان این كتاب باشد.
مهدی خُدّامیان آرانی1
❤ |
نوای كاروان
دوست من، سلام! از اینكه این كتاب را در دست گرفتهای خیلی خوشحالم.
من و تو میخواهیم ریشههای قیام امام حسین علیهالسلام را بررسی كنیم. پس برای دسترسی به اطلاعات بیشتر، باید به شام سفر كنیم. آیا شام را میشناسی؟ شهری كه مركز حكومت معاویه بوده است.
سفر ما آغاز میشود و ما به شهر شام ( دمشق ) میرویم...
امشب، شب نیمه رجب سال شصت هجری است. خبری در شام میپیچد و خیلیها را بیمناك میكند. معاویه سخت بیمار شده و طبیبان از معالجه او ناامید شدهاند.
معاویه، كسی است كه به دستور خلیفه دوم (عُمر بن خطّاب) امیر شام شد و او توانست سالهای زیادی با مكر و حیله، در آنجا حكومت كند، امّا او اكنون باید خود را برای مرگ آماده كند.2
معاویه، سراغ پسرش یزید را میگیرد، ولی یزید به مسافرت رفته است. او با حسرت، به درِ قصر خود نگاه میكند تا شاید تنها پسرش وارد شود.3
معاویه خطاب به اطرافیان میگوید: «نامهای به یزید بنویسید و از او بخواهید كه هر چه زودتر نزد من بیاید». نامه را به یك پیك تندرو میدهند تا آن را به یزید برساند.
آیا معاویه برای آخرین بار پسرش را خواهد دید؟
حالِ معاویه لحظه به لحظه بدتر میشود. طبیبان مخصوص دربار، به هیچ كس اجازه ملاقات نمیدهند. همه مأموران حكومتی در آماده باش كامل به سر میبرند و همه رفت و آمدها، كنترل میشود.
معاویه در بستر مرگ است. او فهمیده است كه نفسهای آخر را میكشد.
نگاه كن! معاویه با خودش سخن میگوید: «كاش برای رسیدن به ریاست دنیا، اینقدر تلاش نمیكردم! كاش همچون فقیران زندگی میكردم و همواره لباسی كهنه بر تن داشتم!».4
حالا كه وقت مرگش فرا رسیده، گویا فراموش كرده كه برای ریاست چند روزه دنیا، چقدر ظلم و ستم كرده است. اكنون موقع آن است كه به سزای اعمال خود برسد. آری، معاویه میمیرد و خبر مرگ او به زودی در شهر شام، پخش میشود، ولی یزید هنوز از سفر نیامده است.5 * * * یزید با عجله به سوی شهر شام میآید. سه روز از مرگ معاویه گذشته است. او باید هر چه سریعتر خود را به مركز خلافت برساند.
نگاه كن! گروهی از بزرگان شهر شام، به خارج شهر رفتهاند تا از خلیفه جدید استقبال كنند. اكنون یزید، جانشین پدر و خلیفه مسلمانان است.
❤ |
یزید وارد شهر میشود. كنار قبر پدر خود میرود و نماز میخواند. یكی از اطرافیان یزید جلو میآید و میگوید: «ای یزید، خدا به تو در این مصیبت بزرگ صبر بدهد و به پدرت مقامی بزرگ ببخشد و تو را در راه خلافت یاری كند. اگر چه این مصیبت، بسیار سخت است، امّا اكنون تو به آرزوی بزرگ خود رسیدهای!».6
یزید به قصر میرود. مأموران خبر آوردهاند كه عدّهای در سطح شهر، زمزمه مخالفت با خلیفه را دارند و مردم را به نافرمانی از حكومت او تشویق میكنند.
یزید به فكر فرو میرود! به راستی، او برای مقابله با آنها چه میكند؟ آیا باید دست به شمشیر برد؟
از طرف دیگر، اوضاع ناآرام عراق باعث نگرانی یزید شده است. او میداند وقتی خبر مرگ معاویه به عراق برسد، موج فتنه همه جا را فرا خواهد گرفت.
اكنون سه روز است كه یزید در قصر است. او در این مدّت، در فكر آن بوده است كه چگونه مردم را فریب دهد. به همین دلیل دستور میدهد تا همه مردم، در مسجد بزرگ شهر جمع شوند.
پس از ساعتی، مسجد پر از جمعیّت میشود. همه مردم برای شنیدن اوّلین سخنرانی یزید آمدهاند. یزید در حالی كه خود را بسیار غمناك نشان میدهد، بر بالای منبر میرود و چنین میگوید: «ای مردم! من میخواهم دین خدا را یاری كنم و میدانم شما، مردم خوب و شریفی هستید. من خواب دیدم كه میان من و مردم عراق، رودی از خون جریان دارد. آگاه باشید به زودی بین من و مردم عراق، جنگ بزرگی آغاز خواهد شد».7
عدّهای فریاد میزنند: «ای یزید! ما همه، سرباز تو هستیم، ما با همان شمشیرهایی كه در صفیّن به جنگ مردم عراق رفتیم، در خدمت تو هستیم». یزید با شنیدن این سخنان با دست، به مأموران خود اشاره میكند.8
كیسههای طلا را نگاه كن! آری، آنها، همان «بیتالمال» است كه برای وفاداری مردم شام، بین آنها تقسیم میشود.
❤ |
صدای یزید در فضای مسجد میپیچد: «به هر كسی كه در مسجد است، از این طلاها بدهید».
تا چند لحظه قبل، فقط چند نفر، برای شمشیر زدن در ركاب یزید آمادگی خود را اعلام كردند امّا حالا فریادِ «ما سرباز تو هستیم» همه مردم به گوش میرسد.
مردم در حالی كه سكّههای سرخ طلا را در دست دارند، وفاداری خود را به یزید اعلام میكنند. آری! كیست كه به طلای سرخ وفادار نباشد؟
یزید ادامه میدهد: «آگاه باشید كه من به شما پول و ثروت زیادی خواهم داد».9
مردم با شنیدن وعدههای یزید، خوشحال میشوند و صدای «اللّه اكبر» در تمام مسجد میپیچد. یزید با این كار، نظر همه مردم را به خود جلب كرد و اكنون همه آنها، حكومت او را دوست دارند.
مگر مردم شام جز پول و آرامش چیز دیگری میخواستند؟ یزید، مردم شام را به خوبی میشناخت؛ باید جیبشان پر شود تا بتوان به راحتی بر آنها حكومت كرد. با پول میتوان كارهای بزرگی انجام داد. حتّی میتوان مردم را دوستدار یك حكومت كرد. * * * یزید مطمئن میشود كه مردم شام، او را یاری خواهند كرد. بدین ترتیب، فكرش از مردم این شهر آسوده شده و فرصتی پیدا میكند كه به فكر مخالفان خود باشد. به راستی آیا میشود آنها را هم با پول خرید؟
او خوب میداند كه مردم عادی را میتواند با پول بخرد، امّا هرگز نمیتواند امام حسین علیهالسلام را تسلیم خود كند. معاویه هم خیلی تلاش كرد تا شاید بتواند امام حسین علیهالسلام را با ولیعهدیِ یزید موافق نماید، امّا نتوانست.
تا زمانی كه معاویه زنده بود، امام حسین علیهالسلام ولیعهدیِ یزید را قبول نكرد و این برای یزید، بزرگترین خطر است. یزید خوب میداند كه امام حسین علیهالسلام اهل سازش با او نیست.
اگر امام حسین علیهالسلام در زمان معاویه، دست به اقدامی نزد، به این دلیل بود كه به پیمان نامه صلح برادرش امام حسن علیهالسلام، پایبند بود.
در همان پیمان نامه آمده بود كه معاویه، نباید كسی را به عنوان خلیفه بعد از خود معرّفی كند، امّا معاویه چند ماه قبل از مرگ خود، با معرّفی جانشین، این پیمان نامه را نقض كرد.
یزید میداند كه امام حسین علیهالسلام هرگز خلافت او را قبول نخواهد كرد، پس برای حل این مشكل، دستور میدهد تا این نامه برای امیر مدینه (ولید بن عُتبه) نوشته شود: «از یزید به امیر مدینه : آگاه باش كه پدرم معاویه، از دنیا رفت. او رهبری مسلمانان را به من سپرده است. وقتی نامه به دست تو رسید حسین را نزد خود حاضر كن و از او برای خلافت من بیعت بگیر و اگر از بیعت خودداری كرد او را به قتل برسان و سرش را برای من بفرست».10
❤ |
یزید دستور میدهد قبل از اینكه خبر مرگ معاویه به مدینه برسد، نامه او به دست حاكم مدینه رسیده باشد. او این چنین برنامه ریزی كرده است تا امام حسین علیهالسلام را غافلگیر كند. او میداند كه اگر خبر فوت معاویه به مدینه برسد، دیگر نخواهد توانست به این آسانی به امام حسین علیهالسلام دسترسی پیدا كند.
آیا این نامه به موقع به مدینه خواهد رسید؟ * * * پاسی از شب گذشته است. نامهرسانی وارد مدینه میشود و بدون درنگ به سوی قصر حكومتی میرود تا با امیر مدینه (ولید بن عُتبه) دیدار كند.
نامهرسان به نگهبانان قصر میگوید:
ــ من همین الآن، باید امیر مدینه را ببینم.
ــ امیر مدینه استراحت میكند، باید تا صبح صبر كنی.
ــ من دستور دارم این نامه را هر چه سریعتر به او برسانم. به او خبر دهید پیكی از شام آمده است و كار مهمّی دارد.11
امیرِ مدینه با خبر میشود، نامه را میگیرد و آن را میخواند. او میفهمد كه معاویه از دنیا رفته و یزید روی كار آمده است.
امیر مدینه گریه میكند، امّا آیا او برای مرگ معاویه گریه میكند؟
امیر مدینه به خوبی میداند كه امام حسین علیهالسلام با یزید بیعت نمیكند. گریه او برای انجام كارِ دشواری است كه یزید از او خواسته است. آیا او این مأموریّت را خواهد پذیرفت؟
امیر مدینه خود را ملامت میكند و با خود میگوید: «ببین كه ریاست دنیا با من چه میكند. آخر مرا با كشتن حسین چه كار».12
او سخت مضطرب و نگران است و میداند كه نامهرسان منتظر است تا نتیجه كار را برای یزید ببرد. اگر از دستور یزید سرپیچی كند، باید منتظر روزهای سختی باشد.
«خدایا، چه كنم؟ كاش هرگز به فكر حكومت كردن نمیافتادم! آیا این ریاست ارزش آن را دارد كه من مأمور قتل حسین شوم. هنوز مردم مدینه فراموش نكردهاند كه پیامبر چقدر به حسین علاقه داشت. آنها به یاد دارند كه پیامبر، حسینش را غرق بوسه میكرد و میفرمود: «هر كس كه حسینِ مرا دوست داشته باشد خدا نیز، او را دوست میدارد». هر كس امام حسین علیهالسلام را میبیند به یاد میآورد كه پیامبر او را گلِ زندگی خود میدانست. چرا یزید میخواهد گل پیامبر را پر پر كند؟13 * * * امیرِ مدینه هر چه فكر میكند به نتیجهای نمیرسد. سر انجام تصمیم میگیرد كه با مَروان مشورت كند.
❤ |
مروان كسی است كه از زمان حكومت عثمان، خلیفه سوم، در دستگاه حكومتی حضور داشت و عثمان او را به عنوان مشاور مخصوص خود، انتخاب كرده بود.14
مروان در خانه خود نشسته است كه سربازان حكومتی به او خبر میدهند كه باید هر چه سریعتر به قصر برود. مروان حركت میكند و خود را به امیر مدینه میرساند.
امیر مدینه میگوید: «ای مروان! این نامه از شام برای من فرستاده شده است، آن را بخوان».
مروان نامه را میگیرد و با دقّت آن را میخواند و میگوید:
ــ خدا معاویه را رحمت كند، او بهترین خلیفه برای این مردم بود.
ــ من تو را به اینجا نیاوردهام كه برای معاویه فاتحه بخوانی، بگو بدانم اكنون باید چه كنم؟ من باید چه خاكی بر سرم بریزم؟!
ــ ای امیر! خبر مرگ معاویه را مخفی كن و همین حالا دستور بده تا حسین را به اینجا بیاورند تا از او، برای یزید بیعت بگیری و اگر او از بیعت خودداری كرد، سر او را از بدن جدا كن. تو باید همین امشب این كار را انجام بدهی، چون اگر خبر مرگ معاویه در شهر پخش شود، مردم دور حسین جمع خواهند شد و دست تو دیگر به او نخواهد رسید.15
سخن مروان تمام میشود و امیر مدینه سر خود را پایین میاندازد و به فكر فرو میرود كه چه كند؟ او به این میاندیشد كه آیا میتوان حسین علیهالسلام را برای بیعت با یزید راضی كرد یا نه؟
مروان به او میگوید: «حسین، بیعت با یزید را قبول نمیكند. به خدا قسم، اگر من جای تو بودم هر چه زودتر او را میكشتم».16
مروان زود میفهمد كه امیر مدینه، مرد این میدان نیست، به همین دلیل به او میگوید: «از سخن من ناراحت نشو. مگر بنیهاشم، عثمان ( خلیفه سوم ) را مظلومانه نكشتند، حالا ما میخواهیم با كشتن حسین، انتقامِ خون عثمان را بگیریم».17
حتما با شنیدن این حرف، خیلی تعجّب میكنی! آخر مگر حضرت علی علیهالسلام، فرزندش امام حسین علیهالسلام و دیگر جوانان بنیهاشم را برای دفاع از جان عثمان به خانه او نفرستاد! این اطرافیان عثمان بودند كه زمینه كشتن او را فراهم كردند. اكنون چگونه است كه مروان، گناه قتل عثمان را به گردن امام حسین علیهالسلام میاندازد؟18
امیدوارم كه امیر مدینه، زیركتر از آن باشد كه تحت تأثیر این تبلیغات دروغین قرار گیرد. او میداند كه دست امام حسین علیهالسلام به خون هیچ كس آلوده نشده است.
مروان به خاطر كینهای كه نسبت به اهل بیت علیهمالسلام دارد، سعی میكند برای تحریك امیر مدینه، از راه دیگری وارد شود. به همین دلیل رو به او میكند و میگوید: «ای امیر، اگر در اجرای دستور یزید تأخیر كنی، یزید تو را از حكومت مدینه بركنار خواهد كرد».
امیر به مروان نگاهی میكند و در حالی كه اشك در چشمانش حلقه زده است میگوید: «وای بر تو ای مروان! مگر نمیدانی كه حسین یادگار پیامبر است. من و قتل حسین!؟ هرگز، كاش به دنیا نیامده بودم و این چنین شبی را نمیدیدم».19
امیر مدینه در فكر است و با خود میگوید: «چقدر خوب میشود اگر حسین با یزید بیعت كند. خوب است حسین را دعوت كنم و نامه یزید را برای او بخوانم. چه بسا او خود، بیعت با یزید را قبول كند». سپس یكی از نزدیكان خود را میفرستد تا امام حسین علیهالسلام را به قصر بیاورد.20 * * * شب از نیمه گذشته و فرستاده امیر مدینه در جستجوی امام حسین علیهالسلام است.21 او وارد كوچه بنیهاشم میشود و به خانه امام میرسد.
درِ خانه را میزند و سراغ امام را میگیرد.
امام، داخل خانه نیست. به راستی، كجا میتوان او را پیدا كرد؟ مسجد پیامبر در شبهای پایانی ماه رجب، صفای خاصّی دارد و امام در مسجد پیامبر، مشغول عبادت است.
فرستاده امیر مدینه، راهی مسجد پیامبر میشود و پس از ورود به آن مكان مقدّس، بدون درنگ نزد امام حسین علیهالسلام میرود. امام در گوشهای از مسجد همراه عدّهای از دوستان خود، نشسته است. فرستاده امیر رو به امام حسین علیهالسلام میكند و میگوید:
ــ ای حسین! امیر مدینه شما را طلبیده است.22
ــ من به زودی پیش او میآیم.
امام خطاب به اطرافیان خود میفرماید: «فكر میكنید چه شده است كه امیر در این نیمه شب، مرا طلبیده است. آیا تا به حال سابقه داشته است كه او نیمه شب، كسی را نزد خود فرا بخواند؟». همه در تعجّب هستند كه چه پیش آمده است.
امام میفرماید: «گمان میكنم كه معاویه از دنیا رفته و امیر مدینه میخواهد قبل از آنكه این خبر در مدینه پخش شود، از من بیعت بگیرد».23
❤ |
آیا امام این موقع شب، نزد امیر مدینه خواهد رفت؟ نكند خطری در كمین باشد؟ آیا معاویه از دنیا رفته است؟ آیا خلافت شوم یزید آغاز شده است؟
یكی از اطرافیان امام از ایشان میپرسد: «اگر امیر مدینه شما را برای بیعت با یزید خواسته باشد، آیا بیعت خواهی نمود؟»
امام جواب میدهد: «من هرگز با یزید بیعت نمیكنم. مگر فراموش كردهای كه در پیمان نامه صلحِ برادرم امام حسن علیهالسلام، آمده بود كه معاویه نباید جانشینی برای خود انتخاب كند. معاویه عهد كرد كه خلافت را بعد از مرگش به من واگذار كند. اكنون او به قول و پیمان خود وفا نكرده است. من هرگز با یزید بیعت نخواهم كرد، چون كه یزید مردی فاسق است و شراب میخورد».24
مأمور امیر مدینه، دوباره نزد امام میآید و میگوید:
ــ ای حسین! هر چه زودتر نزد امیر بیا كه او منتظر توست.
ــ من به زودی میآیم.
❤ |
امام از جای برمیخیزد. میخواهد كه از مسجد خارج شود، یكی از اطرافیان میپرسد: «ای پسر رسول خدا، تصمیم شما چیست؟»
امام در جواب میفرماید: «اكنون جوانان بنیهاشم را فرا میخوانم و همراه آنان نزد امیر میروم».25
امام به منزل خود میرود. ظرفِ آبی را میطلبد. وضو میگیرد و شروع به خواندن نماز میكند. او در قنوت نماز، دعا میكند... به راستی، با خدای خویش چه میگوید؟
آری، اكنون لحظه آغاز قیام حسینی است. به همین دلیل، امام حركت خویش را با نماز شروع میكند. او در این نماز با خدای خویش راز و نیاز میكند و از او طلب یاری مینماید.26
ــ علی اكبر! برو به جوانان بنیهاشم بگو شمشیرهای خود را بردارند و به اینجا بیایند.
ــ چشم بابا!
بعد از لحظاتی، همه جوانان بنیهاشم در خانه امام جمع میشوند. آن جوانمرد را كه میبینی عبّاس، پسر اُمّ البنین است. آنها با خود میگویند كه چه خطری جان امام را تهدید كرده است؟
امام، به آنها خبر میدهد كه باید نزد امیر مدینه برویم.
همه افراد، همراه خود شمشیر آوردهاند، ولی امام به جای شمشیر، عصایی در دست دارد.
آیا این عصا را میشناسی؟ این عصای پیامبر است كه در دست امام است.27
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)