من معتقد هستم كه شما كارهایی را كه قرآن كرده و برنامهریزیهایی كه در قرآن برای این كار شده، آنها را فراهم كنید. وقتی شب تاریك میشود بهطوری كه چشم چشم را نمیبیند به ما گفتند: "علیكم بالقرآن"؛ بیایید سراغ قرآن. ببینید قرآن چه میگوید؟ بیایید بحث مهدویت در قرآن، بحث همین سنتهای سوره یوسف را پیگیری كنید. ببینید یوسف چه اشكالی داشت كه برادران یوسف زیر بار او نمیرفتند: اذ قالوا لیوسف ... ونحن عصبة11 تعصب آنها به قدرت خودشان، مال خودشان، ثروتشان و كارشان بود. آیا امّت با اهل بیت، رفتاری غیر از رفتار برادران یوسف با یوسف كردند؟
مَثَل یوسف و برادرانش مَثَل امام و امّت است. به پیامبر علامت دادند كه امام این است. به اندازهای این كار خطرناك بود كه همان گفتن آن، مسألهساز میشد: ...لا تقصص رؤیاك علی ... كیداً12. ببینید ... بلغ ما انزل الیك ...من الناس13 را.
چرا میگوید اگر این را ابلاغ نكردی گویا تمام ابلاغهای قبلی را انجام ندادهای؟ چرا احتیاط میكند كه به او بگویند: والله یعصمك من الناس14؟ از باب و لاتقصص رؤیاك ... كیداً است. آنجا به او میگوید نگو، اینجا ایشان بر اساس این ملاحظه، میخواهند نگویند، میگوید نه، حجت را تمام كن. قبول نمیكنند نكنند. فردا نگویند كه به ما نگفتید.
من معتقد هستم این كه در این سوره طرح میكند نپذیرفتن اول و پذیرفتن آخر را، امامت یك نپذیرفتن اول دارد و یك پذیرفتن آخر. شما دنبال مهدویت هستید؛ یعنی پذیرفتن آخر از جانب امّت. امّتی كه نپذیرفته است دوباره بپذیرد. برادرانی كه از اول میگفتند: ...لیوسف ... احب الی ابینا منّا و ... لفی ضلال مبین، اقتلوا یوسف15. این تمام جریان كربلا است. قتل همة امامان از باب: اقتلوا یوسف... یخل لكم وجه ابیكم16 است تا تحت الشعاع نشوند.
مأمون، امام رضا (ع) را مسموم میكند برای یخل لكم وجه ابیكم. در میان امّت این چراغ نباشد كه نورش، مأمون را تحت الشعاع قرار دهد. امّت از اول گفته است: ان ابانا لفی ضلال مبین17.
آنها گفتند و اینها كردند. اهلبیت مطرح هستند. دوباره اهلبیت در زمان حضرت مهدی بر میگردند: قالوا تالله لقد ... لخاطئین. این مهدویت است كه امّت اعم از شیعه و غیر شیعه، مانند برادران یوسف، همه آنها بگویند: قالوا تالله لقد اثرك الله علینا و ان كنّا لخاطئین18. حضرت هم بگوید: ...لا تثریب علیكم...19
شما دنبال جریان برگشت حضرت هستید. این رفت و برگشت، سیرش در قرآن آمده است. شما این سیر را تطبیق بدهید. ببینید مرحله به مرحله، در چاه انداختن معادل دارد؛ در خانه او قرار گرفتن، در خانوادة اهل بیت مصداق دارد؛ پادشاه شدنش مصداق دارد؛ خواب تعبیر كردنش مصداق دارد؛ در قحطی قرار گرفتنشان مصداق دارد. ببینید الآن عالم اسلام گرفتار قحطی علم است؛ قحطی هدایت است؛ همة آنچه داشتهاند مصرف كردهاند؛ پاسخ به سؤالات نیست. چهطور شد برادران سراغ یوسف آمدند؟ اما نمیدانند كه این یوسف است؛ خوراك خود را باید از او بگیرند. عالم اسلام برمیگردد و از همین منبع، هدایت میخواهد و نمیداند این همان برادر اولی او بوده است كه از او اعراض كرده است. شما نگاه كنید عالم اسلام از امام امّت استفاده میكرد؛ حال از جهت این كه او نایب امام زمان است استفاده میكردند یا از جهت این كه او یك تن از عالمان است؟ شیعه از جهت نیابت برای ایشان شأن قائل است. جمعی هم از جهت این كه او یك تن از عالمان است از او استفاده كردند، مانند برادران یوسف كه بر او وارد شدند، یوسف اینها را شناخت اما آنها نشناختند كه این برادرشان است: وجاء اخوة یوسف فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منكرون20 آنها اصلاً نمیدانستند امامت است كه دارد برمیگردد. این امام، آثار امامتی است كه از اول انكار شده است. شما میدانید كسانی هستند كه منكر اصل مهدویت و امامت و منكر غصب خلافت و منكر همه اینها هستند، اما عاشق امام هستند. ...فدخلوا علیه ... منكرون همة آنها پشت سر هم میگویند: یا ایها العزیز21 و نمیگویند برادر، همانطور كه به امام میگفتند یا ایها العزیز. آقای مولوی محمد عمر در اندونزی از علمای شافعی است. آمده بود ایران. عاشق امام بود در عین حالی كه منكر غصب خلافت، منكر خلافت علی (ع) است و ایشان را خلیفه چهارم می داند؛ منكر امامت همه ائمه؛ اما نسبت به امام عاشق بود. نمیداند كه این همان است كه انكار میكند. برگشت اندونزی. مردم اندونزی عاشق او بودند. به خاطر اینكه عاشق امام است. من آنجا یك قدری صحبت كردم؛ بعد خواستند هدیهای بدهند؛ یك انگشتر، دربارة این نگین نوشتهاند: ما هدیهای بهتر از این برای محبتهای شما نداشتیم. این نگین از سنگ قبر مولوی محمد عمر است. چون عاشق امام بود از تكههای سنگ قبرش نگین میسازند.