بشير بن مهاجر از پدرش نقل مى كند كه :
در حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بودم ، ناگهان زنى از طايفه غامد نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد و عرض كرد: من زنا كردم مى خواهم مرا پاك سازى .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به او فرمود: برگرد به خانه ات .
او رفت و فردا مجددا آمد و اعتراف كرد كه زنا كرده ام و عرض كرد: اى پيامبر خدا مرا پاك ساز، گويا مى خواهى مرا رد كنى همانگونه كه ماعزبن مالك را رد كردى ، ولى بدان كه سوگند به خدا من زنا كرده ام و حتى حامله هستم . (7)
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به او فرمود: برو تا هنگامى كه بچه ات متولد شود او رفت و پس از مدتى بچه اش متولد شد، او را بغل گرفته نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد و عرض كرد: اين بچه ام مى باشد كه متولد شده است .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: برو به اين بچه شير بده تا نان خور شود او رفت ، و بعد از مدتى به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد، در حالى كه مقدارى نان در دست بچه بود و مى خورد در كنارش بود، به پيامبر (صلى الله عليه وآله ) عرض كرد: اين بچه ام كه نان خور شده است .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) كودك را از او گرفت و به يكى از مسلمانان سپرد و سپس دستور داد گودالى بكنند و آن زن را در آن گودال گذاشته و سنگسار كنند.
گودالى كندند، زن را تا سينه اش در ميان گودال گذاشتند، آنگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به مردم دستور داد او را سنگباران نمايند.
در اين ميان خالد بن وليد (يكى از مسلمين جاهل ) به پيش زن رفت و سنگى به صورت زن زد، از صورت زن خونى به صورت خالد پاشيد شد، خالد خشمگين گشت و آن زن را فحش داد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) وقتى كه شنيد خالد او را فحش مى دهد فرمود: آرام بگير اى خالد، او را فحش نده ، سوگند به خدائى كه جانم در دست اوست اين زن آنچنان توبه كرد كه اگر باج بگير چنين توبه مى كرد، خدا او را مى بخشيد.
سپس پيامبر (صلى الله عليه وآله ) دستور داد بر جنازه آن زن نماز خواندند و او را دفن نمودند.
به اين ترتيب مى بينيم پيامبر (صلى الله عليه وآله ) سفارش اكيد به رعايت اخلاق اسلامى و نظم و انضباط را حتى در مورد اجراى حدود مجرمان ، مى نمود.